غزل شمارهٔ ۲۲۰۰
ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو
گر نگویی با کسی با عاشقان باری بگو
قصه کن در گوش ما گر دیگران محرم نیند
با دل پرخون ما پیغام دلداری بگو
آن مسیح حسن را دانم که میدانی کجاست
با کسی کز عشق دارد بسته زناری بگو
بانگ برزن عاشقی را کو به گل مشغول شد
گو که شرمت باد از آن رخ ترک گلزاری بگو
ای صبا خوش آمدی چون بازگردی سوی دوست
حال من دزدیده اندر گوش عیاری بگو
سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت
تو چو نرگس بیزبان از چشم اسراری بگو
با چنان غیرت که جان دارد بگفتم پیش خلق
شمس تبریزی بگویم گفت جان آری بگو
غزل شمارهٔ ۲۱۹۹: ای سنایی عاشقان را درد باید درد کوغزل شمارهٔ ۲۲۰۱: در گذر آمد خیالش گفت جان این است او
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو
گر نگویی با کسی با عاشقان باری بگو
هوش مصنوعی: ای نسیم، تو که از محبوب خبر داری، بگو. اگر با کسی نمیگویی، حداقل به عاشقان خبر بده.
قصه کن در گوش ما گر دیگران محرم نیند
با دل پرخون ما پیغام دلداری بگو
هوش مصنوعی: برای ما داستان بگو، حتی اگر دیگران نتوانند به راز ما پی ببرند. با دل شکسته و پر از درد، پیامی از دلداری برای ما روایت کن.
آن مسیح حسن را دانم که میدانی کجاست
با کسی کز عشق دارد بسته زناری بگو
هوش مصنوعی: من آن مسیح زیبایی را میشناسم که تو هم میدانی کجاست، اما با کسی که به خاطر عشقش خود را به زنجیر محبت بسته است، صحبت کن.
بانگ برزن عاشقی را کو به گل مشغول شد
گو که شرمت باد از آن رخ ترک گلزاری بگو
هوش مصنوعی: فریاد عاشقانهای در کوچهواسرای عشقی بلند شده که بر سر گلها مشغول عشقبازی است. به او بگو که از زیباییاش شرمنده باشد، زیرا همچون رخسار زیبای یک گلی در باغ است.
ای صبا خوش آمدی چون بازگردی سوی دوست
حال من دزدیده اندر گوش عیاری بگو
هوش مصنوعی: ای نسیم خوش آمدی، وقتی که به سوی دوست بازگشتی، حال من که دزدانه در گوش کسی از حیاتم سخن میگویم را بگو.
سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت
تو چو نرگس بیزبان از چشم اسراری بگو
هوش مصنوعی: یک سوسن اگر هزار زبان داشته باشد و حال دل من را با او درمیان بگذارد، تو مانند نرگس بیزبان، از چشمانت اسرار و رازها را بگو.
با چنان غیرت که جان دارد بگفتم پیش خلق
شمس تبریزی بگویم گفت جان آری بگو
هوش مصنوعی: با چنین عشق و غیرتی که به جان من است، به خلق گفتم که از شمس تبریزی یاد کنم. او گفت: "جانم، بگو."