گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۵۲

سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو
دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو به جان تو
فتنه گر است نام تو پرشکر است دام تو
باطرب است جام تو بانمک است نان تو
مرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشی
چند نهان کنی که می فاش کند نهان تو
بوی کباب می‌زند از دل پرفغان من
بوی شراب می‌زند از دم و از فغان تو
بهر خدا بیا بگو ور نه بهل مرا که تا
یک دو سخن به نایبی بردهم از زبان تو
خوبی جمله شاهدان مات شد و کساد شد
چون بنمود ذره‌ای خوبی بی‌کران تو
بازبدید چشم ما آنچ ندید چشم کس
بازرسید پیر ما بیخود و سرگران تو
هر نفسی بگوییم عقل تو کو چه شد تو را
عقل نماند بنده را در غم و امتحان تو
هر سحری چو ابر دی بارم اشک بر درت
پاک کنم به آستین اشک ز آستان تو
مشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شوم
نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو
زاهد کشوری بدم صاحب منبری بدم
کرد قضا دل مرا عاشق و کف زنان تو
از می این جهانیان حق خدا نخورده‌ام
سخت خراب می‌شوم خائفم از گمان تو
صبر پرید از دلم عقل گریخت از سرم
تا به کجا کشد مرا مستی بی‌امان تو
شیر سیاه عشق تو می‌کند استخوان من
نی تو ضمان من بدی پس چه شد این ضمان تو
ای تبریز بازگو بهر خدا به شمس دین
کاین دو جهان حسد برد بر شرف جهان تو

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو
دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو به جان تو
هوش مصنوعی: چشمان تو بسیار زیباست و چهره‌ی تو همچون گل است. دیشب چه چیزی مصرف کرده‌ای؟ راست بگو، به جان تو!
فتنه گر است نام تو پرشکر است دام تو
باطرب است جام تو بانمک است نان تو
هوش مصنوعی: نام تو فتنه‌انگیز است و پر از شیرینی، دام تو جذاب و فریبنده است، جام تو خوشگوار و سرخوش‌کننده است، و نان تو خوشمزه و دلپذیر است.
مرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشی
چند نهان کنی که می فاش کند نهان تو
هوش مصنوعی: اگر مرده تو را ببیند، می‌فهمد که چقدر خوشحالی را پنهان کرده‌ای، و او می‌تواند آنچه را که در دل داری، آشکار کند.
بوی کباب می‌زند از دل پرفغان من
بوی شراب می‌زند از دم و از فغان تو
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و اندوه است و بوی کبابی که در آن پیچیده، از این درد و فغان من نشأت می‌گیرد. در عین حال، عطر شراب از نفس و فریاد تو بر می‌خیزد.
بهر خدا بیا بگو ور نه بهل مرا که تا
یک دو سخن به نایبی بردهم از زبان تو
هوش مصنوعی: برای خدا بیا و بگو، وگرنه مرا رها کن تا حداقل دو کلمه از زبان تو بگویم.
خوبی جمله شاهدان مات شد و کساد شد
چون بنمود ذره‌ای خوبی بی‌کران تو
هوش مصنوعی: وقتی یک ذره از زیبایی بی‌پایان تو نمایان شد، تمام خوبی‌های دیگر به خود آمدند و تحت تأثیر قرار گرفتند و دیگر جذابیت خود را از دست دادند.
بازبدید چشم ما آنچ ندید چشم کس
بازرسید پیر ما بیخود و سرگران تو
هوش مصنوعی: چشمان ما آنچه را که هیچ چشم دیگری ندیده، دوباره می‌سازند. استاد ما که در حال مستی و حیرت است، ما را به سوی آن تجربه می‌برد.
هر نفسی بگوییم عقل تو کو چه شد تو را
عقل نماند بنده را در غم و امتحان تو
هوش مصنوعی: هر بار که از تو می‌پرسیم عقل و خرد تو کجا رفته، تو دیگر در فکر و حال خود نیستی و محبوس در غم و آزمون‌هایت به سر می‌بری.
هر سحری چو ابر دی بارم اشک بر درت
پاک کنم به آستین اشک ز آستان تو
هوش مصنوعی: هر صبح که می‌رسد، مانند ابر در حال باریدن، اشک‌هایم را بر درگاه تو می‌ریزم و با آستینم پاک می‌کنم. اشک‌های من از آستان تو جاریست.
مشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شوم
نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو
هوش مصنوعی: اگر در شرق و غرب یا در هر نقطه‌ای از آسمان سفر کنم، هیچ نشانی از زندگی نخواهم یافت تا زمانی که به نشانه تو برسم.
زاهد کشوری بدم صاحب منبری بدم
کرد قضا دل مرا عاشق و کف زنان تو
هوش مصنوعی: یک زاهد که در کشور مشغول به کار بود و در منبر وعظ می‌کرد، تقدیر مرا به گونه‌ای رقم زد که دل مرا عاشق و بی‌تاب تو کرد.
از می این جهانیان حق خدا نخورده‌ام
سخت خراب می‌شوم خائفم از گمان تو
هوش مصنوعی: از شراب دنیوی که حق خدا در آن نیست، چیزی نخورده‌ام و به شدت مست و خراب می‌شوم؛ نگرانم از اینکه تو درباره من چه تصوری می‌کنی.
صبر پرید از دلم عقل گریخت از سرم
تا به کجا کشد مرا مستی بی‌امان تو
هوش مصنوعی: تحمل و صبر از دل من رفته و عقل و هوش من نیز از دستم خارج شده است. نمی‌دانم این حال مستی و سرمستی که ناشی از توست، مرا به کجا خواهد برد.
شیر سیاه عشق تو می‌کند استخوان من
نی تو ضمان من بدی پس چه شد این ضمان تو
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری قوی است که تمامی وجودم را تحت تاثیر قرار داده و من را دگرگون کرده است. حالا که من به تو اعتماد کامل دارم و خودم را به تو سپردم، چرا این حس اطمینان و امنیت را از تو نمی‌بینم؟
ای تبریز بازگو بهر خدا به شمس دین
کاین دو جهان حسد برد بر شرف جهان تو
هوش مصنوعی: ای شهر تبریز، لطفاً برای خدا بگو به شمس‌الدین که این دو دنیا به خاطر شرافت تو، حسد می‌ورزند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۵۲ به خوانش محمد برزگر
غزل شمارهٔ ۲۱۵۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۱۵۲ به خوانش زهرا بهمنی

حاشیه ها

1394/08/19 19:11
بهنام

از بعد وفات مولانا تا پایان جهان ،دنیا محبت کمتر،نور کمتر و عشق کمتری دریافت خواهد کرد...
اگر محبت و عشق وخودشناسی در جامعه ی ما معنا و مسمایی
دارد به خاطر آنست که او و کسانی چون او زمانی در زمین ما
زیسته اند.سلوک او معیارملموسی برای اخلاق در روزگار ماست. انگار به این جهان آمده بود تا "محک" بزند اخلاقمان را و ادعاهایمان را!...
یادش جاودان.

1395/06/08 12:09
منصور

به نظرم
در عشق و محبت کمتر و بیشتر، کهتر و کلان تر نیست. هرچه هست عشق است.
بلخی و غیر بلخی نیست.
هر که مشتاق تر جانش فزونتر، هر که آگاه تر زیباتر.
زمانی سخن از نعت یا لعن کسی یا چیزی به میان می آید که حقیقت پوشیده است، مستتر در کلام و ستایش است.
ساختن اتوریته دوری از حقیقت است.

1395/07/11 23:10
مەریوان عبدول

زۆر جوانە چاوی تۆ ئەو ڕووخسارە گوڵ بارینەی تۆ
دویشەو چیت خواردووە ئەی دڵ ڕاست بڵی بەگیانی تۆ
فیتنە گیڕە ناوی تۆ پڕ شەکرە داوی تۆ
بە تەرەبە پیکی تۆ بەتامە نانی تۆ
مردوو ئەگەر بتبینی تیدەگا کە سەرخۆشی
هەرچەندە بشاریتەوە مەی ئاشکرای دەکا ناخی تۆ
سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو
دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو به جان تو
فتنه گر است نام تو پرشکر است دام تو
باگرب است جام تو بانمک است نان تو
مرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشی
چند نهان کنی که می فاش کند نهان تو
مولانا: کلیات دیوان شمس، ج2، ل 807، غزل 2152.
و: مەریوان عەبدول

1395/08/09 05:11
حمید

شهرام ناظری این شعر رو در البوم "رقصانه" به صورت آوتز خوانده است

1397/01/03 16:04
مهراد فانی

آقای شهرام ناظری تو آلبوم 《رقصانه》، ترانه 《غزل - عاشق و کف زنان》بسیار زیبا اجرا کردند این غزل را...

1397/05/30 12:07
سیما

استاد شهرام ناظری این شعر رو به صورت آواز با همراهی سنتور حسین پرنیا در آلبوم «رقصانه» اجرا کردند.

1397/10/14 05:01
نادر..

نیست نشان زندگی
تا نرسد نشان تو..

1398/06/03 17:09
Bi Chemer

به نظر 3 بیت مانده به آخر
صبر گریخت از دلم، عقل پرید از سرم
صحیح باشد.

1398/10/25 00:12
میلاد

درود بر شما
لطفا نام محسن چاوشی رو هم به لیست خوانندگان این شعر اضافه کنید
قطعه زاهد از آلبوم بی نام (قمار باز)

1398/10/30 15:12
میلاد

یکی از بهترین آهنگ های محسن چاوشی با این شعر زیبای مولاناست.آهنگ "زاهد"_آلبوم "قمارباز"_محسن چاوشی

1398/10/09 17:01
اصغر

از دوستانی که مطالعه زیاد دارند، خواهشمندم توضیح دهند که مخاطب حضرت مولانا در اینجا چه کسی است؟

1400/09/20 11:12
هادی رنجبران

حضرت معشوق

1398/10/11 00:01
علی

مخاطب این شعر مولانا مثل شمس تبریزی است .
همانگونه که که در بیت آخرشون فرمودن .

1399/12/18 07:03
علیرضا

استاد ناظری این شعر را در آلبوم رقصانه با زیبایی هر چه تمامتر اجرا کرده اند .

1401/11/15 22:02
ابوتراب. عبودی

باسلام و عرض ادب و ارادت محضر شما استادان فرهیخته و عزیزان جان.

 

ای نازنین دلدار ِ من ،عشقی؟ بگو،جانی؟ بگو

وَندَر میان ِ جان و تن ،گـر جان ِ جانانـی  بگو

دل ریش ریشم کرده ای،بی خود ز خویشم کرده ای

گر بـر دل ِ مجروح ِ من ، دارو و درمانـی بگو

ای یوسفِ کنعان ِ ما ، ای موسی ِ عمران ِ ما

ای درد و  هم درمان ِ ما، عیسای دورانی بگو

دردت به جانم ای پری، بایک نگه دل می بری

لیکن نهانـی از نظـر ،  از ما گـریـزانــــی بگو

ازهجر رویت  ای صنم،مجنون تر ازمجنون منم

لیلای بـی همتای من ، آرامـه ی جانـــی بگو

شمسُ الضُْحیٰ ای آفتاب، رخ از(عبودی)بر متاب

بینا شد از تـو دیده ام، نور دوچشمانی بگو

 

با احترام،چاپ دوم دیوان ابوتراب عبودی

 

 

 

1403/01/01 00:04
علی محمد هاشمی

درک مفاهیم اشعار مولانا با درک مفهوم این شعر از مثنوی بسیار راحت تر است

پنج حس ازبرون میسور او
پنج حس از درون مامور او
ده حس است وهفت اندام دگر
انچه در گفت ناید می شمر