گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۱۶

تن مزن ای پسر خوش دم خوش کام بگو
بهر آرام دلم نام دلارام بگو
پرده من مدران و در احسان بگشا
شیشه دل مشکن قصه آن جام بگو
ور در لطف ببستی در اومید مبند
بر سر بام برآ و ز سر بام بگو
ور حدیث و صفت او شر و شوری دارد
صفت این دل تنگ شررآشام بگو
چونک رضوان بهشتی تو صلایی درده
چونک پیغامبر عشقی هله پیغام بگو
آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته‌ست از این دام بگو
سخن بند مگو و صفت قند بگو
صفت راه مگو و ز سرانجام بگو
شرح آن بحر که واگشت همه جان‌ها او است
که فزون است ز ایام و ز اعوام بگو
ور تنور تو بود گرم و دعای تو قبول
غم هر ممتحن سوخته خام بگو
شکر آن بهره که ما یافته‌ایم از در فضل
فرصت ار دست دهد هم بر بهرام بگو
وگر از عام بترسی که سخن فاش کنی
سخن خاص نهان در سخن عام بگو
ور از آن نیز بترسی هله چون مرغ چمن
دم به دم زمزمه بی‌الف و لام بگو
همچو اندیشه که دانی تو و دانای ضمیر
سخنی بی‌نقط و بی‌مد و ادغام بگو

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تن مزن ای پسر خوش دم خوش کام بگو
بهر آرام دلم نام دلارام بگو
هوش مصنوعی: ای پسر خوش خلق و خوش مزه، نزن به تن خود، بگو که برای تسکین دل بی‌تابم، نام معشوق آرامش‌بخش را بگو.
پرده من مدران و در احسان بگشا
شیشه دل مشکن قصه آن جام بگو
هوش مصنوعی: ای پرده‌بان، پرده را کنار بزن و درهای بخشش را بگشا. دل را نشکن و داستان آن جام را برایم بگو.
ور در لطف ببستی در اومید مبند
بر سر بام برآ و ز سر بام بگو
هوش مصنوعی: اگر در لطف و محبت خود را از امید بپوشانی، بر سر بام برو و از آنجا بگو.
ور حدیث و صفت او شر و شوری دارد
صفت این دل تنگ شررآشام بگو
هوش مصنوعی: اگر درباره او سخن و داستانی وجود داشته باشد که پر از شر و آشوب باشد، به من بگو که این دل تنگ من چگونه شعله‌ور می‌شود.
چونک رضوان بهشتی تو صلایی درده
چونک پیغامبر عشقی هله پیغام بگو
هوش مصنوعی: وقتی بهشت خوشبختی تو را سلام می‌دهد، همانند پیامبری در عشق، پیامی را به من برسان.
آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته‌ست از این دام بگو
هوش مصنوعی: آه، زندانی که در این دام گرفتار است، بسیار شنیده که چگونه پرنده‌ای که از این دام رها شده، چه می‌گوید.
سخن بند مگو و صفت قند بگو
صفت راه مگو و ز سرانجام بگو
هوش مصنوعی: حرف بیهوده نزن و از چیزهای شیرین و لذت‌بخش بگو. در مورد مسیر یا راه نرو و به جای آن به نتیجه و پایان آن اشاره کن.
شرح آن بحر که واگشت همه جان‌ها او است
که فزون است ز ایام و ز اعوام بگو
هوش مصنوعی: این دریا که تمام جان‌ها از آن سرچشمه می‌گیرد، از زمان‌ها و سال‌ها بیشتر و بزرگ‌تر است. بگو که این حقیقت چیست.
ور تنور تو بود گرم و دعای تو قبول
غم هر ممتحن سوخته خام بگو
هوش مصنوعی: اگر تنور تو داغ و دعاهای تو مستجاب باشد، غم هر آزمایش کسی که سوخته و بی‌خبر است را به زبان بیاور.
شکر آن بهره که ما یافته‌ایم از در فضل
فرصت ار دست دهد هم بر بهرام بگو
هوش مصنوعی: اگر فرصتی پیش بیاید، بگذار به بهرام بگوید که ما از فضل و لطف خدا بهره‌ای برده‌ایم که شکر آن را می‌گوییم.
وگر از عام بترسی که سخن فاش کنی
سخن خاص نهان در سخن عام بگو
هوش مصنوعی: اگر از این می‌ترسی که سخن تو در جمع عمومی فاش شود، بهتر است که مضمون خاص خود را به صورت کلی و غیرمستقیم بیان کنی.
ور از آن نیز بترسی هله چون مرغ چمن
دم به دم زمزمه بی‌الف و لام بگو
هوش مصنوعی: اگر از آن نیز هراس داشته باشی، پس همچون پرنده‌ای در چمن، هر لحظه بی‌وقفه نغمه‌ای دلنشین و زیبا سر بده.
همچو اندیشه که دانی تو و دانای ضمیر
سخنی بی‌نقط و بی‌مد و ادغام بگو
هوش مصنوعی: به مانند آن اندیشه‌ای که خود می‌دانی، و به درون‌مایه آگاهی داری، سخنی بگو که بی‌نقص و بدون تردید باشد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۱۶ به خوانش امیرحسین بذرافشان
غزل شمارهٔ ۲۲۱۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1390/12/02 02:03
پ.ی

ای کاش گنجور در مورد کاربرد « کاما» ، « کسره » ، «همزه = ی» و بعضی نکات رسم الخطی صرفه جویی به خرج نمی داد و آنها را جا به جا نمی گذاشت و به زیبایی و خوانش شعر آسیب نمی زد. برای نمونه دو بیت آغاز همین غزل:
تن مزن ای پسر خوش دم ِ خوش کام، بگو
بهر آرام دلم، نام دلارام بگو
پرده ی من مدران و در احسان بگشا
شیشه ی دل مشکن، قصه ی آن جام بگو

1391/04/17 13:07
پیمان

با سلام من شعر شناس نیستم اما از نظر آوایی در بیت
چونک پیغامبر عشقی هله پیغام بگو
"پیغامبر" اهنگ شعر رو خراب میکنه یا شاید من بلد نیستم بخونم اما پیغمبر خیلی قشنگ میشینه تو شعر
چونک پیغمبر عشقی هله پیغام بگو

1392/08/27 01:10
تاوتک

واگشت به جای مرجع زیباست

1392/08/27 02:10
امین کیخا

بازخورد معنای ارجاع می دهد و نیز چنانچه شکوهی عزیز نوشت دیشب خاستگاه و نیز بنیاد بر نوشته های علی حصوری خانی معنی مرحع می دهد .