غزل شمارهٔ ۲۱۷۲
هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او
دل گفت که کی آمد جان گفت مه مه رو
او آمد در خانه ما جمله چو دیوانه
اندر طلب آن مه رفته به میان کو
او نعره زنان گشته از خانه که این جایم
ما غافل از این نعره هم نعره زنان هر سو
آن بلبل مست ما بر گلشن ما نالان
چون فاخته ما پران فریادکنان کوکو
در نیم شبی جسته جمعی که چه دزد آمد
و آن دزد همیگوید دزد آمد و آن دزد او
آمیخته شد بانگش با بانگ همه زان سان
پیدا نشود بانگش در غلغله شان یک مو
و هو معکم یعنی با توست در این جستن
آنگه که تو میجویی هم در طلب او را جو
نزدیکتر است از تو با تو چه روی بیرون
چون برف گدازان شو خود را تو ز خود میشو
از عشق زبان روید جان را مثل سوسن
میدار زبان خامش از سوسن گیر این خو
غزل شمارهٔ ۲۱۷۱: گشتهست طپان جانم ای جان و جهان برگوغزل شمارهٔ ۲۱۷۳: چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او
دل گفت که کی آمد جان گفت مه مه رو
هوش مصنوعی: مهمان من به طور همزمان و ناگهانی وارد شد. دل من پرسید که او کی آمده و جانم گفت که او همان ماهروست.
او آمد در خانه ما جمله چو دیوانه
اندر طلب آن مه رفته به میان کو
هوش مصنوعی: او به خانه ما آمد و مانند دیوانهها در جستجوی آن ماهی است که در میان کوهها رفته است.
او نعره زنان گشته از خانه که این جایم
ما غافل از این نعره هم نعره زنان هر سو
هوش مصنوعی: او به شدت فریاد میزند و از خانه بیرون آمده، در حالی که ما از این فریاد او بیخبر هستیم و او در هر سو همچنان فریاد میزند.
آن بلبل مست ما بر گلشن ما نالان
چون فاخته ما پران فریادکنان کوکو
هوش مصنوعی: آن پرنده خوشصدا و شاداب ما در باغ گل ما مانند فاختهای نالان و غمگین، با صدای بلند فریاد میزند و نغمه میخواند.
در نیم شبی جسته جمعی که چه دزد آمد
و آن دزد همیگوید دزد آمد و آن دزد او
هوش مصنوعی: در نیمه شب، جمعی در حال گشت و گذار بودند که ناگهان دزدی ظاهر شد و خود را معرفی کرد که دزد است و از وجود دزد دیگری صحبت میکند.
آمیخته شد بانگش با بانگ همه زان سان
پیدا نشود بانگش در غلغله شان یک مو
هوش مصنوعی: صدای او با صدای همه در هم آمیخته شده است، به طوری که در هیاهوی آنها صدای او هرگز در گوش نمیرسد.
و هو معکم یعنی با توست در این جستن
آنگه که تو میجویی هم در طلب او را جو
هوش مصنوعی: او با توست، یعنی در تمام لحظاتی که تو به دنبال او هستی، او هم در جستجوی توست.
نزدیکتر است از تو با تو چه روی بیرون
چون برف گدازان شو خود را تو ز خود میشو
هوش مصنوعی: به تو نزدیکتر از خودت هستم، اما بیرون از خودت چه رویی داری؟ مانند برف ذوبشونده، خود را از خودت دور کن و پاکسازی کن.
از عشق زبان روید جان را مثل سوسن
میدار زبان خامش از سوسن گیر این خو
هوش مصنوعی: از عشق، جان انسان به زیبایی و لطافتی شبیه گل سوسن میشود. به همین دلیل، بهتر است که زبان خاموش بماند و در درک این حال و احوال از سوسن بیاموزد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۱۷۲ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/07/05 19:10
نادر..
با توست در این جستن،
آنگه که تو میجویی...