گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۹

چو اندرآید یارم چه خوش بود به خدا
چو گیرد او به کنارم چه خوش بود به خدا
چو شیر پنجه نهد بر شکسته آهوی خویش
که ای عزیز شکارم چه خوش بود به خدا
گریزپای رهش را کشان کشان ببرند
بر آسمان چهارم چه خوش بود به خدا
بدان دو نرگس مستش عظیم مخمورم
چو بشکنند خمارم چه خوش بود به خدا
چو جان زار بلادیده با خدا گوید
که جز تو هیچ ندارم چه خوش بود به خدا
جوابش آید از آن سو که من تو را پس از این
به هیچ کس نگذارم چه خوش بود به خدا
شب وصال بیاید شبم چو روز شود
که روز و شب نشمارم چه خوش بود به خدا
چو گل شکفته شوم در وصال گلرخ خویش
رسد نسیم بهارم چه خوش بود به خدا
بیابم آن شکرستان بی‌نهایت را
که برد صبر و قرارم چه خوش بود به خدا
امانتی که به نه چرخ در نمی‌گنجد
به مستحق بسپارم چه خوش بود به خدا
خراب و مست شوم در کمال بی‌خویشی
نه بدروم نه بکارم چه خوش بود به خدا
به گفت هیچ نیایم چو پر بود دهنم
سر حدیث نخارم چه خوش بود به خدا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو اندرآید یارم چه خوش بود به خدا
چو گیرد او به کنارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: وقتی معشوقم وارد شود، چه خوش می‌شود به یاری خدا، و وقتی او دستم را بگیرد، چه خوش می‌شود به یاری خدا.
چو شیر پنجه نهد بر شکسته آهوی خویش
که ای عزیز شکارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: شیر، با قدرت بر آهو می‌نشیند و با علاقه می‌گوید: ای عزیز شکارم، چقدر خوشبخت است که تو در دست منی، به خدا.
گریزپای رهش را کشان کشان ببرند
بر آسمان چهارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: اگر کسی را به زور و به آرامی به آسمان چهارم ببرند، به نظر خداوند بسیار خوشایند خواهد بود.
بدان دو نرگس مستش عظیم مخمورم
چو بشکنند خمارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: به خاطر دو چشم شگفت‌انگیزش، به شدت شیدا و سرمستم. اگر روزی خماری‌ام را بشکنند، چه خوشبختی بزرگی خواهد بود!
چو جان زار بلادیده با خدا گوید
که جز تو هیچ ندارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: وقتی که جان خسته و رنجیده، تنها با خدا صحبت کند و بگوید که جز تو هیچ چیز دیگری ندارم، چه زیبا و دلنشین است این گفت و گو با خدا.
جوابش آید از آن سو که من تو را پس از این
به هیچ کس نگذارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: جواب او از جایی خواهد آمد که من دیگر به هیچ کس تو را واگذار نکنم. این به خدا خوشحال‌کننده خواهد بود.
شب وصال بیاید شبم چو روز شود
که روز و شب نشمارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: شب وصال که به سر می‌رسد، خوشحالی و شادی من از روز روشنی بیشتر می‌شود و دیگر برایم فرقی نمی‌کند که روز باشد یا شب. چه خوب خواهد بود اگر این شب به سرعت بیاید!
چو گل شکفته شوم در وصال گلرخ خویش
رسد نسیم بهارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: وقتی که در کنار معشوقم شاداب و سرزنده می‌شوم، نسیم بهاری که به آرامی می‌وزد، نعمت بزرگی به نظر می‌رسد.
بیابم آن شکرستان بی‌نهایت را
که برد صبر و قرارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: دلم می‌خواهد به سرزمین شیرینی برسم که در آن همه چیز بی‌نهایت خوش و لذت‌بخش است، جایی که درد و رنج من به کلی فراموش شود. چه خوب خواهد بود که به چنین مکانی بروم!
امانتی که به نه چرخ در نمی‌گنجد
به مستحق بسپارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که امانتی بزرگ و با ارزش وجود دارد که ظرفیت و توانایی نگهداری آن در دنیا وجود ندارد. بنابراین، اگر این امانت را به کسی که شایسته و لایق است بسپارم، بسیار پسندیده و نیکو خواهد بود و در این کار به خدا توکل می‌کنم.
خراب و مست شوم در کمال بی‌خویشی
نه بدروم نه بکارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: می‌خواهم در حالتی بیدار و غرق در لذت بی‌خبری و بی‌توجهی باشم. نه به دنبال مکان خاصی برای سکونت باشم و نه دغدغه‌ای داشته باشم، که این وضعیت برایم بسیار خوشایند است.
به گفت هیچ نیایم چو پر بود دهنم
سر حدیث نخارم چه خوش بود به خدا
هوش مصنوعی: نمی‌توانم در گفتارهایم سخنی بزنم یا به موضوعی اشاره کنم، زیرا دلم پر از حرف‌های ناگفته است. اما بر این باورم که اگر فرصت بیان این احساسات را داشتم، شیرین و دلپذیر می‌بود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۱۹ به خوانش سمیه الماسی
غزل شمارهٔ ۲۱۹ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1395/07/21 13:10

جون میده واسه یه اهنگ خوب در دستگاه همایون

1399/02/17 20:05
علیرضا

بابام خدا بیامرز خیلی مرد خوبی بود. خیلی نترس و فداکار بود... اهل جمله های عاشقانه نبود ولی به معنای واقعی عاشق بود...وقتی فوت شد تازه جای زخمی رو روی بدنش دیدیم که بخیه عمل جراحی بود، حالا کی این خدا بیامرز که یک شب بدون ما هم تو زندگیش جایی نرفته بود، عمل جراحی کرده بود و برای اینکه ماناراحت نشیم به ما نگفته بود، هنوز نمیدونیم....همیشه وقتی این دو بیت رو میخونم احساس میکنم بابام با همون لحن بی غل و غشش خودش رو به خدا سپرده و جوابش رو هم گرفته....
چو جان زار بلادیده با خدا گوید
که جز تو هیچ ندارم چه خوش بود به خدا
جوابش آید از آن سو که من تو را پس از این
به هیچ کس نگذارم چه خوش بود به خدا

1399/05/17 20:08
علی

چو شیر پنجه نهد بر شکسته آهوی خویش
که ای عزیز شکارم چه خوش بود به خدا
شکار را جهت دریدن و کشتن شکار می کنند و نه جهت عزیز داشتن. البته هر کس خود را شکار خداوند کرد و من را به قربانگاه برد و خالی از من شد که این عمل نیز باید توسط شیر حق صورت پذیرد و من نمی‌تواند خودش را قربان کند فقط شاید بتواند تسلیم باشد و با پذیرش خود را در دسترس شکارچی قرار دهد. آنگاه عزیز می شود و نه عزیز مخلوقات که عزیز خالق می شود و امانتی که به نه چرخ در نمی گنجد را به صاحبش باز می گرداند

1399/06/05 12:09
حبیب

سلام
برای خواندن غزل های خوانده نشده ایکن موجود نیست لطفا راهنمایی میکنید

1399/11/25 12:01
علی

علی جان چه زیبا نوشتی این (( عزیز شکارم)) خیلی به دل من نشست و توضیحات شما درخصوص تسلسم و فنای فی الله ممنون