اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میدوید از هر طرف در جست و جو
چشم پرخون تیغ در کف عشق او
هوش مصنوعی: در هر سو به دنبال او میدوید، چشمانش پر از اشک و دلش پر از عشق، در دستش هم تیغی بود.
دوش خفته خلق اندر خواب خوش
او به قصد جان عاشق سو به سو
هوش مصنوعی: دیشب مردم در خواب شیرینی بودند و من به خاطر عشق به سوی او در تلاش و جنب و جوش بودم.
گاه چون مه تافته بر بامها
گاه چون باد صبا او کو به کو
هوش مصنوعی: گاهی مانند ماهی که بر بامها میتابد، و گاهی مانند نسیمی ملایم که در در کوچهها میوزد، او در اینجا و آنجا حضور دارد.
ناگهان افکند طشت ما ز بام
پاسبانان درشده در گفت و گو
هوش مصنوعی: ناگهان، نگهبانان در حال بحث و گفتگو، ظرف ما را از روی بام به پایین انداختند.
در میان کوی بانگ دزد خاست
او بزد زخمی و پنهان کرد رو
هوش مصنوعی: در کوچه صدای دزدی بلند شد، او به سمتش حمله کرد و به آرامی پنهان شد.
گرد او را پاسبانی درنیافت
کش زبون گشتهست چرخ تندخو
هوش مصنوعی: هیچ نگهبانی دور او را نمییابد، زیرا چرخ روزگار به شدت به او آسیب رسانده است و او در حال حاضر در وضعیتی ضعیف و زبون است.
بر سر زخم آمد افلاطون عقل
کو نشانها را بداند مو به مو
هوش مصنوعی: افلاطون، که نماد عقل و دانایی است، به بررسی عمیق و دقیق جزئیات زخمها و مشکلات میپردازد تا پیامدها و نشانههای آنها را به وضوح دریابد. او بر این باور است که برای فهم درست و عمیق، باید به همه جزئیات توجه کرد.
گفت دانستم که زخم دست کیست
کو است اصل فتنههای تو به تو
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که متوجه شدم زخم دست متعلق به کیست و این زخم تنها نشانهای از مشکلاتی است که تو به وجود آوردهای. در واقع، این فرد به درستی میبیند که ریشهی فتنهها و مشکلات به خود فرد برمیگردد.
چونک زخم او است نبود چارهای
آنچ او بشکافت نپذیرد رفو
هوش مصنوعی: وقتی زخم عمیق و جدی باشد، هیچ راهی برای ترمیم آن وجود ندارد و اصلاح آن ممکن نیست.
از پی این زخم جان نو رسید
جان کهنه دستها از خود بشو
هوش مصنوعی: پس از تجربهی درد و زخمهای روحی، زندگی و نیروی تازهای به وجود آمده است. اکنون باید از گذشته و زخمهای قدیمی رها شد و بار دیگر به خود پرداخته و خود را تمیز کرد.
عشق شمس الدین تبریزی است این
کو برون است از جهان رنگ و بو
هوش مصنوعی: عشق به شمس الدین تبریزی، فراتر از ظاهر و زیباییهای دنیوی است.
حاشیه ها
عارف و خردمند حقیقی کسی نیست که در گوشه ای خلوت گزیند و به کاری و مقامی مشغول شود و یا تعدادی مرید بدور خود جمع کند، بلکه ده به ده و شهر به شهر چون سقراط بدنبال خردمندی برتر از خود میگردد و تا نیابد از پای نمی نشیند
شمس از این زمره است و او جلال دین را نشان میکند و ایندو همدیگر را ملاقات میکنند و بسیار خوشحالند ولی نمی دانند که چه خواهد شد
جلال دین به بیان های گوناگون و تشبیهات فراوان در غزل های بیشماری سعی در توصیف این رویداد و بزرگی آن میکند زیرا این یک رویداد تاریخی و واقعه ساده ای نیست که بشود آنرا یکباره توضیح داد و از آن گذشت
فقط بزرگی چون افلاطون میتواند به عظمت این رویداد سترگ پی ببرد، چون جلال دین که از بزرگان روزگار است و سلطان و وزیر سلجوقی دوستان و چاکران اویند با این رویداد محو و نابود میشود و جلال دین دیگری از درون او سر بر می آورد و همچنین شمس به آستانه رهایی و کرانه بزرگی خود در هستی میرسد بطوریکه هستی برای او کوچک میشود و جایی برای گنجایش او ندارد، وجود او از رودخانه هستی به دریای عدم راه می یابد این عروج برای دیگرانی چون حسین حلاج و شهاب سهروردی و عین القضات همدانی نیز حاصل شده است
اما عروج و خروج جلال دین در همین دنیا و در زندگی او روی میدهد، اینبار این جلال دین است که بر گنجایش هستی می افزاید و فرهنگ نوینی برای انسان پدید می آورد و راه بزرگی انسان را در هستی می گشاید و مرز ها و محدودیت ها را نابود میکند تا انسان بتواند در درون هستی به بزرگی درخورد خود دست یابد و هر روز از کهنگی خود دور شود و نویی تازه ای پیدا کند