گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۴۱

ای تن و جان بنده او بند شکرخنده او
عقل و خرد خیره او دل شکرآکنده او
چیست مراد سر ما ساغر مردافکن او
چیست مراد دل ما دولت پاینده او
چرخ معلق چه بود کهنه ترین خیمه او
رستم و حمزه کی بود کشته و افکنده او
چون سوی مردار رود زنده شود مرد بدو
چون سوی درویش رود برق زند ژنده او
هیچ نرفت و نرود از دل من صورت او
هیچ نبود و نبود همسر و ماننده او
ملک جهان چیست که تا او به جهان فخر کند
فخر جهان راست که او هست خداونده او
ای خنک آن دل که توی غصه و اندیشه او
ای خنک آن ره که توی باج ستاننده او
عشق بود دلبر ما نقش نباشد بر ما
صورت و نقشی چه بود با دل زاینده او
گفت برانم پس از این من مگسان را ز شکر
خوش مگسی را که توی مانع و راننده او
نقش فلک دزد بود کیسه نگهدار از او
دام بود دانه او مرده بود زنده او
بس کن اگر چه که سخن سهل نماید همه را
در دو هزاران نبود یک کس داننده او

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۴۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/08/25 15:10
امین کیخا

به لری از کندن لغتی داریم که در فارسی کمتر به کار رفته و ان پشکیدن و پشکندن است یعنی پخشیدن و پخش کردن ( به لری پشکنیه می گوییم زیرا لری مانند پهلوی علامت مصدری اش هنوز یه است)

1392/08/25 15:10
امین کیخا

معلق می شود دروا

1392/08/25 15:10
امین کیخا

اما به فارسی عمودی می شود هج و هجین البته بسیار به hang می ماند چون ج به گ گردانده می شود . Hang انگلیسی معنی اویختن می دهد هج یا هگ هم در فارسی شاید همریشه اش باشد ( هنوز بیگمان نیستم)

1392/08/25 15:10
امین کیخا

در این شعر مولانا زندگان را مردگان و سخنوران را نادانای سخنوری می بیند .

1392/08/25 15:10
امین کیخا

شکراکنده بسیار زیبنده است .