گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۴۷

چیست که هر دمی چنین می‌کشدم به سوی او
عنبر نی و مشک نی بوی وی است بوی او
سلسله‌ای است بی‌بها دشمن جمله توبه‌ها
توبه شکست من کیم سنگ من و سبوی او
توبه شکست او بسی توبه و این چنین کسی
پرده دری و دلبری خوی وی است خوی او
توبه‌ی من برای او توبه‌شکن هوای او
توبه من گناه من سوخته پیش روی او
شاخ و درخت عقل و جان نیست مگر به باغ او
آب حیات جاودان نیست مگر به جوی او
عشق و نشاط گستری با می و رطلِ ساغری
می‌رسد از کنارها غلغل و های هوی او
مرد که خودپسند شد همچو کدو بلند شد
تا نشود ز خود تهی پر نشود کدوی او
سایه که باز می‌شود جمع و دراز می‌شود
هست ز آفتاب جان قوت جست و جوی او
سایه وی است و نور او جمع وی است و دور او
نور ز عکس روی او سایه ز عکس موی او
ای مه و آفتاب جان پرده دری مکن عیان
تا ز فلک فرودَرَد پرده‌ی هفت تویِ او
چیست درون جَیب من جز تو و من حجاب من
ای من و تو فنا شده پیش بقای اویِ او

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چیست که هر دمی چنین می‌کشدم به سوی او
عنبر نی و مشک نی بوی وی است بوی او
هوش مصنوعی: چیست این چیزی که مرا هر لحظه به سوی خود می‌کشد؟ بوی خوشی مانند بوی عنبر و مشک است که من را به سمت او جذب می‌کند.
سلسله‌ای است بی‌بها دشمن جمله توبه‌ها
توبه شکست من کیم سنگ من و سبوی او
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مجموعه‌ای از مشکلات و دشمنی‌ها وجود دارد که هیچ ارزشی ندارند. این دشواری‌ها باعث می‌شوند که من نتوانم از خطاهایم بازگردم و توبه کنم. حس می‌کنم که همواره درگیر این وضعیت هستم، مانند سنگی سخت و بی‌حرکت در برابر چالش‌ها، در حالی که حیات و سرزندگی در دستان دیگری است.
توبه شکست او بسی توبه و این چنین کسی
پرده دری و دلبری خوی وی است خوی او
هوش مصنوعی: شکستن توبه او بسیار است و اینگونه است که چنین فردی پرده‌دری و دلبری را در وجود خود دارد. شخصیت او همین‌گونه است.
توبه‌ی من برای او توبه‌شکن هوای او
توبه من گناه من سوخته پیش روی او
هوش مصنوعی: پشیمانی من برای او که خودش همیشه توبه‌شکنی می‌کند، آرزوی او توبه من است و گناهانم در مقابل او فراموش شده است.
شاخ و درخت عقل و جان نیست مگر به باغ او
آب حیات جاودان نیست مگر به جوی او
هوش مصنوعی: عقل و روح انسان مانند درخت و شاخه است که تنها در باغ وجودش رشد می‌کند و به حیات ابدی نمی‌رسد مگر از چشمه‌ای که او را سیراب کند.
عشق و نشاط گستری با می و رطلِ ساغری
می‌رسد از کنارها غلغل و های هوی او
هوش مصنوعی: عشق و شادی با نوشیدن شراب و سنگینی لیوان ایجاد می‌شود و صدای خروش و دل‌انگیزی او از اطراف به گوش می‌رسد.
مرد که خودپسند شد همچو کدو بلند شد
تا نشود ز خود تهی پر نشود کدوی او
هوش مصنوعی: مردی که به خودپسندی روی بیاورد مانند کدو بلندی می‌شود. او برای اینکه از خود خالی نشود، نمی‌تواند پر شود و باقی‌مانده‌اش هم پایینی ندارد.
سایه که باز می‌شود جمع و دراز می‌شود
هست ز آفتاب جان قوت جست و جوی او
هوش مصنوعی: وقتی که سایه گسترش پیدا می‌کند و بلند می‌شود، نشان از تابش نور خورشید است که به زندگی و وجود ما انرژی می‌بخشد و ما را به دنبال آنچه می‌خواهیم حیات می‌بخشد.
سایه وی است و نور او جمع وی است و دور او
نور ز عکس روی او سایه ز عکس موی او
هوش مصنوعی: سایه او و نور او با هم هستند، جمع او در دور او تجلی می‌کند. نور از نمایش چهره‌اش ساطع می‌شود و سایه از نمایش موی او به وجود می‌آید.
ای مه و آفتاب جان پرده دری مکن عیان
تا ز فلک فرودَرَد پرده‌ی هفت تویِ او
هوش مصنوعی: ای ماه و آفتاب، جان من، پرده‌دری نکن که باعث نشود حقیقتی از آسمان به زیر بیاید و رازهای هفت‌گانه‌ای که در او نهفته است، نمایان شود.
چیست درون جَیب من جز تو و من حجاب من
ای من و تو فنا شده پیش بقای اویِ او
هوش مصنوعی: درون جیب من جز تو چیزی نیست و من حجاب تو هستم. ای من و تو، ما در برابر بقا و جاودانگی او ناپدید شده‌ایم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۴۷ به خوانش علی اسلامی مذهب
غزل شمارهٔ ۲۱۴۷ به خوانش عندلیب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"چیست که هر دمی ..."
با صدای عارف محسن (آلبوم رومی)

حاشیه ها

1397/09/21 02:12
همایون

غزل سماع
از غزل‌های آسمانی که از او آمده است از دل هستی‌، هنگامی که جلال دین در اوج وصل و سرخوشی بوده است
چنین غزل‌هایی‌ نشان زیبائی و اصالت کار او را نشان می‌‌دهد، یک پارچگی شاعر با وجود
هر کسی‌ می‌‌تواند با این غزل سماع کند و به وجد در آید و به سوی او کشیده شود بی‌ آنکه بداند او کیست زیرا فقط کشیده شدن مهم است
طلب در همه ما هست زیرا از ما می‌‌آید ولی عشق هنگامی پدید می‌‌آید که آنکه در طلبش هستیم ما را به سوی خود بکشد و کم کم مانند سیل ما را در رباید
آنکه از این سرنوشت می‌‌هراسد برای خود ارزش قائل است و خود را در برابر بزرگی او قرار می‌‌دهد و به توبه دست می‌‌یازد تا ارزش خود را افزایش دهد و طلب خود را بیشتر کند و منتظر پاداش می‌‌ماند در حالیکه ارزش‌ها از او می‌‌آید نه از ما اگر فکر کنیم از ما است خود را در زندان انداخته ایم و آزادی و رهایی را نمیتوانیم تجربه کنیم و به بزرگی راه نمی یابیم

1398/04/02 10:07

همایون عزیز
اینطور که پیدا هست
در طلب آزادی و رهایی و بزرگی هستید
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
امدم نعره مزن ....
هیچ مگو ،هیچ مگو ،هیچ مگو.