گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۰

ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا
که بامداد عنایت خجسته باد مرا
به یاد آر دلا تا چه خواب دیدی دوش
که بامداد سعادت دری گشاد مرا
مگر به خواب بدیدم که مه مرا برداشت
ببرد بر فلک و بر فلک نهاد مرا
فتاده دیدم دل را خراب در راهش
ترانه گویان کاین دم چنین فتاد مرا
میان عشق و دلم پیش کارها بوده‌ست
که اندک اندک آیدهمی به یاد مرا
اگر نمود به ظاهر که عشق زاد ز من
همی‌بدان به حقیقت که عشق زاد مرا
ایا پدید صفاتت نهان چو جان ذاتت
به ذات تو که تویی جملگی مراد مرا
همی‌رسد ز توام بوسه و نمی‌بینم
ز پرده‌های طبیعت که این کی داد مرا
مبُر وظیفهٔ رحمت که در فنا افتم
فغان برآورم آن جا که داد داد مرا
به جای بوسه اگر خود مرا رسد دشنام
خوشم که حادثه کرده‌ست اوستاد مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا
که بامداد عنایت خجسته باد مرا
هوش مصنوعی: از صبح سعادت سه بوسه به من داد که صبحی پرخیر و برکت برایم باشد.
به یاد آر دلا تا چه خواب دیدی دوش
که بامداد سعادت دری گشاد مرا
هوش مصنوعی: به یاد بیاور، ای دل، که شب گذشته چه خواب زیبایی دیدی و صبحی که در آن دروازه‌ای از سعادت به روی من گشوده شد.
مگر به خواب بدیدم که مه مرا برداشت
ببرد بر فلک و بر فلک نهاد مرا
هوش مصنوعی: شاید در خواب دیدم که ماه مرا گرفت و به آسمان برد و در آنجا قرار داد.
فتاده دیدم دل را خراب در راهش
ترانه گویان کاین دم چنین فتاد مرا
هوش مصنوعی: دل خراب و ناامید من را در مسیر او دیدم که با ترانه‌گویی خود از سر شوق به زمین افتاده‌ام.
میان عشق و دلم پیش کارها بوده‌ست
که اندک اندک آیدهمی به یاد مرا
هوش مصنوعی: در دل من، در پی عشق و کارهای زندگی، خاطراتی وجود دارد که به آرامی و به تدریج به یادم می‌آید.
اگر نمود به ظاهر که عشق زاد ز من
همی‌بدان به حقیقت که عشق زاد مرا
هوش مصنوعی: اگر عشق در ظاهر از من نشأت می‌گیرد، در واقعیت این عشق است که وجود مرا شکل داده است.
ایا پدید صفاتت نهان چو جان ذاتت
به ذات تو که تویی جملگی مراد مرا
هوش مصنوعی: آیا صفات تو مانند جان در وجودت مخفی است، و تو برای من تمام آرزوها و خواسته‌ها هستی؟
همی‌رسد ز توام بوسه و نمی‌بینم
ز پرده‌های طبیعت که این کی داد مرا
هوش مصنوعی: به من بوسه می‌رسد از سوی تو، اما نمی‌توانم ببینم که این احساس در پس پرده‌های طبیعت چه زمانی به من داده شده است.
مبُر وظیفهٔ رحمت که در فنا افتم
فغان برآورم آن جا که داد داد مرا
هوش مصنوعی: به هیچ‌وجه از مسئولیت رحمت کناره‌گیری نکن، زیرا اگر به زوال برسم، از اعماق وجودم فریاد خواهم زد در آن مکان که حق و انصاف به من داده شده است.
به جای بوسه اگر خود مرا رسد دشنام
خوشم که حادثه کرده‌ست اوستاد مرا
هوش مصنوعی: اگر کسی به جای بوسه، دشنامی به من بدهد، خوشحال می‌شوم چون آن اتفاق باعث شده که استاد من به من توجه کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1394/01/19 07:04
حمید رضا درانی بخش

منظور مولانا از بامداد سعادت صبح ازل است که روح میثاقی جاودانه با جانان خود دارد که ابدیست ودر این دنیا جز فراق او چیزی در دست ندارد (باد در دست ) وآنگاه آرام میگیرد که وصال است و بخاک فتادن دل در پیش جانان (بیت سوم) فتاده دیدم دل را.........

1394/01/19 07:04
حمید رضا درانی بخش

این غزل مولانا بسیار پر بار است آنجا که میگوید (دربیت ششم)اگر نمود به ظاهر ........معنایش این است که دراین دنیا فرض است که بعد از خلق انسان عشق پدیدار شد ولی اصل چیز دیگری است معبود از برای دوست داشتن عابد و نیاز او (انسان)پرستیدنش عشق را خلق کرد دربیت سوم هم میبینیم که مولانا دلش نمی خواست فرشته باشد بلکه می خواست عاشق باشد (دید ملک عشق نداشت از غیرت بر آدم زد )حافظ

1399/06/05 05:09
همایون

از باور های کلیدی در عرفان ایرانی است که فره ایزدی نیز نامیده میشود
بدون شک جلال دین دارای این فره و خجستگی است که در این غزل آنرا توصیف میکند
عشق نیز نام دیگر همان فره است بخصوص اگر هر بامداد ناخواسته بسراغ ما بیاید و بوسه و پیامی نو درخود بیاورد بویژه که پیام های سه وجهی و سه بخشی بدهد که از زیباترین ها هستند

1402/10/11 02:01
احمد خرم‌آبادی‌زاد

در زیرنویس نسخه شادروان فروزانفر میخوانیم که این غزل در یکی از نسخه‌های مورد بررسی ایشان نیست.

جالب اینجاست که در بیت شماره 7 این غزل، واژۀ «تویی» به کار رفته است. ولی بررسی نشان از آن دارد که مولانا در شعرهای خود، همواره از واژه «توی» (با تلفظ tovi) بهره می‌برده است (البته بجز در کنار واژه «اویی»). این نکته، مشکوک بودن غزل را بیشتر نمایان می‌سازد.

بنابراین، هرگونه دستکاری در سندهای تاریخی (شناسنامه ملی)—به بهانه ویرایش و تصحیح—راه را بر پژوهش‌های بعدی خواهد بست!