برگردان به زبان ساده
در خلاصه عشق آخر شیوه اسلام کو
در کشوف مشکلاتش صاحب اعلام کو
هوش مصنوعی: عشق در نهایت به روش اسلام خلاصه میشود، حالا در حل مشکلاتش چه کسی میتواند به عنوان نماینده و صاحبنظر شناخته شود؟
آهوی عرشی که او خود عاشق نافه خود است
التفات او به دانه طوف او بر دام کو
هوش مصنوعی: آهوئی بلندمرتبه و عاشقِ زیبایی خود، وقتی به دانهای نظر میکند، به دام و تلهای که برایش گذاشتهاند، بیاعتناست.
گرچه هر روزی به هجران همچو سالی میبود
چونک از هجران گذشتی لیل یا ایام کو
هوش مصنوعی: هرچند که هر روز به خاطر دوری از تو به اندازه یک سال به نظر میرسد، اما وقتی از این جدایی عبور کردی، ای شب یا ای روزها، کجا هستید؟
جانور را زادنش از ماده و نر وز رحم
در ولادتهای روحانی بگو ارحام کو
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم زایش و تولد اشاره دارد. میگوید که جانوران از ترکیب نر و ماده به دنیا میآیند و از رحم مادر متولد میشوند. اما در مورد تولدهای روحانی، به جای رحم جسمانی، باید به دنبال منبع دیگری باشیم که این تولد را رقم میزند.
ساقیا هشیار نتوان عشق را دریافتن
بوی جامت بیقرارم کرد آخر جام کو
هوش مصنوعی: ای ساقی، کسی که هشیار است، نمیتواند عشق را درک کند. بوی نوشیدنیات دل مرا بیتاب کرده، پس آن جام کجاست؟
هست احرامت در این حج جامه هستیت را
از سر سرت بکندن شرط این احرام کو
هوش مصنوعی: در اینجا به این مفهوم اشاره میشود که در هنگام انجام مناسک حج، باید از تمام تعلقات و دنیایی خود فاصله بگیری و لباس مادی و خودخواهیهای خود را کنار بگذاری. این یک شرایط ضروری است که در حقیقت نشاندهندهی جدایی از دنیا و ورود به عبادت خالصانه است.
چونک هستی را فکندی روح اندر روح بین
جوق جوق و جمله فرد آن جایگه اجرام کو
هوش مصنوعی: وقتی که هستی را در درون خود پذیرفتی، میتوانی رابطهای بین جمع و فرد ببینی. در آن مکان، مواد و اجسام به شکلهای گوناگون وجود دارند.
وین همه جانهای تشنه بحر را چون یافتند
محو گشتند اندر آن جا جز یکی علام کو
هوش مصنوعی: همه جانهای تشنه که به دریا رسیدهاند، وقتی آن را یافتند، محو و غرق در زیبایی آن شدند و فقط یک علامت یا نشانه باقی ماند.
دور و نزدیک و ضیاع و شهر و اقلیم و سواد
زین سوی بحر است از آن سو شهر یا اقلام کو
هوش مصنوعی: دور و نزدیک، زمینها، شهرها و نواحی همگی از این سو دریا هستند و از آن سو، شهرها یا نواحی دیگری وجود دارد.
آنچ این تن مینویسد بیقلم نبود یقین
آنک جان بر خود نویسد حاجت اقلام کو
هوش مصنوعی: اینجا اشاره شده که آنچه بدن انسان میسازد و به وجود میآورد، بدون قلم و نوشتن نیست؛ بلکه جان انسان خود را بر آن مینویسد و برای این کار نیازی به نوشتههای فیزیکی و اقلام ندارد. در واقع، وجود احساسات و تفکرات انسان موجب میشود که حقیقت وجودی او به نوعی بیان شود.
هوش و عقل آدمیزادی ز سردی وی است
چونک آن می گرم کردش عقل یا احلام کو
هوش مصنوعی: هوش و عقل انسان به خاطر سردی و خنکی اوست، اما زمانی که آن را گرم کند، عقل او نیز تقویت میشود و به بلوغ میرسد.
اندر آن بیهوشی آری هوش دیگر لون هست
هوش بیداری کجا و رأیت احلام کو
هوش مصنوعی: در آن حالتی که تمام وجودم در بیهوشی است، نوع دیگری از آگاهی وجود دارد. هوش بیداری چه جایی دارد و خوابها کجا هستند؟
مرغ تا اندر قفس باشد به حکم دیگری است
چون قفس بشکست و شد بر وی از آن احکام کو
هوش مصنوعی: تا زمانی که پرنده در قفس باشد، قوانین خاصی بر او حاکم است. اما وقتی که قفس شکسته شد و پرنده آزاد شد، دیگر آن قوانین بر او صدق نمیکند.
با حضور عقل آثام است بر نفس از گنه
با حضور عقل عقل این نفس را آثام کو
هوش مصنوعی: وقتی عقل در وجود انسان حاضر میشود، گناهان و خطاهایی که بر روی نفس اثر میگذارند، از بین میروند. عقل میتواند راه را برای پاکسازی نفس از این آثام هموار کند.
در مساس تن به تن محتاج حمام است مرد
در مساس روحها خود حاجت حمام کو
هوش مصنوعی: مردی که با بدنها در ارتباط است نیاز به پاکیزگی و نظافت دارد، اما وقتی به روحها وصل میشود، دیگر نیازی به این نوع پاکیزگی ندارد.
گر شوی تو رام خود رامت شود جمله جهان
گر تو رستم زادهای این رخشت آخر رام کو
هوش مصنوعی: اگر تو به تسلط و آرامش خود دست یابی، تمام جهان نیز به آرامش خواهد آمد. اما اگر تو فرزند رستم هستی، این چهرهات همچنان در جستجوی آرامش خواهد بود.
گر تو ترک پخته گویی خام مسکر باشدت
پس تو را در جام سر آثار و بوی خام کو
هوش مصنوعی: اگر تو حرفهای شاعران را به خوبی درک کنی و از آنها لذت ببری، پس باید در میانهی جذابیتهای زندگی به جستجوی معنا و زیباییهای عمیقتری بپردازی.
چون بخوردی بیقدم بخرام در دریای غیب
تو اگر مستی بیا مستانهای بخرام کو
هوش مصنوعی: وقتی که بدون زحمت و تلاش وارد دنیای ناشناخته میشوی، اگر در حال شادمانی هستی، با شوق و ذوق در آن فضا بگرد و لذت ببر.
فرض لازم شد عبادت عشق را آخر بگو
فرض و ندب و واجب و تعلیم و استلزام کو
هوش مصنوعی: عاشقانه عبادت کردن به یک وظیفه تبدیل شده و حالا از این اصول و آموزشها و قواعدی که مشخص میکنند چه چیزهایی واجب و لازم هستند، خبری نیست.
عشقبازیهای جان و آنگهی اکراه و زور
عشق بربسته کجا و ای ولی اکرام کو
هوش مصنوعی: عشقی که بین جان و روح وجود دارد، و بعد از آن، نارضایتی و فشار عشق، کجا رفته است؟ ای بزرگوار، محبت و احترام کجاست؟
رنج بر رخسار عاشق راحت اندر جان او
رنج خود آوازه ای آن جا به جز انعام کو
هوش مصنوعی: رنج و زحمتی که بر چهرهی عاشق نمایان است، در حقیقت آرامشی است که در درون او وجود دارد. درد و مشقت او به گونهای در دنیا شناخته شده است که جز پاداش و اجر، چیزی در آنجا به چشم نمیخورد.
خدمتی از خوف خود انعام را باشد ولیک
خدمتی از عشق را امثال کالانعام کو
هوش مصنوعی: انجام کار به خاطر ترس از عذاب یا پاداش، ارزش چندانی ندارد. اما وقتی خدمتی از روی عشق انجام میشود، مانند خدمت حیوانات بیخبر از عشق نیست.
یک قدم راه است گر توفیق باشد دستگیر
پس حدیث راه دور و رفتن اعوام کو
هوش مصنوعی: اگر توفیق و یاری باشد، یک قدم کافی است. پس درباره طولانی بودن مسیر و گذشت زمان صحبت نکن.
لیک سایه آن صنم باید که بر تو اوفتد
آن صنم کش مثل اندر جمله اصنام کو
هوش مصنوعی: اما سایه آن معشوق باید بر تو بیفتد؛ آن معشوقی که مانند همه بتها در بین آنهاست.
آن خداوند به حق شمس الحق و دین کفو او
در همه آبا و در اجداد و در اعمام کو
هوش مصنوعی: این سخن به بیان فضائل و ویژگیهای خداوند میپردازد که به حقّ، نور و روشنی بخش است و در میان اجداد و خویشاوندان، مانند کسی که در دین و حقیقت بینظیر است، شناخته میشود.
درخور در یتیمش کی شود آن هفت بحر
گر نظیرش هست در ارواح یا اجسام کو
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای این است که چگونه میتوان به کسی که یتیم است و در شرایط سختی قرار دارد، کمک کرد، در حالی که در دنیا چیزهای زیادی وجود دارد که ارزشمند و مهم هستند. در واقع، اشاره دارد به این که اگر برترین و معنویترین چیزها در ارواح و اجسام وجود داشته باشد، چه کسی میتواند به یتیم کمک کند؟ این مفهوم نوعی جستجو برای یافتن ارزشهای واقعی و کمک به دیگران است.
در رکاب اسپ عشقش از قبیل روحیان
جز قباد و سنجر و کاووس یا بهرام کو
هوش مصنوعی: در کنار اسب عشقش، مانند روحهای بزرگ، فقط قباد و سنجر و کاووس یا بهرام وجود ندارند.
دیده را از خاک تبریز ارمغان آراد باد
ز آنک جز آن خاک این خاکیش را آرام کو
هوش مصنوعی: چشمانم را از خاک تبریز پر از نعمت کن، چرا که جز آن خاک، این خاک آرامشی ندارد.