گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۶۳

چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را که می‌سوزد برای تو
روان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشد
مرا چه جای دل باشد چو دل گشته‌ست جای تو
تو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه به دل گه گه
که می‌کاهد چو ماه ای مه به عشق جان فزای تو
ز خود مسم به تو زرم به خود سنگم به تو درم
کمر بستم به عشق اندر به اومید قبای تو
گرفتم عشق را در بر کله بنهاده‌ام از سر
منم محتاج و می‌گویم ز بی‌خویشی دعای تو
دلا از حد خود مگذر برون کن باد را از سر
به خاک کوی او بنگر ببین صد خونبهای تو
اگر ریزم وگر رویم چه محتاج تو مه رویم
چو برگ کاه می‌پرم به عشق کهربای تو
ایا تبریز خوش جایم ز شمس الدین به هیهایم
زنم لبیک و می‌آیم بدان کعبه لقای تو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را که می‌سوزد برای تو
هوش مصنوعی: عزیزم، وقتی که تو در زندگی‌ام خوشی و زیبایی به وجود می‌آوری، تمام درد و رنج‌ها برایم قابل تحمل‌تر می‌شود. جان شیرینم که برای تو می‌سوزد، گویی در بهشت قرار دارد.
روان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشد
مرا چه جای دل باشد چو دل گشته‌ست جای تو
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تو شرمنده و خجالت‌زده است و جایگاه‌اش در گِل است. من چه نیازی به دل دارم زمانی که دلِ من خود را به تو سپرده است و جایگاهش تویی؟
تو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه به دل گه گه
که می‌کاهد چو ماه ای مه به عشق جان فزای تو
هوش مصنوعی: تو همچون خورشیدی و دل من از تو می‌تابد، اما نمی‌دانم چرا گهگاهی که به دل من می‌نگری، مانند ماه که نورش کم‌سو می‌شود، احساس می‌کنم عشق تو دارد جانم را کم‌زور می‌کند.
ز خود مسم به تو زرم به خود سنگم به تو درم
کمر بستم به عشق اندر به اومید قبای تو
هوش مصنوعی: من در اسارت خودم هستم و در عین حال به تو هم احساس نیاز می‌کنم. به خودم سخت می‌گیرم ولی برای عشق تو، خود را آماده کرده‌ام و امید دارم که تو را در آغوش بگیرم.
گرفتم عشق را در بر کله بنهاده‌ام از سر
منم محتاج و می‌گویم ز بی‌خویشی دعای تو
هوش مصنوعی: عشق را در آغوش گرفته‌ام و بر سر خود نهاده‌ام. من که به شدت به آن نیازمندم، از روی بی‌خودی دعا و درخواست تو را می‌کنم.
دلا از حد خود مگذر برون کن باد را از سر
به خاک کوی او بنگر ببین صد خونبهای تو
هوش مصنوعی: ای دل، از حد و مرز خود تجاوز نکن. باد را از سرت خارج کن و به خاک کوی او نگاه کن. ببین که چه مقدار خونبهای تو در آنجا نهفته است.
اگر ریزم وگر رویم چه محتاج تو مه رویم
چو برگ کاه می‌پرم به عشق کهربای تو
هوش مصنوعی: اگر کوچک باشم یا بزرگ، چه اهمیتی دارد؟ من به تو، ای زیبای ماهرنگ، نیاز دارم. همان‌طور که برگ‌های کاه به عشق کهربا می‌پرند، من نیز به عشق تو پرواز می‌کنم.
ایا تبریز خوش جایم ز شمس الدین به هیهایم
زنم لبیک و می‌آیم بدان کعبه لقای تو
هوش مصنوعی: آیا تبریز برای من جای دلپذیری نیست؟ از شمس‌الدین، با نگاهی پرشور، به فریاد می‌زنم و می‌آیم به سوی آن کعبه‌ای که دیدار تو در آن است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۶۳ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۲۱۶۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/09/18 22:12
امید مقدسی

این شعر رو حتما باصدای علیرضا قربانی گوش کنید خیلی جالبه...

1392/11/13 00:02
نیکی

این شعر با صدای علیرضا قربانی مسخ کننده است... مخصوصا وقتی با تمام وجود میگه: مرا چه جای دل باشد چو دل گشته ست جای تو... بی نظیره...

1392/12/18 20:03
بهزاد

اجرای این شعر توسط گروه شمس بی نظیره. حتما ببینیدش.

1394/02/21 13:05
حسین فلاح

فرمایش دوستان مـتین
ولی:
بهشتم جان شیرین را که می‌سوزد برای تو
را آقای قربانی میخوانند:
نهادم جان شیرین را که می‌سوزد برای تو !
***
هِـشتن یعنی فروگذاشتن
بـهشتم یعنی فروگذاشتم.
***
نهادم کاملن بی معنی ست. متأسفانه!