غزل شمارهٔ ۲۲۱۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۲۱۴ به خوانش جواد شریفی
غزل شمارهٔ ۲۲۱۴ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۲۲۱۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۲۱۴ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
این شعر با اجرایی از فائقه آتشین (گوگوش)، در شهریورماه سال 1391 و در آلبوم وی (به نام «اعجاز») انتشار یافت. نام این قطعۀ موسیقی، «بی من و تو» و مدّت زمان آهنگ، چهار دقیقه و پنج ثانیه است.
کلیپ ویدئویی آن هم در بهمن ماه 1391 منتشر شد
این شعر با اجرای هنرمندانه خانوم گوگوش زیباییش دو چندانش شده...
شاید خانوم گوگوش این شعر رو نمیخوند خیلی هامون هنوز نمیدونستیم چنین شعری با بار معنایی بالا تو فرهنگ و ادب ما یافت میشه!
حسن جانم ، به نام پروردگار مهربان ودانایمان که نیک گوشه دلهایمان را میداند دانه ارزنی گم نمی شودو باز به پاداش فرزندت را ببینی و کاش من هم باشم وهمه نیک انجام . منهم از دلتنگیت گریستم برادرم ، سوگند به جوانمردان عالم که خرمی بهشت نشیمن دانایان و پاکان است و بوی ان از دورست باورداران را خیره میکند سراهای نور و سرود باشد که همدیگر را در اغوش بکشیم و خستگی گیتی از تن بدر رود ایدون باد ،
سلام من با الهام از این شعرزیبا برای فرزند دلبند هفده ساله ام معین اینطور نگاشتم و پیشاپیش ارزو می کنم هیچکس چنین تقدیری را نبیند
به نام خدا
یارب گلی که داده بودی کنون در مزار خوابیده ست چه جای شکوه وغم که گلم در جوار یار خوابیده ست
خوشا به حال چومنی که تو گل ز دامنش چینی که خالق گلی و گلم در گل ئُ زار خوابیده ست
زلطف توست که سینه چاک نمی دهم ای دوست چرا که دانم هر گلی که در جوار توست آرام خوابیده ست
به اشک های سرخ همیشه جاریم ملامتم مکنی یارب زدوری غنچه ی نشکفته ام این چشم ها نخوابیده ست
تو دانی و بس که به عشق تماشای وصال با جانم هزار هزار فرشته و ملک در آسمان ها نخوابیده ست
ترسم که بیدار شود زنجوای با تو گلم چون خسته بود و رنجور کنون تازه خوابیده ست
یا رب بیا و منت بنه بر ای این عاشق حقیر مرا به سرایی ببر که گلم خوابیده ست
سلام با تشکر ازجنابامین کیخا که با بنده اظهار همدردی کردند و با تشکر از صاحب وبلاگ که زحمت کشیدند
با الهام از این شعر زیبا برای گل از دست رفته ام ایطور سرودم
به نام خدا
یارب گلی که داده بودی کنون در مزار خوابیده ست چه جای شکوه وغم که گلم در جوار یار خوابیده ست
خوشا به حال چومنی که تو گل ز دامنش چینی که خالق گلی و گلم در گل ئُ زار خوابیده ست
زلطف توست که سینه چاک نمی دهم ای دوست چرا که دانم هر گلی که در جوار توست آرام خوابیده ست
به اشک های سرخ همیشه جاریم ملامتم مکنی یارب زدوری غنچه ی نشکفته ام این چشم ها نخوابیده ست
تو دانی و بس که به عشق تماشای وصال با گلم هزار هزار فرشته و ملک در آسمان ها نخوابیده ست
ترسم که بیدار شود زنجوای با تو گلم چون خسته بود و رنجور کنون تازه خوابیده ست
یا رب بیا و منت بنه بر ای این عاشق حقیر مرا به سرایی ببر که گلم خوابیده ست
من با الهام از این شعر اینطور برای پسر گلم سرودم به نام خدا
یارب گلی که داده بودی کنون در مزار خوابیده ست چه جای شکوه وغم که گلم در جوار یار خوابیده ست
خوشا به حال چومنی که تو گل ز دامنش چینی که خالق گلی و گلم در گل ئُ زار خوابیده ست
زلطف توست که سینه چاک نمی دهم ای دوست چرا که دانم هر گلی که در جوار توست آرام خوابیده ست
به اشک های سرخ همیشه جاریم ملامتم مکنی یارب زدوری غنچه ی نشکفته ام این چشم ها نخوابیده ست
تو دانی و بس که به عشق تماشای وصال با گلم هزار هزار فرشته و ملک در آسمان ها نخوابیده ست
ترسم که بیدار شود زنجوای با تو گلم چون خسته بود و رنجور کنون تازه خوابیده ست
یا رب بیا و منت بنه بر ای این عاشق حقیر مرا به سرایی ببر که گلم خوابیده ست
از اظهار همدردی اقای امین کیخا کمال تشکر را دارم و امید وارم همانگونه که می فرماید باشد
از جناب اقای امین کیخا عزیز بخاطر ابراز همدری تشکر می شود
درود به حسن برادرم
حسن جان فیه ما فیه را بخوان در باب در گذشتگان .به رادی سوگند و به راستی که در اغوش می کشیم همدیگر را و تو سیرفرزندت را می بینی .
آقای حسن سلام
من با خوندن نوشته شما که در مورد پسر هفده ساله تون بود بسیار متاثر شدم و یاد برادر بیست ساله ناکام خودم افتادم یک قسمت از متن شما بسیار به دلم نشست :
"خوشا به حال چومنی که تو گل ز دامنش چینی که خالق گلی و..."
امیدوارم امیدوارم در اون دنیا در کنار عزیزترینمون که از دستش دادیم باشیم برای همیشه دنیا برای خودم شما و همه ی اونایی که عزیزترینشون رو از دست دادن این تنها آرزومه
این شعر هم بسیار زیباست و من اولین بار با صدای دلنشین خانوم گوگوش با این شعر آشنا شدم
سلام سیمای نازنین از توجه شما وهمدردی با من بسیار ممنونم فقط یکی از دعاهایت این باشد خدایا وحوش را هم داغدار نکن اینو از بزرگانتون بپرس خواهند گفت باز هم ممنونم عزیزم
به نام خدا
یا ربا داغ چقدر سنگین است
مبتلا گشته به آن مسکین است
گر بخواهی که کنی زنده بگور
داغ بر دل بنهی تا لب گور
گفته اند بس حکما در این باب
قصر و حور و گل و بلبل بود اجرش لب آب
آن بهشتی که در آن قران است
طالبش تاجر و ترسو یانند
این درست است که طلااز کف من برداری
دل من را به مسی مثل بهشت خوش داری
یا که قربت به من ارزانی دار
یا جگر گوشه ی من باز سپار
راضیم من به جهنم به عذاب
لحظه ای یار در آغوشم باد
خلق و خوی و قد وبالای معینم زیباست
صد بهشت پیش رخش نازیباست
خالقا مفت سخن گویم وبر دل تو مگیر
شده ام کور زعشقش توبه من سخت نگیر
ش
واقعا که عالی است. نمی دانم آیا بهتر از این هم می شود شعر سرود؟
بخش هایی از این شعر در آهنگی با نام من و تو در گروهی با نام NU منتشر شده و بسیار زیباست. و برای من بسیار زیباتر بود وقتی که در کافه ای خارج از ایران و با حالتی دل تنگ ناگهان این آهنگ را از بلندگوهای کافه شنیدم...
دقیقا من هم در خارج از ایران این شعر را با اجرای گروه nu شنیدم
من با صدای غزل شاکری هم شنیدم این شعر رو
دوستان عزیز لطف کنید نظرات رو کمی تخصصی تر اعلام بفرمایید. در زیبا بودن شعر که شکی نیست. از مولانای جان هم کمتر از این انتظار نمیره...
منظورم از تخصصی اینه که اگر کسی میدونه این شعر در چه زمانی سروده شده و منظور از برخی ابیات چیه مثلا در بیت :
این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا
هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو
مخصوصا مصرع دوم اشاره به چی داره سپاس گزار میشم.
آیا شمس آن زمان در عراق بوده؟
بی نهایت زیباست ...
سلام به همه
فاطمه جان منظور از عراق و خراسان هم اشاره به غرب و شرق بودن ان مکانها داره که "طی العرض" بودن روح و عظمت بشر و توانایی انسان متعالی رو نشون میده و هم اینکه روح زمانی و مکانی نیست.
و با ایهام به پرده های عراقی و خراسانی که از پرده های آنگ اصیل ارانی هستند اشاره داره که این غزل غنی با تصنیف به هر دو گوشه میتونه خونده بشه
و اون دو نوع ریتم آهنگ هم بسیار متفاوت هست
و ابته کلمه عجب تر به اتفاق عجیبی که د ربیت قبل اتفاق میفته اشاره میکنه و میگه این از اون عجیب تره که ما در این کنج ایوان دنیا نشستیم ولی روح عظیم بشر شرق و غرب عالم رو طی میکنه اون هم به نوای موسیقی که از اصیل ترین و متعالی ترین هنرهاست
بسیار زیبا،
راستش در دوران معاصر خواننده ای به قدرت کلام مولانا پیدا نمیشود ولی اگر ایشان زنده بودند به هر کس اجازه خواندن اشعارشان را نمیدادند، بنده چند اهنگ از اهنگ های مولانا را با صدای افراد مختلف شنیده ام، به فرض مثال کار های اقای چاوشی با اشعار مولانا را که به کار گوگوش در اهنگ من و تو که این شعر را خوانده اند متوجه تفاوت فاحش کیفیت کار شدم، حتی صدای شجریان و .... . ولی هیچ صدایی و اهنگی به قدرت و زیبای کار گوگوش نرسید.
با سلام به دوستان عزیز
اگرچه که دیوان شمس در ظاهر به عشق مولانا به شمس تبریزی سروده شده اما معنی آن بسی عمیق تر از عشق های این جهانیست بطوری که منظور مولانا از شمس همان خورشید آگاهی است که در دل تمام انسانها منتظره که سیاهی نفس از بین بره و طلوع کنه ، در مورد بیت این عجبتر که منو تو به یکی کنج اینجا ... از نظر حقیر منظور اینه که مولانا به ذهن انسان اشاره میکنه که زمان و مکان این لحظه رو انکار میکنه و مرتبا فکر در جهت هایه مختلف سیر میکنه و انرژی که میتونه صرف حضور ما در لحظه حال بشه رو به جهت هایه مختلف سرازیر میکنه و این باعث دوری از وحدت عارفانه و نتیجتا تکسر انسان میشه ... میگه که این بیت هایه قبلی اصلا عجیب نیست عجیب اینه که انسان انرژیشو در جهت هایه مختلف سرازیر میکنه بجای حضور ابدی این لحظه و این باعث خسران بشر میشه ، این تعجب بیشتر به معنای تاثر مولانا از حال بشر است ...
ببینید عزیزان در مورد زندگی مجدد بعد با عزیزان یه مطلبی رو به گوش همراهان گرامی برسونم.زندگی بسیار فراتر از این یک مرحله تجربه در زمین است و اگر ذهنیت ما اینجا باشد و بعد قیامت عدالت خداوند رو محدود کردیم.چرا که اگر من متولد بشم و زود فوت کنم متولد بشم و هزاران مشکلات دیگر و مورد قضاوت قرار بگیرم از رحمت خداوند به دور است.ما زندگی ها کرده ایم و زندگی ها خواهیم کرد.واینها قابل دفاع هم هست.و از مجموع بیشمار تجربه زندگی درکی جاری خواهد شد و ما به مقامی خواهیم رسید.ما از تجربه زندگی قبلی هیچ به یاد نداریم.و در زندگی های بعدی هم هیچ به یاد نداریم تا روز قیامت همه انها را به یاد خواهیم اورد.دروس بسیار بسیار گسترده ای وجود دارد که عزیزانی هستند برای اموزش.طلب خیر برای تک تک ناظران گرامی
مفقود خان
شما مدرکی می خواهی که در اثبات آن ، خود مدرکی نداری
شما اثبات کن تا من در نفی آن مدرک بیاورم
اگر کسی گفت ده تا خدا وجود دارد ، اگر ثابت کرد ، باید یا چشم بسته قبول کرد ، یا مدرکی خواست ، شما چشم بسته به آنچه گفته اند باور داری
خواهش می کنم ابتدا شما دلایل وجود روح را که معتقدی بیاور ، تا بعد به زندگی بعد از مرگ برسیم.
نه دیگه قرار بود مدرک بیاری
واکنش مغزه ?
کو مدرکت ?
حالا که به قول خودت می دانی
بگو تا ماهم بدانیم !
گوگوش کلمه ی "نظّاره" رو بدون تشدید خونده و وزن، دچار کمی اخلال شده. اشتباه خوانی اشعار بزرگان توسط خوانندگان مشهور، موضوعی هست که می تونه موضوع حداقل یک مقاله باشه. حبیب، هایده و خیلیای دیگه هستن که ازین سوتی ها دادن و کاش قبل خلق چنین آثاری که در ذهن و زبان افراد جاری می شود، قبل از خواندن ترانه، از یک فرد مطلع و متخصص بخوان که فقط یک بار شعر رو براشون دکلمه کنن.
ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ 778
《ﺑﻬﺎﺭ ﮔﺎﻫﯽ ﺧُﺮﺍﻓﺎﺗﯽ ﻣﯽﺷَﻮَﺩ》
ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ ﻧﻬﻤﯿﻦ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺯ ﻣﻦِﺫﻫﻨﯽ 80 ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ 778 ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﺍﯾﻨﮏ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ.
《ﺑﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦِ ﺫﻫﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ.》
ﻣﻮﻻﻧﺎ ﺩﺭ ﻏﺰﻝ 2214 ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺷﻤﺲ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦِﺫﻫﻨﯽ ﻣﺎﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳَﺮِ ﺫﻭﻕ ﺟﻤﻊ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ، ﯾﮑﯽ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ، ﺑﻪ ﻭﺣﺪﺕ ﻣﯽﺭﺳﯿﻢ...
ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮﻗﻌﺎﺕ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﻣﻦِﺫﻫﻨﯽ ﻣﯽﺭﻭﺩ،
ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﯼ ﺁﮔﺎﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺑﻨﺪِ ﺧُﺮﺍﻓﺎﺕ ﻣﯽﺟَﻬﯿﻢ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ 778
《ﺑﻬﺎﺭ ﮔﺎﻫﯽ ﺧُﺮﺍﻓﺎﺗﯽ ﻣﯽﺷَﻮَﺩ》
ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ ﻧﻬﻤﯿﻦ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺯ ﻣﻦِﺫﻫﻨﯽ 80 ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ 778 ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﺍﯾﻨﮏ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ.
《ﺑﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦِ ﺫﻫﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ.》
ﻣﻮﻻﻧﺎ ﺩﺭ ﻏﺰﻝ 2214 ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺷﻤﺲ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦِﺫﻫﻨﯽ ﻣﺎﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳَﺮِ ﺫﻭﻕ ﺟﻤﻊ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ، ﯾﮑﯽ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ، ﺑﻪ ﻭﺣﺪﺕ ﻣﯽﺭﺳﯿﻢ...
ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮﻗﻌﺎﺕ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﻣﻦِﺫﻫﻨﯽ ﻣﯽﺭﻭﺩ،
ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﯼ ﺁﮔﺎﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺑﻨﺪِ ﺧُﺮﺍﻓﺎﺕ ﻣﯽﺟَﻬﯿﻢ
با درود
بنظر من در اشاره به من و تو اشاره به شخص من وگوهر درونی انسان دارد. در اصل شخصی که خودش را و حالات متفاوت شخصیت و افکار و احساساتش را میشناسد؛میداند که در وجودش حالتی ازمجموعه افکارواحساس خوب هست که گاهی همنشین او میشود. یعنی نوعی هماهنگی بین فرد و احساس و افکار که به آن اصطلاحا عشق گفته میشود و زمانی این هماهنگی بوجود میآید که وجود انسان از کینه و رنجش و نفرت و ترس و خشم تهی شده باشد.پس شاعر گرامی میدارد زمانی رو که با عشق و بدون احساس وافکار منفی سپری میکندرا استعاره میگیرد به حالتی که با معشوقه و فارغ از دنیا در ایوان برای نظاره باغ نشسته است.
اختران فلک آیند به نظاره ما . . . . . .
مولوی معتقد است که جهان بیرون برای ما خلق شده است.
ما ز فلک برتریم . . . . .
و اینکه این عالم در برابر ما اصالتی ندارد
گرجان عاشق دم زندآتش در این عالم زند وین عالم بی اصل را چون ذره ها برهم زند
در این بیت منظورش اینه که در حالت عشق یعنی زمانیکه وجودت از حرص و نفرت و کینه خالی شده اختران فلک به تو تعظیم میکنند و به نظاره ات مینشینند.
در بیت این عجبتر که منو تو. . . . . .
اشاره به یکسانی انسانها در رسیدن به عشق و وحدت وجود داره.یعنی اگر عدالتی در دنیا وجود داره تنها در تقسیم عشق هست.یعنی هر کسی به هر میزان که طلب کند میتواند از عشق بهره ببره وسیر آب بشه و در این مورد فرقی بین انسانها نیست و در این خصوص انسانها کاملا یکی و برابرند چه زن و چه مرد چه در عراق و چه در خراسان.
ایمیل من shpsysndeh@yahoo.com هست اگر کسی سوالی داره
از دوستان تشکر میکنم که با این قطعه احساس متعالی را در انان بوجود اورد وانان را به حلاوت روضه رضوان کشاند در واقع شعر همان الهامی است که از درون شاعر شکل گرفته و اخواننده منتقل میشود کما اینکه زیبایی شعر و احساست مطهر حسن به این بنده گوچک سرایت کرد و نهایتا مرا هم منقلب و همسو و همگام با این عزیز شدم .
روح ان جوان عزیز انشاالله قرین رحمت باد.
این قطعه که به نام اتحاد جانها سروده شده همان وحدت عرفانی است که عاشق با معشوقش استحاله می شود و اسرار خود را فاش نگوید تا در نهایت به ذات حق گرویده شود.
من مست خدایم و خدا ان منست
هر سوش مجویید که در جان منست
سلطان منم و غلط نمایم به شما
گویم که کسی هست که سلطان منست
همان ذهنیت منصور حلاج است که منصور به نام اناالحق سرش را از دست داد و مولانا به این زیبایی در کلام شیوا و در قالبی با مسما حفظ جان نمود.
غزل شاکری این سعررا بسیار زیبا خوانده اند...
شرح غزل شمارهٔ ۲۲۱۴ (من و تو)
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
محمدامین مروتی
این غزل حاکی از وحدت روح دو انسان در عین جدا بودن قالب هایشان است. این که دو انسان می توانند با هم یکی شوند. رویدادی که برای شمس و مولانا در عمل اتفاق افتاده است. غزل 2241 شرح این وحدت و یکی شدن است.
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو
خوشا دمی که من و تو با هم باشیم در حالی که جانمان یکی گردد و جسممان دو تا باشد.
دادِ باغ و دمِ مرغان، بدهد آب حیات
آن زمانی که درآییم، به بستان من و تو
وقتی من و تو به باغ وارد شویم، میوه های باغ و صدای پرندگان چون آب حیات، زندگی دوباره می بخشد.
اختران فلک آیند به نظّاره ما
مه خود را بنماییم بدیشان، من و تو
حتی ستارگان فلک تماشاگر ماه نورانی و روشنِ ارتباط ما می شوند.
من و تو، بیمن و تو، جمع شویم از سر ذوق
خوش و فارغ ز خرافاتِ پریشان، من و تو
من و تو، فارغ از سخنان بیهودۀ دیگران، نفسانیت مان را کنار می گذاریم و یکی می شویم.
طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند
در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو
در این حالت خنده ما از سر ذوق و چنان شیرین خواهد بود، که ملائک هم از این شیرینی، برخوردار خواهند شد و لذت خواهند برد.
این عجب تر که من و تو به یکی کنج این جا
هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو
من و تو از همین گوشۀ کوچک، شرق و غربِ عالم را سیر می کنیم.
به یکی نقش، بر این خاک و بر آن نقش دگر
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
در این دنیای خاکی یک نقش داریم و در عالم دیگر هم شیرین کام هستیم.
20 بهمن 1403