گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۷۳

چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو
هین نوبت دل می‌زن باری من و باری تو
در وحدت مشتاقی ما جمله یکی باشیم
اما چو به گفت آییم یاری من و یاری تو
چون احمد و بوبکریم در کنج یکی غاری
زیرا که دوی باشد غاری من و غاری تو
در عالم خارستان بسیار سفر کردم
اکنون بکش از پایم خاری من و خاری تو
سرمست بخسپ ای دل در ظل مسیح خود
آن رفت که می‌بودیم زاری من و زاری تو
من غرقه شدم در زر تو سجده کنان ای سر
بی‌کار نمی‌شاید کاری من و کاری تو
هر کس که مرا جوید در کوی تو باید جست
گر لیلی و مجنون است باری من و باری تو
دزدی که رهی می‌زد هنگام سیاست شد
اکنون بزنیم او را داری من و داری تو
خاموش که خاموشی فخری من و فخری تو
در گفتن و بی‌صبری عاری من و عاری تو

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو
هین نوبت دل می‌زن باری من و باری تو
هوش مصنوعی: به دست خودم بندهای دل و جانم را از هم جدا کن، و با عشق خود، نوبت به نواختن دل‌هایمان رسیده است. بیایید با هم احساسات‌مان را بروز دهیم.
در وحدت مشتاقی ما جمله یکی باشیم
اما چو به گفت آییم یاری من و یاری تو
هوش مصنوعی: در حس هم‌زبانی و هم‌دلی، ما همه یکسان و یکپارچه احساس می‌کنیم، اما زمانی که به گفتگو می‌رسیم، از یکدیگر حمایت و کمک می‌طلبیم.
چون احمد و بوبکریم در کنج یکی غاری
زیرا که دوی باشد غاری من و غاری تو
هوش مصنوعی: چون احمد و بوبکریم در گوشه‌ای از یک غار نشسته‌ایم، به گونه‌ای که دو غار یکی هست؛ غار من و غار تو یکی است.
در عالم خارستان بسیار سفر کردم
اکنون بکش از پایم خاری من و خاری تو
هوش مصنوعی: در دنیای دشواری‌ها و مشکلات، سفرهای زیادی را پشت سر گذاشتم. حالا دیگر از من فاصله بگیر و از زندگی‌ام خارج شو تا از شر این دشواری‌ها رها شوم، که هم تو و هم من درگیر این زحمت‌ها هستیم.
سرمست بخسپ ای دل در ظل مسیح خود
آن رفت که می‌بودیم زاری من و زاری تو
هوش مصنوعی: ای دل، در زیر سایه مسیح خودت خوش باش و بخواب، چرا که آنچه از ما باقیمانده است، فقط درد و زاری من و توست.
من غرقه شدم در زر تو سجده کنان ای سر
بی‌کار نمی‌شاید کاری من و کاری تو
هوش مصنوعی: من در زرق و برق تو غرق شدم و در حالی که به خاطر تو سجده می‌کنم، هیچ کاری از من و تو ساخته نیست.
هر کس که مرا جوید در کوی تو باید جست
گر لیلی و مجنون است باری من و باری تو
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال من باشد، باید در کوی تو بگردد؛ زیرا او همانند لیلی و مجنون است که عشقشان آن‌ها را به جستجو واداشته است، و این جستجو هم برای من است و هم برای تو.
دزدی که رهی می‌زد هنگام سیاست شد
اکنون بزنیم او را داری من و داری تو
هوش مصنوعی: دزدی که در زمان حکومت مشغول به کار بود، حالا به دست ما سپرده شده است و حالا زمان آن فرارسیده که او را بزنیم و خودت و من هر دو این کار را می‌توانیم انجام دهیم.
خاموش که خاموشی فخری من و فخری تو
در گفتن و بی‌صبری عاری من و عاری تو
هوش مصنوعی: سکوت می‌کنیم چون این سکوت، نشانه‌ی بزرگی من و توست. در بیان احساسات و نداشتن صبر، ما هر دو خالی هستیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۷۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/06/28 05:08
نادر..

در عالم خارستان بسیار سفر کردم
اکنون بکش از پایم خاری من و خاری تو..

1399/04/20 02:07
همایون

عرفان و رازورزی نزد جلال دین کاری دو نفره است، این عرفان با دوستی و همنشینی با شمس دین آغاز شد و با دوستی با صلاح دین ادامه یافت و با حسام دین به اوج رسید. او دوعقل را قبول دارد و رشد انسان و نو آوری را کار دو عقل و دو دوست و دو یارِ غار می داند به قول شمس این جهان پدید آمد تا دو دوست ملاقات کنند
با آمدن دوست مسیح پیدا میشود که انسان و پیامبر برگزیده جلال دین است و کار دل سروسامان می پذیرد و سر سجده گاه خود را پیدا میکند و عاشق خانه خودرا می یابد اشتیاق به یگانگی میرسد و سفر پایان می یابد و چنگ خرد بکار میافتد و دروغ و ریا چون راهزنی بدام مکافات گرفتار میشود