اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خداوندا چو تو صاحب قران کو
برابر با مکان تو مکان کو
هوش مصنوعی: اَی خداوند، مانند تو هیچ کس صاحب قرآن نیست، پس کجاست مکانی که با مقام و منزلت تو برابر باشد؟
زمان محتاج و مسکین تو باشد
تو را حاجت به دوران و زمان کو
هوش مصنوعی: زمان نیازمند توست و به تو وابسته است، پس تو نیازی به زمان و دوران نداری.
کسی کو گفت دیدم شمس دین را
سؤالش کن که راه آسمان کو
هوش مصنوعی: هر که ادعا کرد که شمس دین را دیده است، از او بپرس که چگونه میتوان به آسمان رسید و راهش چیست.
در آن دریا مرو بیامر دریا
نمیترسی برای تو ضمان کو
هوش مصنوعی: در آن دریا که هستی، بدون اجازه به آنجا نرو. آیا از خطراتش نمیترسی؟ برای تو چه کسی تضمین میکند که ایمن خواهی بود؟
مگر بیقصد افتی کو کریم است
خطاکن را ز عفو او غمان کو
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که کسی که بخشنده است، هدفش این باشد که خطاکار را عذاب کند و از آمرزش او غمگین باشد؟
چو سجده کرد آیینه مر او را
بر آن آیینه زنگار گمان کو
هوش مصنوعی: وقتی که انسان در برابر حقیقت و زیبایی سجده میکند، باید بداند که آینهی وجودش ممکن است با زنگارهای گمان و تردید پوشیده شده باشد.
همو تیر است همو اسپر همو قوس
چه گفتم آن طرف تیر و کمان کو
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و همبستگی قوس و کمان و تیر اشاره دارد و نشان میدهد که همه این عناصر، به یکدیگر وابستهاند و همگی یک هدف را دنبال میکنند. به نوعی نشان میدهد که، تیر، کمان و چگونگی کشیدن آنها به هم مرتبطاند و بدون وجود یکی از آنها، دیگری به کار نخواهد آمد. به عبارتی، به اهمیت هماهنگی و نزدیکی این اجزا به یکدیگر پرداخته شده است.
هر آن جسمی که از لطفش نظر یافت
نظیرش در ولایتهای جان کو
هوش مصنوعی: هر جسمی که به لطف او توجهی دریافت کرد، مشابه آن را در سرزمینهای وجود جان خود جستوجو کن.
بجز از روی عجز و فقر و تسلیم
ببرده سر از او از انس و جان کو
هوش مصنوعی: جز در حالتی که به خاطر ناتوانی و کمبود و تسلیم بودن، کسی نمیتواند از دوستی و محبت او برکند.
ز غیرت حق شد حارس و گر نی
مر او را از کی بیم است پاسبان کو
هوش مصنوعی: به دلیل وفاداری و غیرت، حق حافظ و نگهبان است و اگر او نبود، از چه کسی یا چه چیزی باید میترسید و پاسبانی وجود ندارد؟
به پیشانیّ ِ جانها داغ مهرش
کسی بیداغ مهرش در قران کو
هوش مصنوعی: در پیشانی جانها نشانهای از عشق او وجود دارد و هیچکس بدون آن نشانه نمیتواند به معنای واقعی خود را در قرآن بیابد.
به نوبتگاه او بین صف کشیده
به خدمت گر همیجویی مهان کو
هوش مصنوعی: به محل تجمع او نگاه کن، در صف ایستادهاند و به خدمت آمادهاند. اگر دنبال بزرگان میگردی، آنجا را جستجو کن.
نباشد خنده جز از زعفرانش
بجز از عشق رویش شادمان کو
هوش مصنوعی: تنها خندهای که ارزش دارد، خندهای است که ناشی از زیبایی زعفران و عشق به چهرهی محبوب باشد.
بجز از هجر آن مخدوم جانی
دل و جان را به عالم اندهان کو
هوش مصنوعی: جز دوری آن معشوق، هیچ چیز دیگری برای دل و جان ارزش ندارد و زندگی را بیمعنا میسازد.
خداوند شمس دین از بهر الله
که لایق در ثنای او دهان کو
هوش مصنوعی: خداوندی که نور دین را برای رضای خود به وجود آورده، شایسته است که هر کس در وصف او سخن بگوید.
زبان و جان من با وصل او رفت
به شرح خاک تبریزم زبان کو
هوش مصنوعی: زبان و جان من با ارتباط با او به توصیف خاک تبریز میپردازند، اما زبانی برای بیان این احوال ندارم.
همه کان هست محتاج خریدار
بدان حد بینیازی هیچ کان کو
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، به خریدار نیاز دارد. هیچ چیز به حدی بینیاز نیست که از این نیاز مستثنا باشد.
حاشیه ها
بیت دهم : ز غیرت حق شدش حارس و گر نی
مر او را از کی بیمست ؟ پاسبان کو ؟
بیت دوازدهم : بتوبتگاه او بین صف کشیده
بخدمت گر همی جویی مهان کو؟
منبع : نسخه دکتر فروزانفر
« ماه و پروین= انتله » همان « اند» ، یا تخمیست که در « اله» = ، در هلال ماه ، در صنم ، در زهدان آسمان ، در « تن = زهدان» هر وجود خاکی، هست . از این رو آن را « انتله سودا » یعنی « انتله عشق » میخواندند . تخم در پوسته هلال ، نهفته است تا بزاید و بخندد . این پیشوند « اندی » ، که مینوی درون مینو ( تخم درون تخم = جنین در جفت ) بوده است، و پروین ( ارتا واهیشت، که اهل فارس آنرا ارتا خوشت= ارتای خوشه مینامیدند + بهمن = هما + بهمن ) در درون هلال خندان میباشد ، این محرم ترین و اندرونی ترین و صمیمی ترین بخش هر انسانیست . از این رو « اندیمان= اندمان » را مولوی به همین معنا بکارمیبرد .
بجز از هجرآن مخدوم جانی
دل و جان را به عالم، اندمان کو
البته در گنجور اندوهان به معنای اندوه و غمگینی بکار رفته است
و همین « اندی »، که بهمن + هما = پروین (= تخم کل عالم ) باشد ، ریشه واژه « اندیشیدن » است ، که در پهلوی « اندیشتن » ، بوده است . فرهنگ ایران ، روند اندیشیدن را ، روند زائیدن و گسترد ن و پهن کردن ( شید کردن ) بهمن وهما، یا پروینی میدانسته است که بخش اندرونی هر انسانی است. اندیشیدن ، تفکر از بُن وجود خود ، تفکر از اصل آفریننده کیهانی خود بوده است . اندیشیدن ، وام گرفتن افکار، و یا تقلید از افکارشرق وغرب ، یا دزدیدن افکار از دیگران نبوده است ، بلکه اندیشیدن ، با محرمترین و صمیمی ترین و اندرونی ترین بخش ضمیر انسان ، که اصل پیدایش همه جهانست ، کار دارد . اینست که « اندی » به معنای شگفت است و« اندیدن» ، تعجب کردن ، سخنی از روی حیرت و تعجب گفتن، و سخنی از روی شک و آهستگی گفتن میباشد . این بهمن و هما ( سیمرغ) است که وقتی ما میاندیشیم ، از ژرفای ما ، زائیده میشود . اندیشیدن ، تعجب کردن ، شک کردن ، حیرت کردنست. بهمن که «اندی که مینوی مینو»ست ، سرچشمه پیدایش « ابلقی= دورنگی= نرمادگی= گوری= پلنگی » است.