گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۳

کجاست مطرب جان تا ز نعره‌های صلا
درافکند دم او در هزار سر سودا
بگفته‌ام که نگویم ولیک خواهم گفت
من از کجا و وفاهای عهدها ز کجا
اگر زمین به سراسر بروید از توبه
به یک دم آن همه را عشق بدرود چو گیا
از آنک توبه چو بندست بند نپذیرد
علو موج چو کهسار و غره دریا
میان ابروت ای عشق این زمان گرهیست
که نیست لایق آن روی خوب از آن بازآ
مرا به جمله جهان کار کس نیاید خوش
که کارهای تو دیدم مناسب و همتا
چو آفتاب جمالت برآمد از مشرق
ز ذره ذره شنیدم که نعم مولانا
حلاوتیست در آن آب بحر زَخّارت
که شد از او جگر آب را هم استسقا
خدای پهلوی هر درد دارویی بنهاد
چو درد عشق قدیمست ماند بی ز دوا
وگر دوا بود این را تو خود روا داری
به کاه گل که بیندوده است بام سما
کسی که نوبت الفقر فخر زد جانش
چه التفات نماید به تاج و تخت و لوا
چو باغ و راغ حقایق جهان گرفت همه
میان زهرگیاهی چرا چرند چرا
دهان پرست سخن لیک گفت امکان نیست
به جان جمله مردان بگو تو باقی را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1392/08/24 01:10
امین کیخا

توبه به فارسی می شود پتت و کتابی در شرح توبه وجود دارد به پهلوی که امروزه در دست است و نامش خود پتت است و پر پیداست که petitionانگلیسی با ان همستاک است

1392/08/24 01:10
امین کیخا

در فرهنگ اسدی برای مناسب لغت فرزام امده است امروزه لغت سزاوار را نیز داریم

1392/08/24 01:10
امین کیخا

نعم مولانا فرانمون است به قران کریم که می فرماید نعم المولی و نعم الوکیل

1392/08/24 01:10
امین کیخا

رواداری برگردان لغت اندیکاسیون تواند بود

1392/08/24 01:10
امین کیخا

دهان پرست یعنی پوسته بین و ان وارون مغز کاو و غور رس و موشکاف است و اما به عربی دقیق یعنی آردی که بیخته و نازک شده باشد

1392/08/24 01:10
امین کیخا

لغت دلپرست را هم مولانا به کار می برد

1397/01/30 19:03
نادر..

و اما تو ای عشق!
میان ابروت ای عشق این زمان گرهیست
که نیست لایق آن روی خوب، از آن بازآ..

1399/06/05 06:09
همایون

غزل زیبا در توصیف عشق از زبان یک عاشق حرفه ای که در آغاز توبه ای که شکستنی نیست را میخواهد بشکند چون میداند همه توبه ها چون از جنس بند و ممنوعیت هستند از نظر عشق که هیچ بندی را نمی پذیرد شکستنی هستند
پس شروع میکند از عشق گله ای کردن، کاری که پیش از این، توبه، یا به گفته دوست واژه شناس ما پتت کرده بود که هرگز از عشق گله نکند و در پایان غزل نیز باز به این پتت، خودرا پایبند می سازد. اما زیبایی کار اینجاست که این گره یا بند را که گاهی بر آبروی عشق پیدا میشود نمی پسندد و به عشق یادآور میگردد که تو از هیچ گرهی استقبال نمی کنی پس بر آبروی تو نیز گره مناسب و فرزام نیست تو که همه کارهات همنا و هماهنگ است، در حقیقت جلال دین به عشق اعتماد کامل دارد زیرا آنرا اصیل ترین در هستی می داند، همه درد ها پس از خود دارویی پیدا میکنند و عشق که اولین و مقدس ترین درد است داروی آن نیز بزرگی و شکوه است و انسان با بزرگی خود و بالا رفتن و به بام آسمان خود دست یافتن، درد عشق را درمان میکند، عشق به انسان بزرگی میبخشد

1399/06/05 06:09
همایون

اَبرو بطور غلط در یادداشت بالا، آبرو تابپ شد که معنی نمی دهد
گره بر ابرو نشان خشم و بی مهری است، شاعر در این زمان چنین حسی دارد و یا به کسانی میگوید که گاه به عشق بدبین و نا امید میشوند