غزل شمارهٔ ۲۱۳۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ به خوانش پریسا جلیلی
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
پروانه اول = شاهپرک پروانه دوم = اجازه و جواز
همخانه اول = همراه و همنفس هم خانه دوم = امینگاه آشیانه امن
پیمانه اول = میزان سنحش پیمانه = ظرفی برای پیغام خلسهآور
مستانه اول = آزاده بیاندیش مستانه دوم = شاد باش
در دانه = ماسهآی که صدف بر آن مروارید میپرورد دردانه = عزیز
افسانه = تمثیل افسانه = فراموش نشدنی
کاشانه اول = خوش طریق کاشانه دوم = کانون همایش
پیشانه = شجاعانه پیشانه = جلو رو
دندانه = کلید دندانه = مرکز حرف
حنانه = تکیهگاه الهی حنانه = نای مستضعفان
لانه = آشیانه لانه = آه و ندا
شانه = باز کننده گرهها شانه = دوش و حامل (پشت باربر)
فرزانه = دانشمند فرزانه = سعادتمند
شکرانه = نذری شکرانه = سپاسگزار
جانانه = اعطا کننده (جان) جانانه = عظیم
بیچانه = کم حرف و ناگستاخ بیچانه = بی چک و چانه
دیوانه = مانند یک دیوی کر در زنجیر گیر اس.
دیوانه = شیدا
سلام و خسته نباشید
این غزل چند بیتی کاستی دارد که متأسفانه نسخهی دقیقی که بتوانم ارجاع بدهم در اختیار ندارم.
از جمله دو بیت پس از بیت: قفلی بود میل و هوا...
چون عاشقان می را همی از کاسهی سر میخورند/ در بزم او گر میروی مردانه شو مردانه شو
بفکن عرض گر جوهری ره رو که در دریای تو/ خرمهره نارد قیمتی دردانه شو دردانه شو
و بیت الغزل نیز این است:
ای شمس تبریزی بیا در جان جان داری تو جا/ جان را نوا بخشا شها شاهانه شو شاهانه شو
معنی دقیق "چون سینهها" چیست ؟
ممنونم
سینه ها منظور قلب ادمی است.
با درود،چون سینه ها،تشبیه به بسیار با جمع بستن است،یعنی سینه ای چنان که باید.و اینجا سینه همان است که در عربی صدر گفته می شود،و آیه ی،رب الشرح لی صدری،و یسرلی امری و....ناظر به آن است.انجا که وحی بر پیامبر و امر بر بنده دارد می شود.و جز قلب و دل و فواد است،زبان دل زبان احساس است،زبان و ارتباط در صدر و سینه فکر و خیال است.کما اینکه در درویشی و عرفان و تصوف،ذکر است و فکر،ذکر خفی با دل است،و فکر با صدر.و این صدر و سینه همان ذهن است.که رب الشرح لی صدر،به من ذهن باز و گسترده عطا کن.رو سینه را چون سینه ها،هفت آب شوی از کینه ها،ذهن و فکرت را برای آموختن و اندیشیدن بدون پیش قضاوت و تصلب و تعصب آماده کن.البته این ها که نوشتم در حد آموخته ها و درک و فهم من بود،بسا جز این و یا بیش از این باشد.با احترام⚘️🙏
قربان می شه توضیح بدین "سینها" چه معنی داره در این مصرع.
من شخصا فکر می کردم نوعی پرنده باشه؟ مثل سینه سرخ
حسن عزیز، من برداشت خودم رو می گم: سینه (دل) را از کین(کینه) بشوی مانند هفت سین که به آب می دهند(شاید سبزه هفت سین منظور باشد)
در پاسخ به حسن
من هم علاق مند معنی استعاری "سینه ها" رو در "رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها" بدونم.
در دهخدا سینه به معنی "آئینه ٔ بلور"، "لوح و صفحه" هم آمده. به نظرم این معنی نزدیکتر هست. ولی اینکه چرا و کجا سینه ها رو هفت آب می شستند، نمیدونم! :)
بسیار شعر زیباییست...
با سلام. ابتدا عرض کنم که شاید در نگاه اول شعری بسیار زیبا باشد، ولی در حقیقت این اسراری است که شاعر پس از درک حقیقت آفرینش انسان و راه کمال و پیمودن این راه، برای کسانی که میخواهند حقیقت را شخصا درک کنند و در این راه پای بگذارند، شرایط شروع و پیمودن راه را شرح داده است.
شاعر میگوید که ابتدا باید قلبت را پاک کنی، همچون پاک کردن ظرفی که سگی به ان پوزه زده و با هفت بار شستن ان ظرف پاک میگردد.
چراش که کشخصه
اگر آینه پاک نباشد ، نوری را جلوه نمی دهد .
منظور از "سینه ها" در بیت دوم، شیب اصلی کوه یا تپه هاست که به آن سینه کوه گفته می شود و چون همیشه با آب باران شسته میشه و رد آب جاری همیشه بر سینه کوه هست ازین رو آن را به سینه ای پاک و بی آلایش تشبیه کرده.
دوستان اگر کسی معنی این بیت رو بنویسه خیلی ممنون می شم:
تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو
احساس میکنم پروانه دوم به معنی پروا نداشته باش است
نظر شما را دوست دارم بدونم چیه
این پروانه ی دوم به معنی پروا نداشته باش است
نظر شما در این خصوص چیست؟
روسینه را چون سینه هاهفت آب شوی ازکینه هایعنی دلت راهفت مرتبه بوسیله آب زمزم مکه شستشو بده وازهرگونه پلیدی پاک گردان تاپیمانه شراب طهور (عشق الهی) گردی
شاید نگارش صحیح و خوانش صحیح از دومین "سینه" در بیت سوم "سئنه" - با حرف حمزه بجای حرف ی- باشد. "سئنه" به معنی "سیمرغ" است و این شاید دارد ما را به داستان سیمرغ هم ارجاع میدهد. من با حس و نظر آقای حسن که فکر کردهاند شاید منظور نوعی پرنده باشد موافق هستم.
معنی بیت پنجم را متوجه نمی شوم.
آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت درانه شو دردانه شو
ممنون می شوم اگر توضیحی برای آن ارایه کنید.
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
نقل است که حضرت رسول (ص) به ستونی چوبی در مسجد تکیه میداد و سخن میفرمود
صحابه منبری برای حضرتش مهیا نمودند
آخرین باری که حضرت از کنار آن ستون چوبی عبور نمود تا به بالای منبر رود، صدای ناله ی ستون بلند شد و همه ای ناله را شنیدند
اصحاب سوال کردند یا رسول الله چه شد
حضرت فرمود این ستون از فراق من که دیگر به او تکیه نمیکنم ناله زد و بلافاصله حضرت ادامه داد تمام اشیاع متعلق به مومنین در بهشت هم اکنون تا زمانیکه مومن به جایگاهش در بهشت وارد شود ناله ای شدیدتر از این ستون سرمیدهند
از آن پس آن ستون را حنانه نامیدند.
استن=ستون حنانه= ناله کننده
تصیح متن ارسالی:
همه "این" ناله را شنیدند
تمام "اشیاء"
معنی حیلت رها کن عاشقا یعنی چی??
معنی ظاهریش یعنی در راه عشق دنبال نقشه و کلک و ... نباش . ولی معنی حقیقیش رو خودم هم نمیفهمم
مسعور عزیز، این تنها دید و برداشت من است. ما انسانها به خاطر داشتن عقل و ذهنی پر کار و نیز بد آموزیهای دوران کودکیمان، همواره در حال گول زدن خود هستیم. به گفته Eckhart Tolle در این جمله که 'من از خودم متنفرم' در واقع دو فرد وجود دارد. 'من' اول فرد واقعی است که براستی وجود دارد، و 'خودم' فردیست که وجود ندارد و تنها در یک اندیشه فریب خورده پدید آمده. حیوانات که ذهنی کم کار دارند در لحظه زندگی میکنند، و در هر لحظه ای تنها آنچه را که برایشان درست است و باید انجام دهند را انجام میدهند. در میان ما انسانها، آن گروه زیبایی که ژنشان دچار اختلالات مغزی هست و جامعه آنان را دیوانه مینامد نیز در لحظه زندگی میکنند. آنان نه خود را، نه دیگران را،نه گذشته و نه آینده را مورد قضاوت و یا بررسی قرار میدهند. آنچه نیازشان در هر لحظه ای هست، آن را برآورده میکنند. اگر باید بخندند، میخندند ،اگر باید فریاد بزنند، فریاد میزنند و یا هر کار دیگر. در واقع فقط زندگی میکنند. آنچه این غزل بیان میکند اینست که باید اندیشه خود را از این همه گول خوردن ها رها کرد، این مغزی را که مثل آتش پر انرژی و پر کار است را آرام کرد و مانند پروانه ای از آن دور شدو تنها راه رسیدن به این آزادی، عاشق بودن است. عاشق خود، عاشق دیگران، و عاشق هر آنچه خدا و یا طبیعت داده. خوب یا بد.
در ادبیات ما شمع و پروانه دو لغت متداول است که یکی چون عاشقی گرد دیگری میگردد و شمع هم که کارش سوزاندن است از سوختن بال و پر عاشق چه لذتی که نمیبرد
اما در دنیای واقعی آنکه دور شمع میگردد پرنده ی کوچکیست به نام ” شب پره “ نه پروانه
جناب کائنی نیز اگر کمی دقت کنند میبینند که جانورانی هستند که از انسانها بسیار دور اندیش ترند و ذهنشان نیز پرکار تر است . نه تنها در لحظه زندگی نمیکنند که بسیار عاقبت اندیش هستند و این خود بزرگ بینی انسان را نهایتی نیست
با حترام
لیام
جناب لیام، معنی در لحظه زندگی کردن را انجام کار درست در آن لحظه نوشته بودم. آن میتواند کاری مربوط به آینده باشد که همانگونه که فرمودید حیوانات انجام داده و تمامش میکنند. اما بیشتر ما انسانها به خاطر مدام پرداختن به اندیشه های بیهوده و َپرکارَ کردن ذهنمان، توانایی انجام کار درست در لحظه را در نداریم. سپس به خاطر انجام ندادن دچار اضطراب و کم کم به دنبالش دچار افسردگی و خشم و عصبانیت و بیماری میشوییم. جمله آخر شما گویای برداشتی نادرست از نوشتارم بود. در صورت امکان، خواهشمندم بازنگری فرمایید. درود بر مولوی که با در کنار گذاشتن چند واژه، آنچه را که تنها چند دهه است که در کلاسهای روانشناسی دانشگاهها آموزش میدهند را بیان میکند. آنهم چنان هنرمندانه که انسان نشسته را احساس پرواز میدهد.
درود بر شما جناب کائنی عزیز
با احترام
از جمله ی آخر بنده:
”و این خود بزرگ بینی انسان را نهایتی نیست“
نرنجید منظورم این بود که ما خود را اشرف مخلوقات عالم می انگاریم ولی بسیاری از حیوانات از بسیاری از انسانها برترند
ممنونم که برایم جواب نوشتید
موفق باشید
لیام
توصیه می کنم آهنگ این شعر را در آلبوم پرنده ها ار حسین علیزاده با صدای هما نیکنام گوش کنید
فرمایش دوستان صحیح است، عارف ابن الوقت است... یعنی فرزند زمانه است... یعنی به لحظه لحظه زندگی توجه دارد و در پی استفاده از آن هاست... به عبارت دیگر به نفحاتی که خداوند در زندگی انسان روان می کند دقت دارد و از آن ها بهره می برد...
حضرت پیامبر (ص) فرمود: اِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ أَلا فَتَعَرّضُوا لَها:همانا در طول عمر شما، نسیم های الهی وزیدن می گیرد، پس بیدار باشید و خود را در معرض این نسیم ها قرار دهید...
برای عارف همیشه این نفحات قابل ادراک است و لذا زمانی را جهت سپری کردن برای غیر و اندیشیدن در مورد آن را ندارد... با احترام
به جناب کائنی عزیز
تعبیرات زیبای شما رو تحسین میکنم ، فقط آنجا که رومی گفت وأندر دل آتش در پروانه شو ،
به نظرم شاعر مقصود این را دارند که وارد آتش شو . البته تعبیر آتش آن نیست که حضرتعالی فرمودید، مشغلات دنیایی نیست' بلکه منظور آتش عشق، آتشی که فرمود ""آتش است این بانگ نای و نیست باد ""یا فرمود "" عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد"" . ولی مشکل اینجاست که هرکسی توان وارد شدن به این آتش را ندارد. که البته نتیجه نهائی همان است که شما گرفتید.
با احترام
عماد عزیز اصطلاح «هفتآب شستن» یا «هفتآب کردن» اشاره به شستن ظرف ناپاک به لحاظ شرعی است چنانکه پس از شستن اصل ناپاکی در پایان و هنگام آبکشی ظرف، آن را هفت مرتبه آبکشی میکردند تا پاک و مباح شود. (به ویژه در مورد شستن ظرفی که در آن شراب ریخته و نوشیدهاند به کار میرفته است) و همانطور که میدانید مولوی در اینجا کینه را مایه ناپاکی ظرف دل میداند که برای پاک شدن میبایست هفتآب شود.
با سلام بیت اخر غزل ذکر نشده است
ای شمس تبریزی بیا در جان توجان داری تو جا
بر سوی شاهان می روی شاهانه شو شاهانه شو
قفل دَر میل و هوا باشد ثواب کار ما
گم کن کلید قفل را تا کم شود ظلم و جفا
سلام به همه دوستان..لطفا پیام کلی که این شعر دارد را بازگو بفرمایید..در کل مقصود و مفهوم کلی این شعر چیست ؟؟
ممنونم
عاشق حقیقی شو ...
محسن نامجو در ترانهی "بینظیر" از آلبوم "آوخ" به مصرع «رو سینه را چون سینه ها، هفت آب شو از کینه ها» بدین شکل اشاره میکند : آواز خوانا گوجو رِها رو سینه را هفتا بوشو از کینه.
به نظر من سینه ها یعنی ضمیر و نفس های سالکان و عارفان که خودشونو پاک کردند.مولوی هم همین توصیه رو میکنه میگه : رو سینه را چون سینه ها هفت آب شوی از کینه ها.یعنی برو خودتو مثل پاکان،پاک کن
حضور همهی اساتید سلام عرض میکنم. پیشاپیش از اینکه شاید کمی پای از گلیم خود فراتر گذارم پوزش میطلبم.
پرسش و پاسخی که بین برخی دوستان، در باب بیت "رو سینه را چون سینهها" و مهمتر از آن، بیت "آن گوشوار شاهدان" رد و بدل شد، بنده را بر آن داشت چند سطری بنویسم.
گاه معانی برخی ابیات آنچنان روشن و آشکار، و نظرات برخی دوستان آنچنان غریب و دور از ذهن است که گمان میکنم شاید دوستان قصد مزاح داشتهاند. من فقط به یک مورد، "گوشوار شاهدان"، اشاره میکنم و بیشتر مزاحمتان نمیشوم.
میفرماید:
" آن گوشوار شاهدان همصحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت، دردانه شو، دردانه شو"
معنا روشن است: "گوشوارهی زیبارویان، چون ارزشمند است، همصحبت روی زیبایشان شده است. تو هم اگر دوستدار رسیدن به آن روی زیبای مطلق هستی، همچون دانهی گوهر، ارزشمند باش".
اگر اساتید بگویند: ارزشمند بودن گوشواره را از کجا یافتی؟ خواهم گفت: ارزشمند بودن در خود گوشواره نهفته است، همچون دردانه، و نیازی به تکرار ندارد.
حال اینکه یکی از اساتید عزیزمان فرمودهاند "شاهِدان نیست و شاهدان است، و آن خود یعنی درّ شاهانه"، به نظر من به چند دلیل پذیرفتنی نیست:
1-" شاهد" در ادبیات ما تقریباً همه جا معنای زیباروی میدهد، و شاهِدان در اینجا نیز، مانند نمونههای فراوان دیگر، به روشنی جمع شاهد است، یعنی زیبارویان. و همین معنا، به خوبی معنای کلی بیت را افاده میکند و نیازی به جایگزین کردن آن با معنای نامأنوس دیگری نداریم.
2- در هیچ شعر و نثری نداریم، یا دست کم من ندیدهام، که "شاهدانه" (یا شاهدان، یا هر شکل دیگری از آن) در معنای "درّ شاهانه" یا حتا چیزی نزدیک به آن آمده باشد. شاهدانه همه جا همان گیاه حشیش بوده است. بنابراین اینجا نیز نمیتوانیم بدون داشتن دلیل محکمی معنای جدیدی برای شاهدانه وضع کنیم، و شاهِدان را به عنوان جمع شاهد نپذیریم و آنرا شاهدان بپنداریم.
3- در هیچیک از نسخ خطی و چاپی دیوان شمس، این واژه با اعراب گذاری نیامده، و هیچ روایتی نیز که از راویانی که سلسله وار به دوران مولانا برسند در دست نداریم که بگوید مولانا "شاهدان" را در اینجا به سکون هاء میخوانده نه کسر آن، که بتوانیم با استناد به آن بگوییم شاهدان است و نه شاهِدان.
با توجه به این دلایل، به نظر من نیازی به معوّج کردن شعر زیبای مولانا نیست، و خود بیت به روشنی معنای خود را افاده میکند.
پی نوشت: بنده تخصصی در ادبیات ندارم. آنچه خواندید، نظرات پزشکی بود که به ادبیات نیز علاقهمند است، و خود نیز دستی، هر چند از دور، بر آتش دارد.
نظرات ارشادی اساتید را ارج خواهم نهاد.
پاینده باشید.
مولانا خود تکلیف اینگونه برداشتهای شخصی را مشخص کرده آنجا که می گوید: "هرکسی از ظن خود شد یار من...." برای فهم اشعار مولانا باید مسیر او را پیمود؛ باید از درون جست تا آنکه جمله جان شوی و بقول حافظ گوش گوشی که محرم پیغام سروش شود! صد البته همچنانکه عطار می گوید پیر باید راه را تنها مرو/ از سر عمیا در این دریا مرو
جناب کائنی؛ دوست عزیز اتفاقا "من" در آن جمله همان من دروغین است همانکه در این مسیر از شرش خلاص خواهیم شد و آنکه از او متنفریم خود خود ماست!
فهم کلام مولانا با برداشتهای شخصی ممکن نیست!
رو سینه را چون شیشهها هفت آب شو از کینهها
دکتر سیروس شمیسا این بیت را به این شکل در کتاب خود ذکر کردهاند
خانوم بیتا گرامی،
همان سینه ها به نظر درست می آید، "شیشه ها" اگرچه که معنا را شفاف می کند ولی در این مصراع و بیت جایی ندارد...
رو سینه (جایگاه دل، و نهایتاً اشاره به خود دل ) را چون سینه ها (اشاره به سینه ها و یا دلهای عاشقان در بیت پیشین و مستان در بیت پسین) هفت آب شوی ( هفت بار شوی، یا پاکِ پاک کن) از کینه ها...
"هفت آب شوی " در اینجا یک تمثیل شاعرانه است، برای نشان دادن آنکه "دل را پاکِ پاک کردن" مانند دست و صورت و جامه و ضروف و.... را هفت بار شستن است...
پیام بیت نهایتاً آنست که دل را می باید پاکِ پاک کرد تا بتواند جایگاه (پیمانه) شراب عشق شود....
شمس الحق عزیز،
سپاس و صد امید که چوب و ترکه و خط کش استاد در کار نبوده باشند... -:)
----
گمنام جان،
پیمانه و پیاله از گِل، سفال، مس ، برنج، سیم و زر نیز موجود بوده اند... نمونه های فراوان بجای مانده اند...
جناب شمس،
حقیر از پیمانه ها که ردیف فرمودید بی خبر نیست،
قضا راگه گاه اگر لبی تر میکنم پیمانه ام سفالین است
سخنم بر سر پیمانگی سینی است!!
دو دیگر به تکرار صدای شین در این بیت چشم عنایتی بدارید.
گمنام جان،
آن که انواع پیمانه ها را قطار کرد بنده بودم و نه جناب شمس، آنهم به دلیل دیدن این بخش از نوشته شما:
"گفتگو از پیمانه شراب است دوستان ، که گویا از شیشه بوده اند و هستند"
ولی متوجه منظور شما از تکرار صدای شین در این بیت نمی شوم؟
ببخشایید بانک گرامی،
مراد موسیقی دلنوازیست که از تکرار حرف شین
در گوش جان میریزد.
سلام. بسیار عالی بود . مخصوصا که راحت معانی کلمات را بدست آوردیم. شاید این ابیات به آیات 15 الی 20 سوره سبأ مرتبط باشد. به وبلاگ من هم سر بزنید . elliyyin.blogfa.com
با سلام
از تقارن زیبای هفت بار سعی بیتابانه هاجر بین صفا و مروه و تشنگی اسماعیل و جوشیدن آب نجات بخش زمزم غافل نشوید . زنی بی پناه که جفای روزگار او را در تبعیدی ناخواسته گرفتار نموده است ( سنبل انسان که در کویر غربت رها شده است ) و لذا سینه ای پر کینه ذارذ .
با سلام
این بیت را که خواندید:
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
بعد این مطلب را بخوانید و فکر کنید:
حنانه ( نام ستونی است که از چوب بود و حضرت رسول پشت بدان تکیه داده خطبه میخواندند و چون منبر مقرر شد و بر منبر برآمدند و خطبه خواندند، از آن ستون ناله برآمد مانند طفلی که از مادر جدا شود. )لغتنامه دهخدا:
استن حنانه از هجر رسول
ناله میزدهمچو ارباب عقول .
مولوی .
گرنبودی چشم دل حنانه را
چون بدیدی هجر آن فرزانه را.
مولوی .
ما که خواندیم و به گریه افتادیم که خوشا به سعادت آن ستون چوبی! برای همان چند لحظه در جوار پیامبر بودنش!
سید خلیل عالی نژاد این شعر رو در آلبوم شوق وصال قطعه شماره 3 به زیبایی خوانده است
در حاشیه شعری از خیام که بی ربط به این شعر مولوی نیست نوشتم: خیام یک ستاره شناس بوده است. وقتی که تمام اجرام آسمان که ما در برابر بزرگی آنها یک مولکول هم نیستیم بر روی حساب یک جاذبه یا قوانین دیگر در گردشند و اختیاری ندارند چگونه ما می توانیم اختیار داشته باشیم!؟ ... شاید تنها اختیار ما در جهان توانایی کنترل احساسات و نوع دیدگاهمان به جهان باشد. ما اختیار کالبد خود را مطلقا نداریم متولد می شویم پیر می شویم و می میریم به عبارتی در این جهان مانند یک ذره یا یک مگس مدتی می چرخیم و نمی دانیم به کجا می رویم اما اگر به درونمان بنگریم می دانیم به کجا می رویم جهانِ پس از مرگی اگر وجود داشته باشد ادامه روند همین زندگی الان ماست اگر بهشت را می خواهیم اول بهشت را باید در درونمان بسازیم. خودِ ما همین الان می دانیم در بهشت هستیم یا در دوزخ. ... درونمان خشم و کینه و نفرت است یا صفا و زلالی؟ این دو پادشاه در یک مُلک نگنجند نمی توانیم هر دو را همزمان داشته باشیم نفرت و عشق را ... مولوی می گوید برای رسیدن به عشق باید ذره ای کینه در وجودت نماند (رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها / وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو)
فرشید اعرابی در قطعه "افسانه شو" از آلبوم "پنهان" این شعر رو استفاده کرده ولی من نتونستم به لیست کسانی که از این شعر استفاده کرده اند اضافه اش کنم چون آلبوم پنهان تو لیست نبود.
با عرض پوزش از اساتید گرامی
بنظر حقیر معنی سینه ها دندان ها است و منظور شاعر کیفیت شستشو است.
و "هفت آب شو" اشاره به نجاست کینه ها دارد.
و در کل میفرمایند که برو سینه ات را همانند دندانها هفت بار از کینه ها بشوی (آب بکش).
اگر توانستی هیچ کینه ای در دل نداشتی باشی آنگاه پیمانه شراب عشق میشوی. یعنی مقامی بالاتر از کسی که شراب را می چشد.
منظور کسی است که به دیگران شراب می دهد.
مثلا حضرت شمس تبریزی.
به عقیده من کلمه سینه ها در مصرع " رو سینه را چون سینه ها" به معنی آینه هاست که در پروسه تولید برای آنکه بی آلایش و پاک و شفاف باشد باید کاملا شسته و صیقلی باشد. کثیفی و ناپاکی روی شیشه به کینه تعبیر شده که باید پیش از تولید آینه زدوده گردد.
یکی از معانی سینه، آینه می باشد.
در خصوص واژه ی " هفت " در مصرع : رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها ...... عدد هفت در برخی از فرهنگها ( از جمله فرهنگ ایرانی ) نشانگر زیادی و بیشی است و شاعر میخواهد بگوید که برای برطرف کردن کینه از سینه ، شستن زیاد لازم است . از جنبه ی دیگر میتوان اینگونه تفسیر نمود که در احکام اسلامی حکم هفت بار شستن فقط برای برطرف کردن نجاست سگ آمده است و شاعر برای نشان دادن پلیدی کینه از عبارت " هفت آب شو" استفاده کرده است .
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو ،را دوستان بزرگوار و صاحب اندیشه توضیح بفرمایند.سپاس بیکران
سلام به همه دوستان بزرگوار
از نظرات گوناگون دوستان استفاده کردم سپاس گزارم
یک نکته فقط جهت یادآوری می نویسم و آن اینکه هر کس از ما می توانیم از یک بیت حتی کلمه برداشت متفاوتی داشته باشیم این طبیعی است مناسب تر است که به یکدیگر سخت نگیریم.
معنی بیت زیر را نمی توانم متوجه شوم متشکر می شوم اگر راهنمایی بنمایید
تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
با سپاس فراوان
به نظر این حقیر “آن گوشوار شاهدان” مربوط به میشود به تعبیر پیامبر از امام حسین ع و امام حسن ع که انان را به گوشواره های عرش الهی تعبیر فرموده است.
چنانکه مولانا می فرماید:
چون که سبطین از سرش واقف بودند
گوشواره عرش ربانی شدند.
پس بیت اشاره دارد به این امامان عزیز که هم صحبت و هم مجلس الهی شده اند و حال شما هم سعی کنید که اینگونه باشید.
**************************
**************************
تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو
........................................
اغلب شاعران اصطلاحات شطرنج را در شعر خود استفاده کرده اند
در این بیت نیز مولانا همین کارو کرده
رخ ، و طرز حرکت آن دوسویه و راست
بیذق یا بیدق (سرباز ) فقط یکخانه حرکت دارد
فرزین ،وزیر هم مثل فیل حرکت میکند هم مثل رخ
این ها مهره های بازی مهره بازی در شطرنج هستند
که مولانا با اشاره به نوع مُهره به طرز حرکتشان نیز اشاره کرده
>>>>>>>>>
حافظ گوید:
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
........و
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
.......و
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
کسی نبود که دستی ازین دغا ببرد
غایبانه= چشم بسته شطرنج بازی کردن است.
......و
مباش غره ببازی خود که در ضرب است
هزار تعبیه در حکم پادشاه انگیز
ضرب است یعنی مهره در حال خورده شدن توسط مهره حریف است زیر ضرب و در حال زده شدن است
تعبیه = آرایش مهره ها ضمن بازی برای برد و حمله و دفاع
سینه به معنای آیینه بلور در فرهنگ دهخداست و با معنی بیت هم کاملا همخوانی دارد
در جواب تابش
بیت تلمیح دارد به سوره مبارکه القدر (97)
لازم به توضیح است که بنظر برخی از علما منظور از روح در این سوره روح القدس یا همان جبرئیل است.
ماجرای عاشق پیامبر شدن است ماجرای عاشق شدن برای کسی است که قطب عالم هستی است که جمادات نیز عاشق او هستند و از یمن وجود او آه می کشند و ماجرای چوب حنانه که تکیه گاه رهبر عالم در سخنرانی ها بود وقتی منبری ساخته شد از فراق رسول خاتم آه بلندش را همگان شنیدند
پس چرا ما عاشق او نیستیم زیرا ولایت اهل بیت علیهم السلام است که سر منزل مقصود و رسیدن به مقام لیلة القدر می رساند
پس شما نیز که خود را انسان می نامید انسانیت شما به عاشق اوین وجود هستی و طریق الی الله است
کمتز ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
سلام. آهنگ افسانه از مجموعه هفت سن محمد اصفهانی جاش خیلی خالیه اما نتونستم اضافه کنم چون هفت سین رو تعریف نکرده بودین
این آهنگ رو شکیلا جان هم بسیار زیبا به سبک خودش خوانده اما در اینجا آورده نشده
منظور از سینه؛ پرنده هستش بنظرم نظر باقر درست هستش چون دولتمند هم خواننده تاجیک در وصف امام رضا که شعری میخونه میگه چو سینه از قفس تزادم کن و مراد از سینه در اونجا پرنده هستش حالا منظورش سینه سرخ یا فقط نوعی پرنده هستش یا جمع هستش همه پرندگان اوازه خوان هستن نمیدونم ولی کنظور پرنده هستش
حیلت رها کن = ذهنی که ناتوان از حل مشکلات ما شده؛ خودش عامل اضطراب و نگرانی می شود؛ پس باید آنرا خاموش کرد
دیوانه شو = همان خاموش کردن ذهن ناتوان از حل مشکلات است
و اندر دل آتش درآ = زمانی که ذهن ناتوان از حل مشکل شده، ادامه کارش موجب تنش در تمام سلول های بدن می شود که مانند در آتش بودن است
پروانه شو = باید ذهن را آرام کرد و به آن استراحت داد؛ مثل پروانه که از آتش دور می شود تا از سوختن در امان بماند
نظرات دوستان خیلی جالب بود.برخی نظرها رو که میخونی واقعا سوپرایز میشی که چطور میشه به همچین نگاهی رسید
اما هر کسی میتونه نظرش رو بگه و نظرش محترم هست و ایرادی نداره اما دوستانی هم بودن که با نگاه از بالا و فخر فروختن با بکگراندی از فروتنی و تواضعی که خود نشان خودشیفتگی و خودخواهی هست نظر دادن که اتفاقا چندان هم نظر درستی ندادن و از بحث و موضوع اصلی تفره رفتن و چیز دیگه ایی رو توضیح دادن و فرمودن که خیلی راحته سینه ها و شاهدان و.... بعد نظرپراکنی کردن فرع کردن و در مورد سینه ها حرفی نزدن( محمد اردیبهشت 95) دوست عزیز اگر پزشکی تون مثل ادبیاتتون هست که وای به حال بیماران تون.
اما منظور از سینهها :
در ایام قدیم آینه ها از چه ساخته میشدن؟
از شیشه؟ از بلور؟ ساخت کارخانه ی شیشه ی قزوین بودن؟ با کیفیت Aو B یا همون فلوت A
خیر آینه ها از جنس فلز بودن اهن پرکاربردتر از سایر فلزهایی بود که میشد صیقل داده بشه
شاید در فیلم های تاریخی و یا موزه ها این چنین آینه ها رو دیده باشید و یا شاید در خنزر پنزری های پدرو مادربزرگ ها.
در قدیم طبق یک فرایند خیلی طولانی و زمان بر و سخت صفحه ی فلزی که معمولا از آهن بود پرداخت شده و چیزی شبیه به آینه های امروزی میشد و صد البته هر چه کار بیشتر و صیقل بیشتر آینه ایی شفاف تر و صاف تر. از کل مراحل پرداخت کار و ترتیب کار کم اطلاع و حتی بی اطلاع هستم اما فی المثل در مرحله ایی آهن رو با ماسه و آب سمباده میزدن در مرحله ایی گل مال میشد و....
آن فلزّینۀ صیقلی که مولوی میخواسته تا مخاطبانش سینۀ خود را چونان آن بشویند و جلا دهند چیزی چون «آینه» بوده
دَر گذشته، «آینه» را غالبا از آهنِ مَص۟قول و پرداخت کرده یا فلزی دیگر که صیقل و پرداخت پذیرد، میساختهاند، و یاد این معنیٰ، بارها و بارها در أَدَبِ قُدَما بازتافته است.
نمونه را، فِردوسی در شاهنامه، در داستان آزمودن اِسکَندَر فیلسوف هند را، بدین مَعنی إِشارَت فَرموده و سُروده است:
فِرِستاده آن آهَنِ تیرهرَنگ
یَکی آیِنه ساخت روشَن ز زَنگ
و:
سکَندَر نِهاد آیِنه زیرِ نَم
هَمی داشت تا شُد سیاه و دُژَم
مولَوی خود دَر غَزَلی گویَد:
آهَن خَرَد آیینهگَر، بَر وی نِهَد زَخمِ شَرَر،
ما را نَمیخواهَد مَگَر، خواهَم شُما را بی شُما
خواجۀ شیراز نیز فرمود:
رویِ جانان طَلَبی، آیِنه را قابِل ساز
زانکه هَرگز گُل و نَسرین نَدَمَد زآهَن و روی
و پایِ «آهَن و روی» را که "آینههایِ آن روزگار" از این جِنسها بوده است، به میان میآوَر۟د.
یعنی خودت و انقدر درست کن که لایق و قابل فلان مقام بشی
پی نوشت (آنکه طاووس خواهد خودمونه
اگر یوتیوب را جستجو کنید این شعر با صدای زنده یاد مرتضی شریفیان و اجرای گروه تنبور شمس می بابید. خیلی عالی خوانده است.
در پاسخ به ایشان که معنی "تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو" را خواسته بودند عرض کنم که به برداشت من منظور اینست که تا نفس را یا خود ساختگی و نا اصیل را نکشی و در قبرش نکنی قدر و منزلت نمی یابی چنان منزلتی که منزلگاه تمام ملائکه و روح القدس گردد اشاره به آیه "تنزل الملائکه و الروح فیها به اذن ربهم من کل امر" دارد.
با سپاس فراوان
یادم میاد تقریبا 30_32 سال قبل که ملت عشق درس خواندن و دانشگاه داشتن و تلاش زیادی برا گذر از کنکور میکردن دو سه نفری از آشناها به یک جنون مبتلا شدن و دیوانه وار ، بقول عوام گفتن از درس خوندن زیاد دیوانه شدن ! یک ملای قدیمی آمد به بسترشان و گفت بروید از 7 چشمه از هرکدوم یک سطل 20لیتری آب بیارین ، وقتی آوردن یک پلاستیک 4×4متر پهن کردن وآن جوان را وسط گذاشت و ملا خودش در هرنوبت یکبار ازهرهفت آب چشمه استفاده و اونو غسل داد تا 7مرتبه غسل داد بدون اینکه آب به زمین بریزه(روی پلاستیک جمع شد) درآخر همه آبها رو در طرفهایی ریختن و گفت بروید آنها را در رودخانه آب روانی بریزید! این حوان جسمش بی نقص است ولی روح و روانش در تسخیر شیطان و اجنه درآمده و با این 7 غسل روان و روحش کاملا شسته،پاک و خالی از بدی میشو ، و همان نیز شد و الان یکی از آنها سربازرس گمرک و دیگری مدیر حقوقی شهرداریست . دراین مصرع سینه تشبیه از دل است ، سرای نکویی ها و کینه ها ، و منظور اینست که دراین سرای سه پنج که کس نداند کی باید عزیمت کند باید قبل از موعد رفتن دلها را از کینه و بدی تهی کرد و شست ،همچون زمین که با فرارسیدن ایام بهاری رخ و دل خود را از یخزدگی وسرما میزداید و چشمه های روان و روشن از اعماق وجود و دل اش بیرون میزند و علاوه بر پاک شدن دل و وجود خود همچنین روشنایی و نور را به دیگران ارزانی میدهد . یاحق
بنظرم اونجا که گفته " رو سینه را چون سینه ها ..." سینه های دوم سی انا بوده به معنی خردمند . سی انا تبدیل شده به سینا و بعدش هم سینه ها
مشابه این رو در سیمرغ هم داریم که سی انا مروکا بوده
سلام
غزل2131 ، در قسمت خوانش غزل کلمه "استن" غلط تلفظ شده وضمه ،فتحه تلفظ میشود اُستُن صحیح هست و 1َستَن نادرست هست با توج به معنی و وزن
با سلام و عرض ادب خدمت اساتید بزرگوار
رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
بنده زاده یکی از روستاهای شهر بروجرد در استان لرستانم. از کودکی به یاد دارم که در خانه خمره های سفالی داشتیم که به زبان محلی به آنها سینی میگفتند و با توجه به این بیت شاید تلفظ درستش سینه باشد و در آنها سرکه نگهداری میکردند. این ظروف شبیه کوزه بودند ولی بزرگتر و با دهانه گشادتر. از آنجا که حتما میتوان به جای سرکه در آنها شراب هم نگهدری کرد، معنی بیت با این معنا منطقی تر به نظر میرسد. چون نه آیینه و نه سینی که منظور همان سینی چای باشد جای شراب نیست که سینه مان را مانند آن پیمانه شراب عشق کنیم. از اساتید تمنا دارم تا گویش های محلی به کلی نابود نشده اند در این خصوص تحقیق بفرمایند که شاید این لغت سینه به معنای خمره به فرهنگ لغت فارسی اضافه شود. سپاسگزارم
با عرض سلام وطلب خیر
تمامی نظرها بسیار قابل تامل است.
به نظر بنده ی حقیر
هرکسی میتونه یک تفسیری از ابیات این بزرگان همچون اشعار مولانای جان داشته باشدو مهم وصل شد و در کوی نیکنامی قدم گذاشتن است
باشد که رستگار شویم.
درود خدا بر استاد عشق و معنی حضرت مولانا
سینها یا همان سین ها
با تلمیح اشاره به یس و یا همان یاسین در قران دارد که از رموز قرانی است .
ولی با کمی کند و کاو هر کس میتواند به اندازه ظرف معرفتی خود از آن کسب معنی کتد.
یا حق.
کاشانه پیوند به وبگاه بیرونی
با درود به روان پاک مولوی و بزرگوارانی که بذل عنایت فرموده و بر این دریای معنی از ژرفای اندیشه ناب خود معنایی افزودهاند، گمان این حقیر این است که کلمه *سینه ها* به سادگی به ضمیر پاک عارفان روشن ضمیر اشاره دارد. حضرت مولوی همانگونه که برخی از اساتید در حاشیه های پیشین اشاره فرمودهاند، همواره اولین و ساده ترین معنی متبادر شده در ذهن را انشا می نمایند.
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
معنی:دل را از زنگار کینه و بخل و.. زدوده کن
آن زمان در عالم عشق سیر کن
منظور:یعنی اگه میخوای
در بیت رو سینه را چون سینه ها هفت آب شوی از کینه ها
منظور از سینه ها ظروف نگهداریه شراب هست و طبق قانون تطهیر ظروف,ظرفی که به نجاست آلوده باشه باید 7 مرتبه با آب شسته بشه تا پاک بشه.
حکایتی ز دهانت بگوش جان آمد..
دگر نصیحت مردم حکایت است بگوشم... « سعدی »
کلمه « حکایت » در مصرع اول و دوم معنای نه تنها یکسانی ندارند بلکه ، متضادند.
رو سینه را چون سینه ها ، هفت آب شو از کینه ها ...
وانگه شراب عشق را ، پیمانه شو پیمانه شو....
در مصرع اول «سینه دوم » ، سینه ایست که پیمانه شراب عشق است.
ولی« سینه اول »باید هفت شهر عشق ، را طی کند. تا مقامش با « سینه دوم » یکسان شود و پیمانه شراب عشق گردد.
بنظر میاد « ها » جمع در سینه دوم صرفا برای رعایت وزن شعر میباشد.
شما دوستان عزیز را به شنیدن تصنیف "پروانه شو" با صدای حبیب الماسیان دعوت می کنم
پیوند به وبگاه بیرونی
سلام خدمت مولانا دوستان.مولانا هفت مدار انرژی یا هفت آسمان یا هفت شهر عشق یا هفت چاکرای اصلی انسان را میشناختند. انسان هفت مدار مهم دارد .ترس و مادیگرایی وشهوت وخشم وکینه ودروغ وغیبت و قضاوت ودر لحظه نبودن و فکر ،هفت کارکرد غلط این مدارهاست.ایشان میفرمایند،سینه را از کینه همانند بقیه هفت سینه ( هفت مدار انسان)پاک کن.مدار سینه ارشد بر مدارهای پایینی و پاک نمودن آن راه اتصال ما به چاکرای گلو و چشم سوم وتاج است(انسان کامل).و ایشان نسبت به اهمیت این مدار و پاک کردن سینه از کدورت و کینه آگاهی داشته آمد
درود بنده و خداوند بر شما و ایشان
سلام و عرض ادب و احترام خدمت اعزه ی فرهیختگان و اساتید
هرچند بسیاری از عرائض این کمترین در این مقام و مقال رو دوستان گرانسنگ مطرح فرموده اند اما در مقام جمع بندی و تکمله صرفا برداشت هایی شخصی خدمتتان تقدیم می شود
در باب مصراع اول بیت اول و معنا و مفهوم پروانه و چیستی و چرایی کاربرد آن در مقام نظم منطقی بیت و جایگاه به نشینی و پیشینه ی فرهنگی و ادبی آن فرمایشاتی شد
در مواجهه با شعر و کلام موزون هارمونیک زاییده ی تخیل بزرگترین رهزن عدم جدیت در مابه ازا آفرینی تصویر، تحلیل و ترغیب آن است به عنوان مثال در همین بیت :
حیلت رها کن :
اگر چونان مولوی یا هرآن بزرگی از قاطبه ی اهل الله این فرمایش رو بر مسند ارشاد در خانقاه ، جمع کده ، حسینیه، مسجد و منبری می فرمود در مقام امری لازم الاطاعه و اجرا و بدون انقلت و سلم و لانسلم آیا اینگونه به راحتی میشد از کنار آن گذاشت : این یکی از مصادیقی است که عزیزی که همواره دم از استادی و بسیاردانی پنهان در تواضع خویش میزند کلام چونان مولوی رو در دو مرده ریگ سراسر حیات مثنوی و غزلیات ساده و سهل الفهم دانسته و بر خلاف تذکرات بسیار خود صاحب اثر
هر کسی از ظن خود شد یار من وز درون من که همانا مرتبه ی نازله ای از آن سخن وحی آسای من است نجست اسرار من....
به گوش ها برسد حرف های ظاهر و ظاهر حرفهای من
به هیچکس نرسد نعره های جانی و جان و لب کلام من و بسیاری دیگر...
دم از سیطره و احاطه بر وجوه آشکار و پنهان آن بزند و با این وجود چونان این باری بسیار به خطاهای فاحش رود و در مقام روشنگری روشنگران نیز جبهه بگیرد تنها به پشتوانه دو سه نفر باند و دار و دسته ای که پیرامون خویش می پندارد.
حیلت رها کن: آیا منظور این است که شما گفتی اساعه چشم حیلت رها می کنم ؟!
آیا خطاب رها نمودن احتیال و دیگر و خویش فریبی به عاشق محملی دارد؟! اگر دارد با چه توضیح و سند و برهانی ؟!
حیله گری صفت عقل است یا عشق؟! عاقل یا عاشق ؟!
اصلا خود حیله به چه معناست و چه خویشگاری دارد وقتی در مقام تمثیل و مصداق به پروانه و آتش و دعوت به سوختن پیوند می خورد؟!
عاقل دیوانه می شود و باید و شاید که دیوانه شود یا عاشق ؟!
گیریم که از اینکه این امر معطوف به عاشق است نه عاقل چرا مولوی خطاب به عاشق گفته حیله گری مکن؟!
عاشق صادق نبوده و کذاگونه صفتی را به خویش بسته است که از دیده و دیدار چونان مولوی پنهان نمانده است ؟!
اگر عاشقی و در مقام عاشقی پروای جان داری و هنوز پروا+نه نشدی یعنی دیوانه از عقل معاش دو دو تا چهارتا خلاص نشدی کذابی و محتال و فریبکار
شاعر در مقام ارائه ی راهکار به غایت حد و حدود ظاهری مقام شاعری خویش رسیده است
خوب حیلت رها کنم یعنی چکار کنم ؟!
دیوانه شو
اندر دل آتش درآ
پروانه شو
این شو و شدن پاشنه آشیل و واسطه العقد و کلید واژه ی بی بدیل این غزل و محور و رکن رکین بنای آرمانی حصن حصین گفتمان انسان های الهی و آسمانی است دعوت به صیرورت و تبدل قوه به فعل ....که هر گوهر همی گوید که در باطن دفین دارم....
من بنده آنکه نگوید رسیدم ....!!!
آسیب شناسی آگاهانه : عاشق اما محتال
دستور العمل : سیر از نه عقل به جنون که حتی از عشق به جنون
صفت اصلی دیوانگان بی پر وایی پروانه نه داشتن ....
چکار کنم تا حیلت رها کرده دیوانه شوم ؟! آیا چون پروانه در دل آتش رفتن مرا دیوانه خواهد کرد (دعوت از علم به عین ) یا صفت دیوانگان پروای جان نداشتن و خانه و خویش و دکان نداشتن است ؟!
غایت پروانه او را پروانه نموده است و دوبار تکرار هر بند پایان بی نهایت پرنکته است
باقی ماند برای وقتی دیگر....
در پناه الله جل جلاله
استاد عبدالوهاب شهیدی هم در برگ سبز 160 این شعر را خوانده اند.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
در بیت "رو سینه را"جناب استاد عشق( مولانا ) دستور میدهد بروید سینه را( صدرها که ضیق و شرح آن در صراط مستقیم راه گشا است )همانند " سین ها " پیامبر اسلام صل الله علیه و آله وسلم و آل ایشان" آل یاسین" از کین ها شستشوی کامل (هفت بار آب کشیدن) دهید.همانطور که آقا شهاب با ظرافت و نکته بینی اشاره نمودند که این بیت تلمیحی به یا سین از رموز قرآنی دارد. سین یکی از نامهای رسول الله است که در سوره یاسین خطاب به حضرتش آمده یس والقرآن الحکیم انک لمن المرسلین ای سین قسم به قرآن حکیم که شما از مرسلین هستید. همان پیامبر مکرمی که سینه اش عاری از هر نوع کینه ای بود که تاریخ اسلام مملو از مصادیق آنست. ثبت است که ایشان از آن شخص که خاکروبه بر سر مبارکش می ریخت عیادت نمودو در بزنگاهای دیگر قاتل حضرت حمزه (س) و زمان فتح مکه نیزعده ی زیادی را آزاد نمود.همان سینه ای که با صلابت کوه سینا محل تجلی نور الهی است و شرح صدری در آن قرار داده شده (الم نشرح لک صدرک) مصداق اکمل سینه ی بی کینه است بی شک نگارش و خوانش صحیح این بیت چنین است
رو سینه را چون سین ها. هفت آب شوی از کین ها
سینای سینه تان چون سین ها بی کین باشد.
سید مختار رحیمی دهم رمضان المبارک سال 1400
با سلام ضمن احترام به نظر دوستان در مورد سینه دوم در مصرع "رو سینه را چون ..... ها هفت آب شو از کین /کینه ها , در جای خالی نام انسانهایکه اسوه حسنه هستند و سینه ایی عاری از کینه دارند باید قرار گیرد که مصادیق آن که سین و آل یاسین علیهم اجمعین صلوات الله و سلام و تحیات می باشند ( در پست قبلی شرح داده شد ) . بدیهی است در این جای خالی نام مکان (سینه کوه / سینه پرنده ) یا شی( سینه به معنی آینه و یا خمره ) به دلیل این که استعمال واژه "کینه" برای مکان و اشیا مصداق ندارد نمی توانند صحیح باشند. در بیت 11 نیز جناب مولانا شعرش را مزین به صفت مصطفی از صفات حضرت رسول (ص) نموده و به ارادت ستون چوبی حنانه به آن جناب اشاره نموده و مخاطب شعرش را تشویق میکند که کمتر از این چوب نیستی تو هم بکوش و ارادتی بنما و سعادتی ببر لذا الگو و اسوه حسنه در این شعر , پیامبر(ص) و آل مکرم ایشان هستند که به شهادت قرآن سینه ها و صدورشان عاری از کینه می باشند
و نزعنا ما فی صدورهم من غل(کینه) .و از سینه ها یشان هر کینه ای باشد بر می کنیم( سوره اعراف آیه 43).
والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس . همانها که خشم خود را فرو می خورند و از مردم در می گذرند( سوره آل عمران آیه 134)
و اذا خاطبهم الجاهلون قالو سلاما . و چون جاهلان به ناروا خطابشان کنند سلام گویند و در گذرند( سوره فرقان آیه 63)
مطلبی هست راجع به این غزل زیبا و معروف از جناب مولانا که احساس میکنم به غلط در میان اکثر افراد بیان میشود و همین اشتباه متاسفانه از زبان فارسی به دیگر زبانها هم ترجمه شده و گسترش پیدا کرده و آن هم مربوط است به مصرع اول از بیت اول.
چون صحبت از رها کردن حیله است این بیان با مقام و مرتبه عاشق بویژه از منظر جناب مولانا در تضاد است. و عاشق حیله ای ندارد که رها کند. شیوه صحیح نگارش این مصرع به نظر بنده این گونه است: حیلت رها کن عاشق آ (عاشق شو).... روی صحبت با عاشق نیست. روی سخن با خواننده است، میگوید حیله را رها کن و عاشق شو. همچنان که در مصرع بعدی نیز در دل آتش درآ را میگوید. که این نوع نگارش و خوانش با تمام مصرع ها و ابیات دیگر هماهنگی دارد. البته این نظر بنده است.
سپاس
سلام
حیلت لغتنامه دهخداحیلت . [ ل َ ] (ع اِ) حیلة. مکر. دستان . تدبیر. غدر. بهانه . فریب . (ناظم الاطباء). زرق . دلغم . (لغت نامه ٔ اسدی )
به این مصرع در ادامه هم دقت نظر بفرمایید:
وانگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
سلام آقای عمرانی
بنده خودم تا الان که شما فرمودید متوجه این موضوع نشده بودم و این مشکل از نوع نگارش عاشقا بوجود میاد که اگر بصورت عاشق آ نوشته میشد دقیقا منظور وبرداشت حضرتعالی رو تداعی میکرد وغزل از نظر محتوا وپختگی کلام، همانطور که فرمودید پر بار تر میگردید در هر صورت سپاس فراوان
سلام جناب کرمان عزیز؛
سپاس از شما، البته ممکنه نظر بنده هم درست نباشه ولی اینطور نگاه کردن به این غزل هم خالی از لطف نیست.
دوستان معانی ابیات رو بیان می کنید؟باتشکر
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
--
تو که می خواهی صوفی باشی، دوگانگیت را رها کن، با بی فکر شدن، بی فکر شدن
You - who want to be a Sufi - let your duality go, by becoming think-less, becoming think-less
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
--
و از این آتشی که برای خود ساختی (با افکارت) بیرون بیا و آزاد باش، آزاد باش
And come out of this fire you made for yourself (with your thoughts) and be free, be free
--
غیر دوگانگی = وحدت خدا و انسان
Non-Duality = the unity of God and man
رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو ازکینه ها
معنی را می رساند اما ضعف تالیف و اشتباه درحالت بیخودی راهم به تفسیرها اضافه کنیم.چراکه معمولا نمی گویند برو سینه را مثل سینه ها هفت بار طاهروپاک کن.یعنی مشابه ومشابه الیه یکی شده.که شاید برای هم آوا شدن با سینه ها با کینه ها درحالت سماع وآوازبوده.به هرحال اشکال وضعف است حتی اگرازمولوی بزرگ باشد
سینها
کینها
عشق اگر مانند شعر بود شبیه شعر تو بود
و چه دردی بالاتر از اینکه ما به جای پرداختن و بهره بردن از مغز این ابیات آموزنده درگیر حواشی میشویم 🥴🥴🥴
11- گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را - دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو
***
پرخاشگریم، کمتر دوستی روی زمین داریم.
_______
9:91
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
شاید منظور جناب مولانا به اختصار "سینیها" بوده است. سینه را چون سینیهای فلزی برای طهارت و براقی از کدورت و کینهها به مراتب و سختی، شستشو و سیقل بده ...
با سلام. ابتدا عرض کنم که شاید در نگاه اول شعری بسیار زیبا باشد، ولی در حقیقت این اسراری است که شاعر پس از درک حقیقت آفرینش انسان و راه کمال و پیمودن این راه، برای کسانی که میخواهند حقیقت را شخصا درک کنند و در این راه پای بگذارند، شرایط شروع و پیمودن راه را شرح داده است.
شاعر میگوید که ابتدا باید قلبت را پاک کنی، همچون پاک کردن ظرفی که سگی به ان پوزه زده و با هفت بار شستن ان ظرف پاک میگردد.
1- حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو - و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
2- هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن - وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
[یزدانپناه عسکری]
8- اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد - ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
فریور پویشِ فرزانه شو در کوه راه اقتدار (قضا و قدر)
12- گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه - ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو
رخ بنمود آن صنم در فرخ فرخشاد - با هوشیاری شانه شد در پویش آن زلف یار
استاد شجریان در کنسرت مراکش به همراه همایون، استاد علیزاده و کلهر این غزل را در قالب تصنیفی به نام حیلت رها کن بسیار ماندنی اجرا کردهاند.
گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه...
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو... رو شانه شو...
شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو...
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی...
اساتید ارجمند سپاسگزارتان خواهم بود اگر
در رابطه با مصرع دوم بیت " اندیشه ات جایی رود وانگه تو را آنجا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو" توضیح بفرمایین.
این غزل مولوی، با تنظیم استاد مسعود شعاری روی سه تار به نام «والس تاجیک» و اون سبک خاصش که بر اساس اجرای دولتمند خلف اجرا شده و بی کلام هست، بسیار لذت بخش هست و من تقریباً هر روز گوش میدادم و عاشقشم، حتی بنا به ذوق خودم و در حد بضاعتم قبلا با سه تار هم می نواختم و غزل رو روی آن زمزمه میکردم
*رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها*
در باب تفسیر این مصرع توضیحاتی باید عرض کنم
دوستان در تفاسیر قبلی اشاره داشتند که هفت اب اشاره به هفت بار شستن برای طهارت ظرف دارد که باید اشاره کنم سه بار شست و شو با آب قلیل صحیح است.
و به نظرم هفت آب اشاره به هفت دریا دارد. و بحث طهارت اسلامی مطرح نیست. و به نوعی هفت آب شستن کنایه از پاکسازی کامل و عمیق است. به بیان تحت اللفظی یعنی با تمام اب های هستی بشوی کینه را.
درمورد *سینه ها* نیز در قدیم سنگهایی برای شستشو و کیسه کشیدن بدن استفاده میشدند و "سنگ سینه" نامیده میشدند.
شاید هم به جایگاهی در حمامهای قدیمی اشاره دارد ، سکوهایی وجود داشت که به آنها "سینه" میگفتند و مردم روی آنها مینشستند.
شعر توصیه میکند که انسان باید خود را از کینه و نفرت پاک کند، درست مانند شستشوی کامل جسم در حمام.
و شاید منظور از سینه ها همان بستر دریا باشد.
هفت اب نیز منظور هفت دریا می باشد.
یعنی اینکه سینه ات را همچون بستر هفت دریا که همیشه با اب دریا در حال شست و شو هستند بشوی.
چون در مصرع بعد نیز مولوی میگوید
وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو.
یعنی همانطور که *سینه ها و هفت اب دربرابر کینه هاست*، *شراب عشق نیز دربرابر پیمانه* به موازات آن است.
یعنی سینه ها و پیمانه، هر دو در حکم ظرف یا جایگاه هستند.
بنواخت نور مصطفی ...
اینطور میشد شاید
بگداخت هجر مصطفی آن استن حنانه را
والله عالم
در پاسخ درخواست خانم سارا نظام
بیت دوم میفرمایید
به جای اینکه دنباله رو اندیشه و خیال خود باشی ، جانت و درونت و عقلت ،روحت را امام خویش و پیشروی خود قرار بده تا تمام اندیشه و افکارات در پی آنها باشند و روحت بعنوان فرمانده تصمیم گیرنده دیگر اعضای و جوارحت باشد.
والله اعلم بالصواب