غزل شمارهٔ ۲۱۸۱
دل و جان را طربگاه و مقام او
شراب خم بیچون را قوام او
همه عالم دهان خشکند و تشنه
غذای جمله را داده تمام او
غذاها هم غذا جویند از وی
که گندم را دهد آب از غمام او
عدم چون اژدهای فتنه جویان
ببسته فتنه را حلق و مسام او
سزای صد عتاب و صد عذابیم
کشیده از سزای ما لگام او
ز حلم او جهان گستاخ گشته
که گویی ما شهانیم و غلام او
برای مغز مخموران عشقش
بجوشیده به دست خود مدام او
کشیده گوش هشیاران به مستی
زهی اقبال و بخت مستدام او
پیمبر را چو پرده کرده در پیش
پس آن پرده میگوید پیام او
نکرده بندگان او را سلامی
بر ایشان کرده از اول سلام او
چه باشد گر شبی را زنده داری
به عشق او که آرد صبح و شام او
وگر خامیکنی غافل بخسپی
بنگذارد تو را ای دوست خام او
ز خردی تا کنون بس جا بخفتی
کشانیدت ز پستی تا به بام او
ز خاکی تا به چالاکی کشیدت
بدادت دانش و ناموس و نام او
مقامات نوت خواهد نمودن
که تا خاصت کند ز انعام عام او
به خردی هم ز مکتب میجهیدی
چه نرمت کرد و پابرجا و رام او
به خاکی و نباتی و به نطفه
ستیزیدی درآوردت به دام او
ز چندین ره به مهمانیت آورد
نیاوردت برای انتقام او
به وقت درد میدانی که او او است
به خاکی میدهد اویی به وام او
همه اویان چو خاشاکی نمایند
چو بوی خود فرستد در مشام او
سخنها بانگ زنبوران نماید
چو اندر گوش ما گوید کلام او
نماید چرخ بیت العنکبوتی
چو بنماید مقام بیمقام او
همه عالم گرفتهست آفتابی
زهی کوری که میگوید کدام او
چو درماند نگوید او جز او را
چو بجهد هر خسی را کرده نام او
شکنجه بایدش زیرا که دزد است
مقر ناید به نرمیو به کام او
تو باری دزد خود را سیخ میزن
چو میدانی که دزدیدهست جام او
به یاریهای شمس الدین تبریز
شود بس مستخف و مستهام او
خمش از پارسی تازی بگویم
فؤاد ما تسلیه المدام
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل و جان را طربگاه و مقام او
شراب خم بیچون را قوام او
هوش مصنوعی: دل و جان را مکانی برای شادی و خوشی قرار داده است و مقام او به مانند شرابی بینقص و بینهایت است که سبب استحکام و پایداری میشود.
همه عالم دهان خشکند و تشنه
غذای جمله را داده تمام او
هوش مصنوعی: تمامی انسانها و موجودات در دنیا در جستجوی غذا و روزی هستند و در این میان، فقط اوست که تأمینکننده نیازهای همه است و همه به او وابستهاند.
غذاها هم غذا جویند از وی
که گندم را دهد آب از غمام او
هوش مصنوعی: غذاها نیز به دنبال او هستند زیرا اوست که به گندم آب میدهد تا رشد کند.
عدم چون اژدهای فتنه جویان
ببسته فتنه را حلق و مسام او
هوش مصنوعی: عدم مانند اژدهایی است که فتنهجویان را در چنگال خود اسیر کرده و توانایی بروز فتنه را از آنها گرفته است.
سزای صد عتاب و صد عذابیم
کشیده از سزای ما لگام او
هوش مصنوعی: ما در مقابل بسیاری از سرزنشها و سختیها قرار داریم که به خاطر رفتارهای خودمان دچارش شدهایم و حالا کنترلمان در دست اوست.
ز حلم او جهان گستاخ گشته
که گویی ما شهانیم و غلام او
هوش مصنوعی: از بزرگی و بزرگواری او، جهان پر از جرات و جسارت شده است، گویی ما برای خودمان پادشاهانی هستیم و در عین حال، وابسته به او هستیم.
برای مغز مخموران عشقش
بجوشیده به دست خود مدام او
هوش مصنوعی: عشقی که برای کسانی که مست هستند، به طور مداوم از دل خودش جوشانده شده است.
کشیده گوش هشیاران به مستی
زهی اقبال و بخت مستدام او
هوش مصنوعی: هشیاران به خاطر شادی و خوشبختیاش به دقت گوش دادهاند و به حال او حسرت میخورند.
پیمبر را چو پرده کرده در پیش
پس آن پرده میگوید پیام او
هوش مصنوعی: وقتی پیامبر را پشت پرده قرار دادهاند، پیام او از آن پرده بیان میشود.
نکرده بندگان او را سلامی
بر ایشان کرده از اول سلام او
هوش مصنوعی: بندگان خدا از ابتدا بدون سلام او، سلامی به یکدیگر نکردهاند.
چه باشد گر شبی را زنده داری
به عشق او که آرد صبح و شام او
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر شب را به عشق او بگذرانی، چرا که او به همراهش صبح و شام را به ارمغان میآورد؟
وگر خامیکنی غافل بخسپی
بنگذارد تو را ای دوست خام او
هوش مصنوعی: اگر نادانی و بیتجربگی کنی، غافل از آنکه از دست میدهی، تو را رها میکند، ای دوست نادان.
ز خردی تا کنون بس جا بخفتی
کشانیدت ز پستی تا به بام او
هوش مصنوعی: از کودکی تا به حال در مکانهای زیادی خوابیدهای و تو را از پایینجای زندگی به بالاترین مقامها رساندهاند.
ز خاکی تا به چالاکی کشیدت
بدادت دانش و ناموس و نام او
هوش مصنوعی: از خاک تا به مقام عالی رساندنت، به تو دانش و اخلاق و اعتبار داد.
مقامات نوت خواهد نمودن
که تا خاصت کند ز انعام عام او
هوش مصنوعی: کسانی که در مقامات بالا هستند، به دنبال این هستند که ویژگیهای خاصی داشته باشند تا از نعمتهای عمومی بهرهمند شوند.
به خردی هم ز مکتب میجهیدی
چه نرمت کرد و پابرجا و رام او
هوش مصنوعی: با کمی دانش از آموزش، به راحتی میتوانی در برابر او به صورت نرم و مطیع رفتار کنی و همواره در موقعیت خود稳而不动.
به خاکی و نباتی و به نطفه
ستیزیدی درآوردت به دام او
هوش مصنوعی: تو با خاک و گیاه و بذر به جنگ آمدی و در دام او گرفتار شدی.
ز چندین ره به مهمانیت آورد
نیاوردت برای انتقام او
هوش مصنوعی: از راههای مختلف به میهمانیات نیامد، برای اینکه انتقام او را بگیرد.
به وقت درد میدانی که او او است
به خاکی میدهد اویی به وام او
هوش مصنوعی: زمانی که دردی را تجربه میکنی، متوجه میشوی که واقعیات چه هستند و در این حال، او به تو کمک میکند و به تو چیزی میدهد که میتوانی از آن بهرهبرداری کنی.
همه اویان چو خاشاکی نمایند
چو بوی خود فرستد در مشام او
هوش مصنوعی: همه آنها مانند خاشاک و غیرقابل توجه به نظر میآیند، اما وقتی کسی بوی خود را بفرستد، توجه دیگران را جلب میکند.
سخنها بانگ زنبوران نماید
چو اندر گوش ما گوید کلام او
هوش مصنوعی: هرگاه کسی سخن میگوید، انگار صدای زنبوران را در گوش ما میآورد.
نماید چرخ بیت العنکبوتی
چو بنماید مقام بیمقام او
هوش مصنوعی: چرخ آسمان همچون تارهای عنکبوت، میتواند موقعیتی که هیچ مقام و جایگاهی ندارد را نشان دهد.
همه عالم گرفتهست آفتابی
زهی کوری که میگوید کدام او
هوش مصنوعی: همه جا را نور خورشید پر کرده است، اما چه بدبختی است که کسی بخواهد بگوید کدام یک از آنها میباشد.
چو درماند نگوید او جز او را
چو بجهد هر خسی را کرده نام او
هوش مصنوعی: وقتی شخصی در سختی و ناامیدی قرار بگیرد، جز از خدا چیزی نمیگوید و وقتی از حال خود خارج میشود، همه را با نام او خطاب میکند.
شکنجه بایدش زیرا که دزد است
مقر ناید به نرمیو به کام او
هوش مصنوعی: مجازات او باید شدید باشد چون دزد است و نمیتوان با نرمش و مهربانی با او رفتار کرد.
تو باری دزد خود را سیخ میزن
چو میدانی که دزدیدهست جام او
هوش مصنوعی: زمانی که میدانی کسی چیزی را دزدیده، وظیفهات این است که او را تنبیه کنی و محکم بر او بزنید.
به یاریهای شمس الدین تبریز
شود بس مستخف و مستهام او
هوش مصنوعی: شمس الدین تبریز با کمکهای خود، به معنای عمیق و حالتی خاص از او میافزاید.
خمش از پارسی تازی بگویم
فؤاد ما تسلیه المدام
هوش مصنوعی: با کلمات پارسی آرامش دل ما را بیان میکنم.