اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو از سر بگیرم بود سرور او
چو من دل بجویم بود دلبر او
هوش مصنوعی: زمانی که من به اوضاع و احوال خودم بپردازم، او هم خوشحال میشود. اگر من به دلم نگاه کنم، او هم معشوق من خواهد بود.
چو من صلح جویم شفیع او بود
چو در جنگ آیم بود خنجر او
هوش مصنوعی: وقتی که من بدانم که در صلح و صلحخواهی هستم، او شفیع من خواهد بود، اما زمانی که در میدان جنگ باشم، او همچون خنجری در دستم خواهد بود.
چو در مجلس آیم شراب است و نقل
چو در گلشن آیم بود عبهر او
هوش مصنوعی: وقتی که به مجلس میروم، شراب و نقل وجود دارد و وقتی به گلستان میروم، عطر او به مشام میرسد.
چو در کان روم او عقیق است و لعل
چو در بحر آیم بود گوهر او
هوش مصنوعی: هرگاه به مقدار و عمق موجود در وجود شخصی نگاه کنم، میبینم که او مانند سنگهای قیمتی است و وقتی به عمق روح او مینگرم، ارزش و زیبایی او را به وضوح مییابم.
چو در دشت آیم بود روضه او
چو وا چرخ آیم بود اختر او
هوش مصنوعی: وقتی به دشت میرسم، سرسبزی و زیباییاش را میبینم و وقتی به آسمان نگاه میکنم، ستارههایش را مشاهده میکنم.
چو در صبر آیم بود صدر او
چو از غم بسوزم بود مجمر او
هوش مصنوعی: وقتی که در آرامش و صبر باشم، او در اوج و جایگاه رفیع قرار دارد، و وقتی که از غم و اندوه میسوزم، او مانند آتشی میدرخشد.
چو در رزم آیم به وقت قتال
بود صف نگهدار و سرلشکر او
هوش مصنوعی: زمانی که به میدان نبرد میرسم، افرادی هستند که از من محافظت میکنند و فرماندهی من را بر عهده دارند.
چو در بزم آیم به وقت نشاط
بود ساقی و مطرب و ساغر او
هوش مصنوعی: وقتی وارد مهمانی میشوم، زمان شادابی و سرحالی است، و در آنجا است که طبیب و موسیقیدان و جام شراب حضور دارند.
چو نامه نویسم سوی دوستان
بود کاغذ و خامه و محبر او
هوش مصنوعی: زمانی که برای دوستانم نامه مینویسم، کاغذ و قلم و نویسندهاش را در نظر میگیرم.
چون بیدار گردم بود هوش نو
چو بخوابم بیاید به خواب اندر او
هوش مصنوعی: وقتی بیدار میشوم، هوشی تازه و جدید در من به وجود میآید و هنگامی که به خواب میروم، آن هوش جدید وارد خوابم میشود.
چو جویم برای غزل قافیه
به خاطر بود قافیه گستر او
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال قافیه برای غزلم میگردم، به یادم میآید که قافیه خود را میسازد.
تو هر صورتی که مصور کنی
چو نقاش و خامه بود بر سر او
هوش مصنوعی: هر شکلی که بیرون بیاوری، مانند نقاشی است که قلمش بر روی آن مینشیند.
تو چندانک برتر نظر میکنی
از آن برتر تو بود برتر او
هوش مصنوعی: هرچقدر که تو با دیدی برتر به مسایل نگاه میکنی، چیزهایی فراتر از آنچه که میبینی نیز وجود دارند.
برو ترک گفتار و دفتر بگو
که آن به که باشد تو را دفتر او
هوش مصنوعی: برامو تا جایی که میتونی از حرف زدن بیفایده و نوشتن دست بکش و به کسی بگو که بهتر است با او ارتباط برقرار کنی.
خمش کن که هر شش جهت نور او است
وزین شش جهت بگذری داور او
هوش مصنوعی: سکوت کن، زیرا در هر سوی تو نور او وجود دارد، و اگر از این شش جانب عبور کنی، داور اوست.
رضاک رضای الذی اوثر
و سرک سری فما اظهر
هوش مصنوعی: خوشنودی او، رضایت کسی است که برتری یافته و راز او را در دل پنهان کرده است.
زهی شمس تبریز خورشیدوش
که خود را بود سخت اندرخور او
هوش مصنوعی: شمس تبریز، مانند خورشیدی درخشان است که به شدت تحت تأثیر نور و تابش خود قرار دارد.
حاشیه ها
در مصرع دوم از بیت دهم احتمالاً بجای (بخوابم) باید (خوابم) باشد تا وزن شعر درست در بیاید به این صورت:
چو خوابم، بیاید به خواب اندر او
سلام و عرض احترام
لطفا در صورت صحت و صلاحدید اصلاح بفرمایید
بیت اول :
چو از سر بگویم بود سرور او : جایگزین بگیرم / بگویم باید باشد به معنای راس و بالا که با سرور مصراع دوم که به معنای بالاتر و سرتر می باشد تناسب و سنخیت بیشتری دارد. از سر گفتن یعنی ابتدا و آغاز سخن کردن که در غزلی بکر و شیرین با مفهوم همه اویی نیز به لطافتی شکرین با سرور بودن او تناسبی دیگر می یابد
بیت پانزدهم: خمش کن که هر شش جهت نور اوست / اوست جایگزین او است که روانش خوانش مصراع را افزونتر می نماید برای خوانش گر مبتدی
بیت شانزدهم : و سِرُّکَ سِرّی وَ ما أَظهَرُ که چون اعراب گذاری نشده است بهتر می نماید که حرف پایانی قافیه ی مصراع ساکن و بعد از آن ردیف او اضافه شود " و ما اظهر او"
بهین روز و روزگار باشید
اگر در نسخهای به صورت بگویم باشد( که دیده نشده) قابل بحث است، و گرنه ما نمیتوانیم شعر مولانا به نظر خودمان بهتر کنیم، که در آنصورت سنگ روی سنگ بند نمیشود. شاید بهتر این باشد بجای اعمال سلیقه شخصی بررسی کنیم ببینم این ترکیب “از سر گرفتن” در زمان و زبان مولانا به چه معانی استفاده میشده. یکی از معانی این ترکیب در بعضی زبانهای منطقه خراسان بزرگ ، از نو شروع کردن است شاید معانی دیگری هم باشد.
در مصرع دوم در مقابل آن “ بجویم “ است که از مقوله عمل است و نه قول ، و در مصراع اول از این نظر “بگیرمم تناسب بیشتری از بگویم دارد. مولانا اصولا به محتوا بیشتر از شکل توجه داشته است تا منظور خود را برساند.