غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
ابهامی در بیت اول هست که در دنباله غزل روشن میشود که این ترش رویی نه با او بلکه با دیگر ترش رویان است و به خاطر آنان خود را ترش رو و ناراضی و شاکی نشان میدهد
انسان باید با خود راستی به خرج دهد وبا دیگران از ناراستی نیز بهره بگیرد
اولین قربانی راستی با دیگران سیامک است پهلوانی که دروغ را نمی شناسد و به جنگ اهریمن میرود که با فریب و دروغ آشناست
هم دروغ و هم راستی دو هنر در انسان است که باید به زیبایی و کار آمدی بهره برداری شود یکی با درون خود و با دوست و یکی با جامعه و بیرون
جلال دین در کتاب ماه نامه (مثنوی) به بررسی دروغها در انسان میپردازد و در غزلهایش هنر راستی را به نمایش میگذارد و از شمس و خورشید میگوید
اگر انسان ظرفیت این دو را نداشته باشد در تنگنا است و در ستیزه با دیگران که در چارچوبهای کوچک هستند قرار میگیرد
انسان باید وجود خود را آن اندازه گسترش دهد که هم آب و هم آتش در او به آسانی کار کنند
هر چند که جلال دین از هستی تنها شیرینی و خنده، رخس و هماهنگی، نور و روشنی دریافت میکند ولی دیگران این طور نیستند و میتوانند ترشی و خشکی، رشک و ستیزه را نصیب خود سازند، از هستی همه گونه صفت و ویژگی قابل دریافت است زیرا لطیف و بی پایان است و هیچ چارچوب و فرمولی ندارد
همان گونه که نصیب جلال دین هم شمس تبریز شده است که هر چه بگوید از اوست و اگر باز بیاید همه گفتار او راست و بی پرده بیرون میآید
سلام
آفرین
بله انسان محل پیدایش اضداد است و با زنده شدن از همه اضداد در جهت وحدت استفاده می کند.
تو اگر انکاری از او من همه اقرارم از او...
سلام
این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 957 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است
می توانید ویدیو و صوت شرح غزل را در آدرسهای زیر پیدا کنید:
سلام و ارادت
مولانا خود ترش رو نبود بلکه معدن شیرینی و شکر بود اما به قول دوست عزیزمان که در بالا فرمودند او نزد ترش ها ترشی می کرد و صفا و شیرینی و خنده خود را پنهان می کرد. ولی شخصیت حقیقی خودش همان است که می فرماید:
طوطی قند و شکرم غیر شکر می نخورم
هر چه به عالم ترشی، دورم و بیزارم از او