غزل شمارهٔ ۲۱۵۰
عید نمیدهد فرح بینظر هلال تو
کوس و دهل نمیچخد بیشرف دوال تو
من به تو مایل و توی هر نفسی ملولتر
وه که خجل نمیشود میل من از ملال تو
ناز کن ای حیات جان کبر کن و بکش عنان
شمس و قمر دلیل تو شهد و شکر دلال تو
آیت هر ملاحتی ماه تو خواند بر جهان
مایه هر خجستگی ماه تو است و سال تو
آب زلال ملک تو باغ و نهال ملک تو
جز ز زلال صافیت مینخورد نهال تو
ملک تو است تختها باغ و سرا و رختها
رقص کند درختها چونک رسد شمال تو
مطبخ توست آسمان مطبخیانت اختران
آتش و آب ملک تو خلق همه عیال تو
عشق کمینه نام تو چرخ کمینه بام تو
رونق آفتابها از مه بیزوال تو
خشک لبند عالمی از لمع سراب تو
لطف سراب این بود تا چه بود زلال تو
ای ز خیالهای تو گشته خیال عاشقان
خیل خیال این بود تا چه بود جمال تو
وصل کنی درخت را حالت او بدل شود
چون نشود مها بدل جان و دل از وصال تو
زهر بود شکر شود سنگ بود گهر شود
شام بود سحر شود از کرم خصال تو
بس سخن است در دلم بستهام و نمیهلم
گوش گشادهام که تا نوش کنم مقال تو
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عید نمیدهد فرح بینظر هلال تو
کوس و دهل نمیچخد بیشرف دوال تو
هوش مصنوعی: عید بدون حضور تو خوشی ندارد و هیچ مراسم شادی بدون زیبایی و شکوه تو برگزار نمیشود.
من به تو مایل و توی هر نفسی ملولتر
وه که خجل نمیشود میل من از ملال تو
هوش مصنوعی: من به تو علاقهمندم و تو در هر لحظه بیشتر دلگیر میشوی، اما تمایل من از دلخستگی تو خجالت نمیکشد.
ناز کن ای حیات جان کبر کن و بکش عنان
شمس و قمر دلیل تو شهد و شکر دلال تو
هوش مصنوعی: ای زندگی، با ناز و دلربایی وارد شو و با تکیه بر زیبایی خود، آسمانها را به رکود و سکون درآور. تو خود نشانهای از شیرینی و لذت هستی، که جذابیت و دوستداشتنی تو به دیگران نشان میدهد.
آیت هر ملاحتی ماه تو خواند بر جهان
مایه هر خجستگی ماه تو است و سال تو
هوش مصنوعی: هر زیبایی و دلخواهی که در جهان وجود دارد، به خاطر وجود توست و سالی که به تو تعلق دارد، عامل تمام خوشبختیهاست.
آب زلال ملک تو باغ و نهال ملک تو
جز ز زلال صافیت مینخورد نهال تو
هوش مصنوعی: آب شفاف و زلالی که در ملک تو وجود دارد، تنها درختان و گیاهان ملک تو از آن استفاده میکنند. نهال و درختان تو فقط از این آب زلال و صاف بهرهمند میشوند.
ملک تو است تختها باغ و سرا و رختها
رقص کند درختها چونک رسد شمال تو
هوش مصنوعی: پادشاهی تو بر تختها، باغها و خانهها حاکم است و لباسها نیز به رقص درختان میرقصند، زیرا وقتی باد شمالی میوزد، همه چیز به شادی و نشاط میآید.
مطبخ توست آسمان مطبخیانت اختران
آتش و آب ملک تو خلق همه عیال تو
هوش مصنوعی: آسمان به منزله آشپزخانهای است که ستارهها در آن به مانند غذاهای آتشین و آبی طبخ میشوند، و تمام موجودات در این دنیا به نوعی تحت سرپرستی و وابسته به تو هستند.
عشق کمینه نام تو چرخ کمینه بام تو
رونق آفتابها از مه بیزوال تو
هوش مصنوعی: عشق من به تو کم است، اما نام تو مانند دایرهای همیشه در حال چرخش است. حضور تو به آسمان زندگی من روشنایی و رونق میبخشد و هیچچیزی نمیتواند زیباییات را کم کند.
خشک لبند عالمی از لمع سراب تو
لطف سراب این بود تا چه بود زلال تو
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر زیبایی تو خشک و بیروح است، اما لطف تو مانند سرابی است که جان میبخشد و نشان میدهد که حقیقت وجود تو چقدر زلال و دلانگیز است.
ای ز خیالهای تو گشته خیال عاشقان
خیل خیال این بود تا چه بود جمال تو
هوش مصنوعی: شما باعث شدهاید که عاشقان به خیال شما مشغول شوند و این خیالها تا چه اندازه تحت تأثیر زیبایی شما هستند.
وصل کنی درخت را حالت او بدل شود
چون نشود مها بدل جان و دل از وصال تو
هوش مصنوعی: اگر درختی را به حالت خود متصل کنی، حال او تغییر خواهد کرد. اما اگر جان و دل را از وصال تو جدا کنی، این تغییر ممکن نخواهد بود.
زهر بود شکر شود سنگ بود گهر شود
شام بود سحر شود از کرم خصال تو
هوش مصنوعی: با مهربانی و نیکوکاری تو، چیزهای تلخ به شیرینی تبدیل میشوند، و چیزهای بیارزش به جواهرات گرانبها تبدیل میگردند. شب به صبح تبدیل میشود.
بس سخن است در دلم بستهام و نمیهلم
گوش گشادهام که تا نوش کنم مقال تو
هوش مصنوعی: در دل من حرفهای زیادی وجود دارد که آنها را در خود نگهداشتهام و اجازه نمیدهم به بیرون بیایند. گوشهایم را کاملاً آماده کردهام تا سخنان تو را بشنوم و از آنها لذت ببرم.