اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم از او
روی ترش سازم از او بانگ و فغان آرم از او
هوش مصنوعی: وقتی که من میخندم، خندهام را پنهان میکنم و سعی میکنم که به او رویی عبوس نشان دهم. از او فریاد و ناله برمیآورم.
با ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود
خنده نهان کردم من اشک همیبارم از او
هوش مصنوعی: وقتی که با چهرههای غمگین و ناراحت، خنده به لب میآوری، انگار که جنگی بین خنده و غم در میگیرد. من هم این حالت خندیدن را پنهان کردهام و در دل اشک میریزم.
شهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفی
یک طرفی آبم از او یک طرفی نارم از او
هوش مصنوعی: بدن من مانند یک شهر بزرگ است که در یک سمتش غم وجود دارد و در سمتی دیگر عشق. من به نوعی کاملاً درگیر این دو احساس هستم، چرا که از یک سو تحت تأثیر رنج و غم هستم و از سوی دیگر از شادی و محبت.
با ترشانش ترشم با شکرانش شکرم
روی من او پشت من او پشت طرب خارم از او
هوش مصنوعی: با طعم ترش آن، من هم ترش هستم و با طعم شیرین او، من هم شیرینم. او در جلو و پشت من است و من از شادی و خوشحالی او سرشارم.
صد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنش
رقص کنان دست زنان بر سر هر طارم از او
هوش مصنوعی: هزاران نفر مانند تو و خودم در باغ مست شدهاند و در حال رقص و شادی هستند و بر سر هر گل و گیاهی دست میزنند.
طوطی قند و شکرم غیر شکر می نخورم
هر چه به عالم تُرُشی، دورم و بیزارم از او
هوش مصنوعی: من فقط طعم شیرینی را میپسندم و به هیچ چیز تلخی رغبت ندارم. هر چه در دنیا تلخ و ناخوشایند باشد، از آن دوری میکنم و بیزارم.
گر ترشی داد تو را شهد و شکر داد مرا
سکسک و لنگی تو از او من خوش و رهوارم از او
هوش مصنوعی: اگر تو طعم تلخی را تجربه کردی، من طعم شیرینی و خوشی را چشیدم. تو در شرایط دشواری هستی، ولی من از این وضعیت لذت میبرم و آزاد و شادابم.
هر کی در این ره نرود دره و دولهست رهش
من که در این شاه رهم بر ره هموارم از او
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مسیر گام نگذارد، در واقع به بیراهه میرود، ولی من که در این راه پر از دشواری حرکت میکنم، راهی هموار پیش رو دارم.
مسجد اقصاست دلم، جنّت مأواست دلم
حور شده، نور شده، جمله آثارم از او
هوش مصنوعی: دل من مانند مسجد اقصیست و بهشت جایگاه من است؛ تمام جلوهها و ویژگیهای من از نور اوست و به خاطر او به شکوه و زیبایی رسیدهام.
هر کی حقش خنده دهد از دهنش خنده جهد
تو اگر انکاری از او من همه اقرارم از او
هوش مصنوعی: هر کسی که حقش را بگیرد، از دلش شادی و خنده به زبانش میآید. اگر تو بخواهی انکار کنی، من تماماً به او اعتراف میکنم.
قسمت گل خنده بود، گریه ندارد چه کند؟
سوسن و گل میشکفد در دل هشیارم از او
هوش مصنوعی: خنده و شادابی مخصوص گل است و گریه جایی در آن ندارد. سوسن و گل در دل من میشکفند و زندگی را درک میکنند.
صبر همیگفت که من مژده ده وصلم از او
شکر همیگفت که من صاحب انبارم از او
هوش مصنوعی: صبر میگفت که من خبر خوبی از وصل (دیدار) او دارم و شکر هم میگفت که من صاحب ثروت و دارایی از او هستم.
عقل همیگفت که من زاهد و بیمارم از او
عشق همیگفت که من ساحر و طرارم از او
هوش مصنوعی: عقل میگفت که من مومن و بیمار هستم، اما عشق میگفت که من جادوگر و فریبندهام.
روح همیگفت که من گنج گهر دارم از او
گنج همیگفت که من در بن دیوارم از او
هوش مصنوعی: روح میگفت که من گنجی گرانبها دارم، در حالی که آن گنج نیز میگفت که من در اعماق دیوارم.
جهل همیگفت که من بیخبرم بیخود از او
علم همیگفت که من مهتر بازارم از او
هوش مصنوعی: جهل میگفت که من هیچ نمیدانم و از این موضوع بیخبرم، در حالی که علم به او اشاره میکرد که من در این زمینه برتر و پیشرفتهتر هستم.
زهد همیگفت که من واقف اسرارم از او
فقر همیگفت که من بیدل و دستارم از او
هوش مصنوعی: شخصی که در زندگی به دوری از دنیا و زهد میپردازد میگوید که من از رازهای باطنی آگاه هستم. از سوی دیگر، فردی دیگر که با فقر دست و پنجه نرم میکند میگوید که من بدون دل و احساس هستم.
از سوی تبریز اگر شمس حَقَم باز رسد
شرح شود کشف شود جملهٔ گفتارم از او
هوش مصنوعی: اگر آفتاب حقیقت از طرف تبریز بیاید، همهٔ سخنان من روشن و روشنتر خواهد شد و توضیح داده خواهد شد.
حاشیه ها
ابهامی در بیت اول هست که در دنباله غزل روشن میشود که این ترش رویی نه با او بلکه با دیگر ترش رویان است و به خاطر آنان خود را ترش رو و ناراضی و شاکی نشان میدهد
انسان باید با خود راستی به خرج دهد وبا دیگران از ناراستی نیز بهره بگیرد
اولین قربانی راستی با دیگران سیامک است پهلوانی که دروغ را نمی شناسد و به جنگ اهریمن میرود که با فریب و دروغ آشناست
هم دروغ و هم راستی دو هنر در انسان است که باید به زیبایی و کار آمدی بهره برداری شود یکی با درون خود و با دوست و یکی با جامعه و بیرون
جلال دین در کتاب ماه نامه (مثنوی) به بررسی دروغها در انسان میپردازد و در غزلهایش هنر راستی را به نمایش میگذارد و از شمس و خورشید میگوید
اگر انسان ظرفیت این دو را نداشته باشد در تنگنا است و در ستیزه با دیگران که در چارچوبهای کوچک هستند قرار میگیرد
انسان باید وجود خود را آن اندازه گسترش دهد که هم آب و هم آتش در او به آسانی کار کنند
هر چند که جلال دین از هستی تنها شیرینی و خنده، رخس و هماهنگی، نور و روشنی دریافت میکند ولی دیگران این طور نیستند و میتوانند ترشی و خشکی، رشک و ستیزه را نصیب خود سازند، از هستی همه گونه صفت و ویژگی قابل دریافت است زیرا لطیف و بی پایان است و هیچ چارچوب و فرمولی ندارد
همان گونه که نصیب جلال دین هم شمس تبریز شده است که هر چه بگوید از اوست و اگر باز بیاید همه گفتار او راست و بی پرده بیرون میآید
سلام
آفرین
بله انسان محل پیدایش اضداد است و با زنده شدن از همه اضداد در جهت وحدت استفاده می کند.
تو اگر انکاری از او من همه اقرارم از او...
سلام
این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 957 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است
می توانید ویدیو و صوت شرح غزل را در آدرسهای زیر پیدا کنید:
parvizshahbazi
aparat
1402/12/02 15:03
سید محمد رضا مصطفائی
سلام و ارادت
مولانا خود ترش رو نبود بلکه معدن شیرینی و شکر بود اما به قول دوست عزیزمان که در بالا فرمودند او نزد ترش ها ترشی می کرد و صفا و شیرینی و خنده خود را پنهان می کرد. ولی شخصیت حقیقی خودش همان است که می فرماید:
طوطی قند و شکرم غیر شکر می نخورم
هر چه به عالم ترشی، دورم و بیزارم از او