غزل شمارهٔ ۲۱۶۷
دل آتش پذیر از توست برق و سنگ و آهن تو
مرا سیران کجا باشد مرا تحویل و رفتن تو
بدیدم بیتو من خود را تو دیدی بیخودم هم تو
به زیر خاک دررفتم نرفتم من بیا من تو
اگر گویم تو میگویی من آن ظلمت ز خود بینم
از آن ظلمت که میگریم سری چون ماه برزن تو
گریبانم دریدستم ز خود دامن کشیدستم
که تا گیری گریبانم کشی از مهر دامن تو
گریبانم دریدی تو و دامانم کشیدی تو
کدامم من چه نامم من مرا جان تو مرا تن تو
پشیمانم پشیمانم پشیمان تو پشیمان تو
چو سوسن صد زبانم من زبان و نطق و سوسن تو
دو چشمم خیره در رویت گهی چوگان گهی گویت
توی حیران توی چوگان توی دو چشم روشن تو
به یک اندیشه حنظل را کنی بر من چو صد شکر
به یک اندیشه شکر را کنی چون زهر دشمن تو
توی شکر توی حنظل توی اندیشه مبدل
توی مور و سلیمان تو توی خورشید و روزن تو
بدم من کافر احول شدم توحید را اکمل
توی احول کن کافر توی ایمان و مؤمن تو
غزل شمارهٔ ۲۱۶۶: دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان توغزل شمارهٔ ۲۱۶۸: نمیگفتی مرا روزی که ما را یار غاری تو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل آتش پذیر از توست برق و سنگ و آهن تو
مرا سیران کجا باشد مرا تحویل و رفتن تو
هوش مصنوعی: دل من با عشق تو در آتش است و نمیتواند مانند برق، سنگ و آهن ساکن بماند؛ کجا میتوانم در چنین حالتی از تو بیخبر بروم یا تو را ترک کنم؟
بدیدم بیتو من خود را تو دیدی بیخودم هم تو
به زیر خاک دررفتم نرفتم من بیا من تو
هوش مصنوعی: من بدون تو خود را دیدهام و تو هم که بیخود شدی، زیر خاک رفتم یا نرفتم. بیا و من و تو را با هم در این حال ملاقات کنیم.
اگر گویم تو میگویی من آن ظلمت ز خود بینم
از آن ظلمت که میگریم سری چون ماه برزن تو
هوش مصنوعی: اگر بگویم تو میگویی من از خودم به آن تاریکی نگاه میکنم، به خاطر آن تاریکی که اشک میریزم، سری مانند ماه در سایه روشن تو دارم.
گریبانم دریدستم ز خود دامن کشیدستم
که تا گیری گریبانم کشی از مهر دامن تو
هوش مصنوعی: من از شدت غم و دردی که در درونم دارم، به خودم آسیب رساندهام و دامنم را رها کردهام. امیدوارم که تو هم با محبت و عشق خود، مرا از این دردی که به جانم نشسته، نجات دهی.
گریبانم دریدی تو و دامانم کشیدی تو
کدامم من چه نامم من مرا جان تو مرا تن تو
هوش مصنوعی: تو مرا از هم دریدی و گرفتاریام کردی، حالا من چه کسی هستم و چه نامی دارم؟ من، جان و تن تو هستم.
پشیمانم پشیمانم پشیمان تو پشیمان تو
چو سوسن صد زبانم من زبان و نطق و سوسن تو
هوش مصنوعی: من در پشیمانی غرق شدهام، تو هم در حال پشیمانی هستی. من مانند سوسنی هستم که صد زبان دارد، در حالی که زبان و سخن تو نیز مثل سوسن است.
دو چشمم خیره در رویت گهی چوگان گهی گویت
توی حیران توی چوگان توی دو چشم روشن تو
هوش مصنوعی: دو چشمم به چهرهات خیره شده است؛ گاهی از تو حیرتزده میشوم و گاهی به صدای تو گوش میدهم. تو برای من مانند یک میدان بازی هستی که در آن گم شدهام، و به چشمهای روشن تو نگاه میکنم.
به یک اندیشه حنظل را کنی بر من چو صد شکر
به یک اندیشه شکر را کنی چون زهر دشمن تو
هوش مصنوعی: اگر با یک فکر بهایی تلخ به من بدهی، مانند این است که بخواهی صدها شیرینی را به من دادی. و اگر با یک فکر شیرین به من بدهی، اثرش مانند زهر دشمن تو خواهد بود.
توی شکر توی حنظل توی اندیشه مبدل
توی مور و سلیمان تو توی خورشید و روزن تو
هوش مصنوعی: تو در شکر و تلخی مانند حنظل، در افکار و نظرات مختلفی که خلق میشود، وجود داری. تو در انس و یگانگی مور و سلیمان دیده میشوی، و همچنین در نور خورشید و تابش روز también هستی.
بدم من کافر احول شدم توحید را اکمل
توی احول کن کافر توی ایمان و مؤمن تو
هوش مصنوعی: شخصی میگوید که حالش بد است و به نوعی از نظر اعتقادی و روحی دچار آشفتگی شده است. او به خداوند اشاره میکند که با کمال ایمان و توحید او را از این حالت نجات دهد و او را به سمت ایمانی قویتر و یقین رهبری کند. به نوعی، او به این باور رسیده است که در حالتی گیج و ناپایدار قرار دارد و برای رسیدن به آرامش و یقین، به یاری الهی نیاز دارد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۱۶۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/10/01 17:01
نادر..
من تو...