غزل شمارهٔ ۲۱۸۳
به پیشت نام جان گویم زهی رو
حدیث گلستان گویم زهی رو
تو این جا حاضر و شرمم نباشد
که از حسن بتان گویم زهی رو
چو شاه بینشان عالم بیاراست
من از شکل و نشان گویم زهی رو
چو نور لامکان آفاق بگرفت
من از جا و مکان گویم زهی رو
به پیش این دکان که کان شادی است
من از سود و زیان گویم زهی رو
به پیش این چنین دانای اسرار
کژی در دل نهان گویم زهی رو
چو استاره و جهان شد محو خورشید
فسانه این جهان گویم زهی رو
اوان قاب قوسین است و ادنی
حدیث خرکمان گویم زهی رو
از آن جان که روان شد سوی جانان
بر هر بیروان گویم زهی رو
حدیثی را که جان هم نیست محرم
من از راه دهان گویم زهی رو
چو شاهنشاه صد جان و جهانی
من از جان و جهان گویم زهی رو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به پیشت نام جان گویم زهی رو
حدیث گلستان گویم زهی رو
هوش مصنوعی: به تو، نام عزیزم را میگویم و با شوق فراوان از زیباییهای گلستان و داستانهای آن برایت حرف میزنم.
تو این جا حاضر و شرمم نباشد
که از حسن بتان گویم زهی رو
هوش مصنوعی: در این جا تو حضور داری و من شرمنده نیستم که از زیبایی بتها سخن بگویم، چه رسوایی زیبای تو شگفتانگیز است.
چو شاه بینشان عالم بیاراست
من از شکل و نشان گویم زهی رو
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهی بینشان و نام در میان مردم وجود داشت، من از شکل و نمای او سخن میگویم، که این خود نهایت زیبایی است.
چو نور لامکان آفاق بگرفت
من از جا و مکان گویم زهی رو
هوش مصنوعی: چو نور بینهایت در جهان گسترش یافت، من از هر جا و مکانی جدا میشوم و میگویم که چه خوب است.
به پیش این دکان که کان شادی است
من از سود و زیان گویم زهی رو
هوش مصنوعی: به جلوی این فروشگاه که مظهر شادی است، من از نفع و ضرر صحبت نمیکنم، چه خوب است که اینجا هستم.
به پیش این چنین دانای اسرار
کژی در دل نهان گویم زهی رو
هوش مصنوعی: من در دل خود رازهایی دارم که فقط نزد این دانای بزرگ به زبان میآورم، و ای وای بر حال من.
چو استاره و جهان شد محو خورشید
فسانه این جهان گویم زهی رو
هوش مصنوعی: وقتی که روزگار به روشنایی خورشید تبدیل شود، از این دنیا به عنوان یک داستان محو و فناشده یاد میکنم و به آن حسرت میزنم.
اوان قاب قوسین است و ادنی
حدیث خرکمان گویم زهی رو
هوش مصنوعی: در اینجا به مراحل نزدیک شدن به حقیقت و اوج معرفت اشاره شده است. بیانگر این است که در حال دستیابی به مقام والایی هستیم و میخواهیم داستانی از عشق و شوق بگوییم که در آن، چهرهای زیبا و دلانگیز را توصیف میکنیم. این بیان نشان از شادی و زیبایی در آن لحظه دارد.
از آن جان که روان شد سوی جانان
بر هر بیروان گویم زهی رو
هوش مصنوعی: از زمانی که جانم به سوی معشوق روانه شد، هر کسی که بیجان و بیحس است، میگویم که چه خوشبختی نصیبش شده است.
حدیثی را که جان هم نیست محرم
من از راه دهان گویم زهی رو
هوش مصنوعی: من رازی را که هیچ کس به آن دسترسی ندارد، از طریقی که نباید گفته شود، بیان میکنم. چه لذتی دارد!
چو شاهنشاه صد جان و جهانی
من از جان و جهان گویم زهی رو
هوش مصنوعی: وقتی که به پادشاهی با عظمت اشاره میکنم، همهی جانها و دنیای من به او وابسته است. بسیار خوشحالم از این موضوع.