گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۵۶

سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو
وز می نو که داده‌ای جان نبرم به جان تو
زخم گران همی‌کشم زخم بزن که من خوشم
گرچه درون آتشم جمله زرم به جان تو
هر نفسی که آن رسد کار دلم به جان رسد
گرچه ز پا درآمدم جان سرم به جان تو
شکل طبیب عشق تو آمد و داد شربتی
خوردم از آن و هر نفس من بترم به جان تو
نور دو چشم و نور مه چون برسد یکی شود
تو چو مهی به جان من من بصرم به جان تو
هر چه که در نظر بود بسته بود عمارتش
آه که چنین خراب من از نظرم به جان تو
در تبریز شمس دین هست بلندتر شجر
شاد و به برگ و بانوا زان شجرم به جان تو

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو
وز می نو که داده‌ای جان نبرم به جان تو
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و لطافت وجود تو، خود را مانند نقره‌ای باارزش می‌دانم و نمی‌توانم از عشق و احساساتم نسبت به تو جدا شوم، حتی اگر از نوشیدنی‌ای که تو به من داده‌ای، مرگ هم در پی داشته باشد.
زخم گران همی‌کشم زخم بزن که من خوشم
گرچه درون آتشم جمله زرم به جان تو
هوش مصنوعی: من زخم‌های عمیق و دردناکی را تحمل می‌کنم، همچنان که اگر تو زخم بزنی، من خوشحال می‌شوم. هرچند در قلبم آتش می‌سوزد، تمام قدرت و انرژی‌ام را به خاطر تو می‌گذارم.
هر نفسی که آن رسد کار دلم به جان رسد
گرچه ز پا درآمدم جان سرم به جان تو
هوش مصنوعی: هر بار که نفس می‌کشم، کار دلم به شدت به جانم می‌رسد؛ حتی اگر از پا در بیایم، جانم برای تو باقی می‌ماند.
شکل طبیب عشق تو آمد و داد شربتی
خوردم از آن و هر نفس من بترم به جان تو
هوش مصنوعی: عشق تو به شکل یک پزشک ظاهر شد و به من شربتی داد که از آن نوشیدم و هر لحظه جانم را به خاطر تو فدای می‌کنم.
نور دو چشم و نور مه چون برسد یکی شود
تو چو مهی به جان من من بصرم به جان تو
هوش مصنوعی: وقتی نور دو چشمان تو و نور ماه به یکدیگر برسند، این دو مانند یکدیگر خواهند شد. تو چون ماهی در وجود من هستی و من نیز مانند چشم تو در وجود تو قرار دارم.
هر چه که در نظر بود بسته بود عمارتش
آه که چنین خراب من از نظرم به جان تو
هوش مصنوعی: هر چیزی که در نظر داشتم، در ساختارش کاستی‌ها و خرابی‌هایی وجود داشت. آه! که من از نظر خود به خاطر تو ویران شدم.
در تبریز شمس دین هست بلندتر شجر
شاد و به برگ و بانوا زان شجرم به جان تو
هوش مصنوعی: در تبریز، شمس الدین درختی بلند و خوشمزه دارد که با برگ‌های زیبا و شاداب خود، روح تو را شاداب‌تر می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۵۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1402/10/25 11:12
همایون

گفتگوی عاشقانه با شمس که در غزل مشابه دیگر هم آمده است:

در سفر هوای تو بی‌خبرم به جان تو

نیک مبارک آمده‌ست این سفرم به جان تو

 مربوط به دوره ای پس از شمس است که عشق جلال دین به شمس پدید می آید و پس از آن دوره نوینی در زندگی او آغاز میگردد این رویداد کوچکی نیست و مشابه آن بسیار کمیاب و شاید نایاب باشد 

این عشق هر روز در او کار میکند و او را تغییر می دهد و حکایت از اثری بی مانند است که شمس در زندگی او برجای گذاشته است که همواره زنده و جاندار و کارآمدتر می نماید