غزل شمارهٔ ۲۲۰۳
جسم و جان با خود نخواهم خانه خمار کو
لایق این کفر نادر در جهان زنار کو
هر زمان چون مست گردد از نسیم خمر جان
تا در خمخانه میتازد ولیکن بار کو
سوی بیگوشی سماع چنگ میآید ولیک
چنگ جانان است آن را چوب یا اوتار کو
چونک او بیتن شود پس خلعت جان آورند
کاندر او دستان حایک یا که پود و تار کو
کبر عاشق بوی کن کان خود به معنی خاکیی است
در چنان دریا تکبر یا که ننگ و عار کو
چون مشامت برگشاید آیدت از غار عشق
طرفه بویی پس دوی هر سو که آخر غار کو
رنگ بیرنگی است از رخسار عاشق آن صفا
آن وفا و آن صفا و لطف خوش رخسار کو
آمدت مژده ز عمر سرمدی پس حمد کو
کاندر آن عمرت غم امسال و یاد پار کو
صحبت ابرار و هم اشرار کان جا زحمت است
در حریم سایه آن مهتر اخیار کو
شمس حق و دین خداوند صفاهای ابد
در شعاع آفتابش ذره هشیار کو
غزل شمارهٔ ۲۲۰۲: ای جهان برهم زده سودای تو سودای توغزل شمارهٔ ۲۲۰۴: عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جسم و جان با خود نخواهم خانه خمار کو
لایق این کفر نادر در جهان زنار کو
هوش مصنوعی: من نه بدن و نه جانم را در اختیار میگیرم، چرا که خانه و زندگی برای من بیفایده است. در این دنیا چیزی لیاقت ندارد که من در بند آن باشم.
هر زمان چون مست گردد از نسیم خمر جان
تا در خمخانه میتازد ولیکن بار کو
هوش مصنوعی: هر بار که نسیم زندگی او را مست و سرخوش میکند، مانند کسی که در میخانه به مینوشی میافتد، اما در این حال هنوز بار سنگینی بر دوش دارد که باید با آن مقابله کند.
سوی بیگوشی سماع چنگ میآید ولیک
چنگ جانان است آن را چوب یا اوتار کو
هوش مصنوعی: به سوی فضایی بیصدا، صدای چنگی شنیده میشود، اما این چنگی که نواخته میشود، مربوط به جانان است و باید با چوب یا سیمهای مخصوصش نواخته شود.
چونک او بیتن شود پس خلعت جان آورند
کاندر او دستان حایک یا که پود و تار کو
هوش مصنوعی: زمانی که او از جسم خود رها شود و به مرتبهای بالاتر برود، لباس جان را به او خواهند پوشاند؛ زیرا در آن حالت، او به مظهر زیبایی و کمال تبدیل میشود.
کبر عاشق بوی کن کان خود به معنی خاکیی است
در چنان دریا تکبر یا که ننگ و عار کو
هوش مصنوعی: عاشق باید با humility و فروتنی به خود و دنیای اطرافش بنگرد، چون اگر خود را بزرگ و برتر از دیگران بداند، در حقیقت به مانند ذرهای کوچک در دریای بزرگ و بیکران است که هیچ ارزشی ندارد. بزرگمنشی واقعی در عدم خودپسندی و پذیرش حقیقتهای زندگی نهفته است.
چون مشامت برگشاید آیدت از غار عشق
طرفه بویی پس دوی هر سو که آخر غار کو
هوش مصنوعی: زمانی که حس بویاییات فعال شود، بویی حیرتانگیز از غار عشق به مشام تو خواهد رسید. بنابراین به هر طرف حرکت کن تا به رازی از آن غار دست پیدا کنی.
رنگ بیرنگی است از رخسار عاشق آن صفا
آن وفا و آن صفا و لطف خوش رخسار کو
هوش مصنوعی: رنگی که بیرنگ است، از چهرهی معشوق ناشی میشود؛ آن چهره پر از صفا، وفا و زیبایی است.
آمدت مژده ز عمر سرمدی پس حمد کو
کاندر آن عمرت غم امسال و یاد پار کو
هوش مصنوعی: به تو خوش خبر میآورند که زندگی جاودانهای در پیش داری، پس شکرگزاری کن که در این عمر طولانی، غم و اندوه امسال و خاطرات گذشته را فراموش کن.
صحبت ابرار و هم اشرار کان جا زحمت است
در حریم سایه آن مهتر اخیار کو
هوش مصنوعی: گفتوگو با انسانهای نیکوکار و همچنین افراد بدکار در آن مکان دشواری محسوب میشود، اما در سایه آن شخصیت والا و افراد خوب، این سختی کمتر میشود.
شمس حق و دین خداوند صفاهای ابد
در شعاع آفتابش ذره هشیار کو
هوش مصنوعی: شمس حق و دین خداوند، مانند آفتابی است که صفا و نور ابدی خود را پخش میکند. آیا توجه کردهای که در چنین نوری، چه اندازه ذرات هشیار و آگاه وجود دارند؟
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۲۰۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1402/03/19 11:06
یزدانپناه عسکری
7- رنگ بیرنگی است از رخسار عاشق آن صفا - آن وفا و آن صفا و لطف خوش رخسار کو
***
[کشف الاسرار و عدة الابرار - میبدی]
هر که از رنگِ رنگ آمیزان پاک است بصبغة اللَّه رنگین است.
[قرآن کریم]
البقرة : 138 - صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ
المؤمنون : 20 - وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلین
***
پرنده پنج خصلت داشت . نخستین ، اوج در پرواز، سپس ، پرواز بی همتا. سه دیگر ، به منقارش هدف گیرد فراز کهکشان ها را، چهارم ، رنگ بی رنگی و در پایان، نوایش همچنان نجوا (1)
______
(1) - San Juan de la Cruz Dichos de Luz y Amor
تنظیم شعر به فارسی از آقای حمید مصدق