گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۴۱

ای تن و جان بنده او بند شکرخنده او
عقل و خرد خیره او دل شکرآکنده او
چیست مراد سر ما ساغر مردافکن او
چیست مراد دل ما دولت پاینده او
چرخ معلق چه بود کهنه ترین خیمه او
رستم و حمزه کی بود کشته و افکنده او
چون سوی مردار رود زنده شود مرد بدو
چون سوی درویش رود برق زند ژنده او
هیچ نرفت و نرود از دل من صورت او
هیچ نبود و نبود همسر و ماننده او
ملک جهان چیست که تا او به جهان فخر کند
فخر جهان راست که او هست خداونده او
ای خنک آن دل که توی غصه و اندیشه او
ای خنک آن ره که توی باج ستاننده او
عشق بود دلبر ما نقش نباشد بر ما
صورت و نقشی چه بود با دل زاینده او
گفت برانم پس از این من مگسان را ز شکر
خوش مگسی را که توی مانع و راننده او
نقش فلک دزد بود کیسه نگهدار از او
دام بود دانه او مرده بود زنده او
بس کن اگر چه که سخن سهل نماید همه را
در دو هزاران نبود یک کس داننده او

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تن و جان بنده او بند شکرخنده او
عقل و خرد خیره او دل شکرآکنده او
هوش مصنوعی: ای جان و تن من، بندهٔ او هستم؛ او به قدری زیبا و دلنشین است که باعث شکرگزاری من می‌شود. عقل و فکر من از عظمت او حیران مانده و دلم از شکر و سپاس پر شده است.
چیست مراد سر ما ساغر مردافکن او
چیست مراد دل ما دولت پاینده او
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از سرچشمه‌ای اشاره می‌کند که چه چیز باعث آرامش و سرور دل او می‌شود. ساغر مردافکن نماد نوشیدنی خوشگوار و دل‌پذیری است که می‌تواند شادی و نشاط را به همراه داشته باشد. او همچنین به وجود قدرت و شکوهی اشاره می‌کند که ایجاد کننده نعمت‌های پایدار و خوشبختی در زندگی‌اش است. در واقع، شاعر در پی یافتن معنای عمیق‌تری برای زندگی و سرچشمه‌ی خوشبختی‌اش است.
چرخ معلق چه بود کهنه ترین خیمه او
رستم و حمزه کی بود کشته و افکنده او
هوش مصنوعی: چرخ معلق به چه چیزی اشاره دارد؟ کهنه‌ترین چادرش متعلق به رستمه و حمزه کیست که در زیر آن کشته شده و رها شده است؟
چون سوی مردار رود زنده شود مرد بدو
چون سوی درویش رود برق زند ژنده او
هوش مصنوعی: هرگاه انسان بد به سمت مرده‌ای برود، زنده‌اش می‌کند و برعکس، زمانی که به سمت درویش دست نیاز دراز کند، به او جان تازه‌ای می‌بخشد.
هیچ نرفت و نرود از دل من صورت او
هیچ نبود و نبود همسر و ماننده او
هوش مصنوعی: هیچ کس نتوانسته و نخواهد توانست جای او را در دل من بگیرد. او هیچ وقت در کنارم نبوده و هیچ همسری یا یار دیگری همانند او ندارم.
ملک جهان چیست که تا او به جهان فخر کند
فخر جهان راست که او هست خداونده او
هوش مصنوعی: پادشاهی دنیا چه ارزشی دارد وقتی که او در این دنیا بخواهد به خود ببالد؟ در واقع، دنیا به خاطر وجود اوست که به خود می‌بالد و او کسی نیست جز خداوند.
ای خنک آن دل که توی غصه و اندیشه او
ای خنک آن ره که توی باج ستاننده او
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کسی که دلش از غم و فکر آزاد است، و خوشا به حال راهی که تو در آن به طلب و دریافت چیزی از دیگران می‌روی.
عشق بود دلبر ما نقش نباشد بر ما
صورت و نقشی چه بود با دل زاینده او
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که دلبر ما به ما شکل ندهد و ما را تنها به تصویر و ظاهری خلاصه نکند. در واقع، رابطه عمیق و واقعی ما با او فراتر از هر صورت و ظاهری است.
گفت برانم پس از این من مگسان را ز شکر
خوش مگسی را که توی مانع و راننده او
هوش مصنوعی: گفت از این به بعد مگسان شیرین را دور می‌کنم، زیرا تو مانع و راه‌بر آن‌ها هستی.
نقش فلک دزد بود کیسه نگهدار از او
دام بود دانه او مرده بود زنده او
هوش مصنوعی: فلک مانند دزد است و کیسه‌ای پر از رازها و مسائل را نگه‌داری می‌کند. او در حقیقت دام‌هایی را ایجاد کرده که انسان‌ها را به‌دام می‌اندازد و در این میان، آنچه در ظاهر مرده به نظر می‌رسد، در واقع زنده است و تاثیرات خود را دارد.
بس کن اگر چه که سخن سهل نماید همه را
در دو هزاران نبود یک کس داننده او
هوش مصنوعی: بس کن، اگرچه سخن گفتن به نظر آسان می‌رسد، اما در طول دو هزار سال، هیچ‌کس مانند او را که همه چیز را بداند، نیافته‌ایم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۴۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/08/25 15:10
امین کیخا

به لری از کندن لغتی داریم که در فارسی کمتر به کار رفته و ان پشکیدن و پشکندن است یعنی پخشیدن و پخش کردن ( به لری پشکنیه می گوییم زیرا لری مانند پهلوی علامت مصدری اش هنوز یه است)

1392/08/25 15:10
امین کیخا

معلق می شود دروا

1392/08/25 15:10
امین کیخا

اما به فارسی عمودی می شود هج و هجین البته بسیار به hang می ماند چون ج به گ گردانده می شود . Hang انگلیسی معنی اویختن می دهد هج یا هگ هم در فارسی شاید همریشه اش باشد ( هنوز بیگمان نیستم)

1392/08/25 15:10
امین کیخا

در این شعر مولانا زندگان را مردگان و سخنوران را نادانای سخنوری می بیند .

1392/08/25 15:10
امین کیخا

شکراکنده بسیار زیبنده است .