غزل شمارهٔ ۲۱۸۷
گران جانی مکن ای یار برگو
از آن زلف و از آن رخسار برگو
ز باغ جان دو سه گلدسته بربند
حکایتهای آن گلزار برگو
ز حسنش گفتنی بسیار داری
ملولی گوشه نه بسیار برگو
ز یاد دوست شیرینتر چه کار است
هلا منشین چنین بیکار برگو
چه گفتی دی که جوشیدهست خونم
بیا امروز دیگربار برگو
ز یاد عالم غدار بگذر
ز لطف عالم الاسرار برگو
ز لاف فتنه تاتار کم کن
ز ناف آهوی تاتار برگو
ز عشق حسن شمس الدین تبریز
میان عاشقان آثار برگو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گران جانی مکن ای یار برگو
از آن زلف و از آن رخسار برگو
هوش مصنوعی: ای عزیز، سختی و زحمت را بر خود هموار نکن و از آن موها و آن چهره زیبا بگذر.
ز باغ جان دو سه گلدسته بربند
حکایتهای آن گلزار برگو
هوش مصنوعی: از باغ وجود، چند گلدسته برداشت کن و داستانهای آن گلزار را برای دیگران بگو.
ز حسنش گفتنی بسیار داری
ملولی گوشه نه بسیار برگو
هوش مصنوعی: از زیباییاش سخن بسیار دارم، اما در گوشهنشینی باید سکوت کنم و حرفی نزنم.
ز یاد دوست شیرینتر چه کار است
هلا منشین چنین بیکار برگو
هوش مصنوعی: یاد دوست از هر چیزی شیرینتر است، بنابراین چرا بیکار نشستهای؟ برخیز و به کار مشغول شو.
چه گفتی دی که جوشیدهست خونم
بیا امروز دیگربار برگو
هوش مصنوعی: دیروز چه گفتی که خون من به جوش آمده است، امروز دوباره بگو.
ز یاد عالم غدار بگذر
ز لطف عالم الاسرار برگو
هوش مصنوعی: از یاد بدعهدیهای دنیا بگذر و به مهربانیهای عالم راز توجه کن.
ز لاف فتنه تاتار کم کن
ز ناف آهوی تاتار برگو
هوش مصنوعی: از لاف و گفتگوی زیاد درباره فتنه و مشکلات تاتار کم کن و به جای آن، بر زیبایی و لطافت آهوی تاتار تأکید کن.
ز عشق حسن شمس الدین تبریز
میان عاشقان آثار برگو
هوش مصنوعی: از محبت حسن شمسالدین تبریزی در میان عاشقان، نشانههایی باقی مانده است.