غزل شمارهٔ ۲۱۳۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۱۳۰ به خوانش عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
یکی از کارهایی است که محسن چاوشی آن را به بهترین صورت در سبک پاپ خوانده است.
لامصب ببین چی هست لامصب
معنی کلمه ی قراضه چین چیه؟
قراضه یعنی پولِِ ناچیز. اینجا استعاره از گداست.
«مقراض» به معنای قیچی است و «قراضه» چیزی است که از مقراض میریزد.
وقتی که استاد زرگر مشغول کار است، شاگردی در کنار دست استاد خردههای طلا را که از ابزار او میریزد جمع آوری مینماید که به او «قراضه چین» میگویند و بدیهی است که آنچه که شاگرد بدست میآورد در برابر اصل زر که در دست استاد است مقدار ناچیزی است.
با این توصیف، مفهوم «شاهان قراضه چین او» چنین است : شاهان که مال و مکنت عالم در دست آنان است، آنچه دارند در مقابل آنچه که او دارد، مانند دارایی قراضه چین در مقابل دارایی استاد است و هرآنچه دارند را از ریزش دست او بدست آوردهاند.
به تراشه های طلا که بر زمین ریزد قراضه چین گویند.
این غزل از غرر غزلیات دیوان شمس هستش ... به این سادگی بهش نیگا نکنید >>> اون قدر معنای بالایی داره که به این راحتی ها به ذهن خطور نمی کنه ! انشاالله همه بتونیم متوجه ـش بشیم.
معنی «بر رو و سر پویان شود» چی می شه؟
با اجرای این شعر توسط محسن چاوشی عزیز افراد بسیاری آن را پیگیری کردند و با اشعار مولانا بیشتر آشنا شدند
یر رو سر پویان شود: ایهام >>>1. (معنای نزدیک) .همچون آب که در جوی رونده و دوان است، بر سر(سری که همان معنی صورت را در «سر و صورت» میدهد، نه سر به معنای خاص جمجمه) و صورت [او-عاشق] [اشک] روان میشود.
2. (معنای دور) اگر «او» را معشوق بگیریم>>> با صورت و سر(که در قاموس بعضی از رسوم احترامگذاری و عبادی، ارزشمندترین بخشهای بدن برای بیان احترامند - همجون سجده) به دنبال او (جوی اینجا نشان از هر مکانی که معشوق در آن است دارد) دونده و روان میشود. (چون برای «پویان» حرف اضافهی «بر» آمده است، نه «با»، این معنی به دور است. البته ایهام آنگاه صحیحتر است که در هر صورتی از انواع برداشت از معانی و الفاظ آن، به استفاده و ترتیب کلمات و شکل جملات تشکیل دهندهاش خللی وارد نشود - مگر آنکه آن را ناشی از اختیارات شاعری بدانیم.
بر رو و سر پویان شود: ایهام >>>1. (معنای نزدیک) .همچون آب که در جوی رونده و دوان است، بر سر(سری که همان معنی صورت را در «سر و صورت» میدهد، نه سر به معنای خاص جمجمه) و صورت [او-عاشق] [اشک] روان میشود.
2. (معنای دور) اگر «او» را معشوق بگیریم>>> با صورت و سر(که در قاموس بعضی از رسوم احترامگذاری و عبادی، ارزشمندترین بخشهای بدن برای بیان احترامند - همجون سجده) به دنبال او (جوی اینجا نشان از هر مکانی که معشوق در آن است دارد) دونده و روان میشود. (چون برای «پویان» حرف اضافهی «بر» آمده است، نه «با»، این معنی به دور است. البته ایهام آنگاه صحیحتر است که در هر صورتی از انواع برداشت از معانی و الفاظ آن، به استفاده و ترتیب کلمات و شکل جملات تشکیل دهندهاش خللی وارد نشود - مگر آنکه آن را ناشی از اختیارات شاعری بدانیم.
بیت هشتم بجای "قله" باید "قلعه" قرارگیرد
عجب شعری
آقا کی میدونه مرجع ضمیر او تو این شعر کیه؟؟
شعربه این قشنگی رو فقط یه خواننده خاص و محبوب مثل محسن چاوشی میتونه برسرزبانها بندازه.
خودت در خواب غفلت بودی ... تقصیر دیگران که نیست.
به به به! تکبر و خود برتر بینی میباره از نظرات شما! درود و احسنت بر شما!!
محسن چاووشی خونده. قشنگم خونده درست ولی مولانار و با اون مقایشه کردن مزخرفه. مولانا کجا و اون کجا؟؟؟
اینم که شما با این اشعار آشنا نیستید از بی سوادی شماست نه تهجر مولانا. شما آهنگتون رو گوش کنید فقط!!!
منظور از او تو این شعر کی هست؟؟؟؟؟
خواهشا یک نفر مستند بگه.ممنون
او انسان میانجی و پیر است مانند شمس برای مولانا
زیرا اگر از او رایش پروردگار بود دیگر چرا معشوقه را خواهان شود دکان او ویران شود ؟ پیدایی پیر تمام زمان رونده را میگیرد و باعث میشود دلبر اصلی را خواهان شود چنانچه که در شعر امده است
لطفا وقتی از شعر مطلقا چیزی متوجه نشدهاید، با نمایشهای ادیبانه و شاعرانه ذهن سایرین را منحرف نفرمایید!
نه مقایسه مولانا با چاووشی درسته، نه اینطور توهین کردن به چاووشی؛ مولانا یک اسطوره است و چاووشی یک بدیده که جاش تو موسیقی ایران خالی بود.
باید قبول کنیم ما جونا تو این عصر یا آثار مشاهیرمون رو مطالعه نمیکنیم یا ...
اصلا تا موقعی که این اثر توسط این شخص خونده نشده بود این شعر یک نظر هم نداشته!
من خودم امروز شعر "گله ی یار دل آزار" از وحشی رو خوندم متاسف شدم که اینقدر دیر به این اثر رسیدم.
به نظر من هر یک از آثار مشاهیر یک کلاس فلسفه است و وجود چاووشی در موسیقی ایران یک لطف بزرک.
"درود بر این مرد خاص"
با صدای قربانی عزیز چیز دیگری ست ...
بهتر نبود مصرع (کی زآب چشم او ترشودای بحر تا زانوی او) به این شکل تصحیح شود؟
"کی زآب چشمش تر شود ای بحر تا زانوی او"
بنظر من در این مصزع (شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او) منظور کسی است که روی رب را ببیند
اما در سایر موارد مثلا (ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او) یعنی در مورد (او) هایی که بعنوان ردیف در این شعر آمده اند منظور (رب) است
اما چرا مولانا برای هردو مورد از (او) استفاده کرده بنظر خیلی روشن می آید.......اناالحق
سلام
انوار بهشتی به قبرش بباره. به نظر من بزرگانی همچون مولانا اعجازن گویی از جنس انسان نیستن بلکه بسی فراترن
محسن چاوشی خوب خوانده بخشی از این غزل را.
به نظر من هر کس به طریقی نسل جوان را با این گنجینه آشنا کند کار بزرگی می کند.
به خصوص که مولانا هم این غزلها را در وجد و سرور عرفانی با همراهی ساز و هنگام سماع می سروده.
داستان موسی و شبان مثنوی را بخوانیم و بفهمیم ان شاالله - مولانا می خواهد همه وارد این گلستان شوند و هر کس هر جور می خواهد ازین گلستان گلی بچیند - شما را به خدا فصل نکنید وصل کنید.
وحی آمد سوی موسی از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فصل کردن آمدی
تا توانی پا منه اندر فراق
ابغض الاشیاء عندی الطلاق
هر کسی را سیرتی بنهادهام
هر کسی را اصطلاحی دادهام
در حق او مدح و در حق تو ذم
در حق او شهد و در حق تو سم
ما بری از پاک و ناپاکی همه
از گرانجانی و چالاکی همه
من نکردم امر تا سودی کنم
بلک تا بر بندگان جودی کنم
هندوان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
من نگردم پاک از تسبیحشان
پاک هم ایشان شوند و درفشان
ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گرچه گفت لفظ ناخاضع رود
زانک دل جوهر بود گفتن عرض
پس طفیل آمد عرض جوهر غرض
چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
آتشی از عشق در جان بر فروز
سر بسر فکر و عبارت را بسوز
موسیا آدابدانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
عاشقان را هر نفس سوزیدنیست
بر ده ویران خراج و عشر نیست
گر خطا گوید ورا خاطی مگو
گر بود پر خون شهید او را مشو
خون شهیدان را ز آب اولیترست
این خطا را صد صواب اولیترست
در درون کعبه رسم قبله نیست
چه غم از غواص را پاچیله نیست
تو ز سرمستان قلاوزی مجو
جامهچاکان را چه فرمایی رفو
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
لعل را گر مهر نبود باک نیست
عشق در دریای غم غمناک نیست
از لحن گزنده خودم عذرخواهی میکنم
نکته ای به ذهنم رسید و شاید درست باشه:
مولانا حتما آینده نگر بوده و مسلماً اونقدر شاعر قهّاری بوده که با پس و پیش کردن کلمه ها دقیقا منظورش از "او" رو بگه. مشخص نکردن او میتونه هنری باشه که باعث بشه هرکسی با شعر ارتباط برقرار بکنه .شاید اگه شخص خاص یا کلا موجود خاصی رو بیان کنه به علت متفاوت بودن سلیقه ها دیگه امثال این شعر ها مخاطب جذب نکنه و حال و هوای عرفانی نده. شاید بهتر باشه ماهم مثل خودش اینقدر نخوایم منظور مولانارو از "او" تفسیر کنیم. یا حداقل نظر خودمونو از "او"ی مولانا بیان نکنیم و بگیم منظورش این بوده.
موفق باشید
بجای " ای جان ها ماکوی او... " بخوانید " ای جان ما ماکوی او....."
قابل توجه علاقمندان شعر و موسیقی. اقای علیرضا قربانی هم این شعرو خونده. خیلی زیباست. توی البوم قطره های باران. شماره 10. حتما بشنوید.
تو ابله خوانده ای آن جان جان را
حکیمان و بزرگان ، افسران را
به خشنودی کشیدی ابلهان را
بتر زانی که خواهم گفت آنرا
زشتستان
لیام
آن یکی گفتا به نادانی که هان
تاچه حد آموختی ای نکته دان
گفت ای نادان ندانی دکترم
از علوم عالی و دانی پرم
گفت این پیداست از الفاظ تو
آن کلام و گفتگوی ناز تو
لیام
هرگز از شاخ بید بر نخورم
با تو من روزگار سر نکنم
تو نه آنی که شکر افشانی
هرگز از بوریا شکر نخورم
خارستان
لیام
با سلام
تمام دوستانی که پایین این شعر حاشیه نویسی کرده اند حتما انسان های فرهیخته یا حد اقل متفکری هستند که این متن در حوصله ایشان می گنجد.
من انسان بی سوادی هستم و به اندازه سواد خودم و با تطبیق اعتقادات خودم از این شعر برداشتی دارم و اصلا این هنر جناب مولانا و جناب حافظ و امثال ایشان است.
ولی نکته مهم :
اگر دوستانی در بحث ها به حاشیه زده اند . نباید گفت آنچه می گویند از ذات آنها و نشانه شخصیت آنهاست که در عصبانیت همه ما متفاوت خواهیم بود . این را می گویم که اگر غریبه ای که بدخواه ایران ما یا مذهب ماست اینجا آمد خوشحال نشود که متفکران ما به برکت فتنه بدخواهانه ایشان اینگونه با هم سخن می گویند و بدانند که ما همیشه برای هم دعا می کنیم و برای خودمان که مصداق این کلام پر ژرفای حق نشویم که:
سوره حج
و برخی از مردم در باره خدا بدون هیچ علمی مجادله میکنند و از هر شیطان سرکشی پیروی مینمایند (3)
آنگاه شما را [به صورت] کودک از رحم ها برون می آوریم سپس [حیات شما را ادامه میدهیم] تا به حد رشدتان برسید و برخی از شما [زودرس] میمیرد و برخی از شما به غایت پیری میرسد به گونه ای که پس از دانستن [بسی چیزها] چیزی نمی داند (قسمتی از آیه 5)
و از [میان] مردم کسی است که در باره خدا بدون هیچ دانش و بی هیچ رهنمود و کتاب روشنی به مجادله میپردازد (8)
بافیده دست احد پیدا بود پیدا بود
از صنعت جولاههای وز دست وز ماکوی او
ای جانها ماکوی او وی قبله ما کوی او
فراش این کو آسمان وین خاک کدبانوی او
آیا ممکن است مصرع سوم به این شکل بوده باشد؟
این جان ما ماکوی او وی قبله ما کوی او
چرا که دراینصورت با بیت بالائی ارتباط پیدا میکند و ضمنا بلحاظ وزن نیز سلیس تر میشود!
شعر بسیار زیباییست.
آیا کسی این شعر رو تصنیف کرده؟(منظورم خوانندگانی مانند ناظری و شجریان هست.)
کسی هست که این رو بصورت سنتی اجرا کرده باشه؟
ممنون میشم کسی بمن معرفی کنه .
این شعر را محسن چاووشی به بهترین شکل ممکن اجرا کرده است. باعث افتخار و خوشحالی است که خوانندگان جوان از شعرهای بامفهوم استفاده کنند.
این غزل از حضرت مولانا رو اگر کسی قشنگ خونده باشه استاد علیرضا قربانی هستند من محسن چاوشی رو قبول دارم ولی نه تو این غزل
درود بر روان حضرت مولوی صاحب جنابان
منظور از او بی هیچ شکی در کلام ظاهری حضرتش کسی نیست جز قبله حالش شمس العارفین شمس تبریزی لکن در بعد عرفانی /او/ هر آنکس هست که عارف خواهدش.که از نازنینی مسلک عارفان همین است که عالمی مبهوت عشق عرفا میشوند.
در ضمن حقیر مستدعی هستم از مالکین و گردانندگان این مجمع نظرات نا مربوط را سریعا پاک کنند.زیرا بیم آن دارم که با این وضع اسف بار فرهنگی اینجا هم جولانگاه دد و دژخیم شود.
سپاس از یاران همیشگی گنجور
باسلام خدمت دوستان عزیز،برای شناخت اندیشه حضرت مولانا،پیشنهادمیکنم،کتاب "تفکرزائد"آقای محمدعلی مصفا رومطالعه کنید.برای درک اندیشه مولانا بایدهمه این تعصبات وبحثها وجدلهایی که که به من درونمان خوراک میده دوری کنیم.
تاتوانی بنده باش سلطان مباش زخم کش،چون گوی باش چوگان مباش
قراضه چین = قراضه یعنی پول اندک و استعاره از گدا هست.
شعری زیبا در وصف خداوند و عشق به حق تعالی, واقعا خداوند شایسته عشق ورزیدنه
43
ارکست کر سمفونی مولانا در سال 2008 بیت های پراکنده ای از غزلیات مولانا رو اجرا کرده
به بهترین وجه ممکن
مخصوصا غزل خوش خرامان میروی
دوستان عزیز هنر یعنی همین که برداشت های مختلف از آن شود درود بر مولانا.درود بر چاووشی.به ایرانی بودن خود افتخار کنید که چنین شاعری دارید
در این شعر معنی ترک فلک چاکر شود چیست؟
منظور الله و یکی از برگزیدگان خداست مشخص نیست اون فرد کیست یعنی با اطلاعات شهودی من درک نمیشه
به نظربنده اکثریت اشعارمولوی در راستای خودشناسی وخداشناسی می باشد وتشویق برای خداشناسی هرکسی که خداروبه طورصحیح شناخت ودردرن خودش جستجوکرد عاشقش میشه شوریده میشه معشوق راجویان شوددکان اوویران شوداشاره یه درآمدروحانیون و کیشیش وراهب هستش که از راه دین درآمددارن درشعربه خودآ به این موضوع به صراحت اشاره کرده که توخود اویی به خودآ
بنظرم سینا سرلک در آلبوم کوک کولی بهترین اجرا رو بر این اثر داشته. همراهی دف و تنبور حال و هوای عرفانی و شور خاصی به این شعر داده. حتما از شنیدنش لذت ببرید.
سلام دوستان
تاصورت و پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود وزمان بود علی بود
این بیت رو به مولوی نسبت میدن ولی من در اشعار مولوی ندیدم اینو
اگه بگین غزل شماره چند دیوان شمس هست ممنون میشم
سلام دوست عزیز، از سبک و سیاق شعری که گفتید تقریبا مشخص است که از مولانا نیست. در دیوان ایشان هم نیافتم چنین شعری
سلام دوستان
این شعر هم از لحاظ وزن و ریتم( از جهت موسیقیایی) ، و هم تا حدودی از لحاظ معنی، با شعر ٭٭ ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید** استاد هوشنگ ابتهاج خیلی شباهت داره... خواستم بپرسم به نظر دوستان استاد هوشنگ ابتهاج از این شعر مولانا الهام گرفته؟
مهم نیست مولانا به چه دین و مذهبی بوده... مولانا از جرگه ی عاشقان بوده و جزو عاشقان به حق و حقیقت... اون از دین عشق و ملت عشق بوده برای همین داخل یکی از اشعارش اینگونه میگه:
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
سلام لطفا معنی این شعر رو بنویسید من سرچ کردم که معنی دقیق شعر مولوی دیوان شمس را یاد بگیرم ولی هیچ کس معنی این شعر را ننوشته ممنون میشم اگر بنویسید
سلام دوستان
میخواستم بگم مرجع شعر کیه البته نظرمو با توجه به دونسته هام میگم وشاید اشتباه باشه..
محمد،ملقب به جلال الدین،مشهور به مولانا قرن هفتم در بلخ بدنیا اومد به دلایلی پدرش ،بهاءالدین ولد، ناچار شد که به بلخ مهاجرت کردن. مولانا 24سالگیشو به خواسته ی مریدان و شاگردهای پدرش،مجالس درس و وعظ رو به عهده گرفت.پس از اون یه مدت شهر حلب مشغول به تحصیل علوم شد و بعد عازم دمشق و بیشتراز4سال درپی دانش و معرفت بود.بعذاز مدتی که شهرهای حلب و شام اقامت کرده بود به قونیه برگشت و مثل پدرش به درس علوم دینی و ارشاد پرداخت. در این زمان ها مولانا،شمس الدین تبریزی رو « که برای کسب علوم و معارف خیلی سفر میکرد و از مشایخ فراوونی بهره برده بود» دید اونجا بود که فهمید آفتاب عشق و شمس حقیقت دربرابرش نمایون شده.اخه جلال الدین(مولانا) همیشه در طلب مردان خدا بودش و وقتی شمس رو دید نشانه های الهی رو دراون پیدا کردو فهمید که شمس همون پیرو مرشدی هست که اون مدت ها دنبالشه خلاصه کلی اتفاق میوفته اخرسر شمس که در رفت و آمد به قونیه بخاطر همون اتفاقات و خواهش مولانا بود، میره و خودشو گم و گور میکنه طوری که هیچکس نمیفهمه کجا رفته و بعد از اون مولانا به اصرار و کمک دوستاش به ویژه حسام الدین کتاب مثنوی رو نوشت. دیوان شمسش رو هم برای شمس الدین نوشته که دقیقا کی نوشت رو نمیدونم.
امیدوارم گفته هام مفید بوده باشه .
او در این شعر منظور به حضرت روح القدس است یعنی حضور خدای زنده حقیقی با رسولش حضرت احمد موسی رسول کریم است
منظور مولانا کاملا با یه نگاه به اشعار دیگه ی ایشون واضحه
روزت بستودم و نمیدانستم
شب با تو غنودم و نمیدانستم
ظن برده بدم به خود که من من بودم
من جمله تو بودم و نمیدانستم
گاهی متونی توسط انسانی نوشته میشه، هزاران سال زمان میبره تا انسان دیگری پیدا بشه و برداشت اصلی رو از اون متن ببره،
بافیده ی دست احد پیدا بود ...
سلام جناب رنجبران
متاسفانه همینطوره که حضرتعالی فرمودید و واقعا حیفه که وقت وذهن انسان درگیر این حاشیه های بی محتوا بشه ،عزیزان این یک سایت تخصصی شعر وادب پارسی است نه محل مجادله های بی منطق که حالا مولانا یا حافظ چه دینی داشته یا فلان حدیث از کیه یا مسایل مشابه دیگه که واقعا بی ربطه ودر جای جای حاشیه ها این مطلب دیده میشه وباید به عرض این دسته از دوستان برسونم تا زمانی که درگیر این قبیل اراجیف باشیم امکان نداره به درک واقعی از شعر برسیم وبرای بنده اصلا سواله چرا بعضی از دوستان این قدر حاشیه میذارن انگار کار دیگه ندارن وکارشون شده حاشیه نویسی در این سایت خداوکیل حاشیه های همین غزل رو بخونید ببینید چی دستگیرتون میشه بنظر من فهمیده ترین آدم اونه که بگه نمیدونم چه دلیل داره در مورد هر موضوعی که نمیدونید هی نظر میدید یا ربط دادن منظور شاعر به ایمه اطهار وپیشوایان دین چیزی به شان شاعر یا ایمه اضافه نمیکنه مگه خود سراینده نمیتونه به وضوح این موضوع را القا کنه یا انگار منتظر اجازه شماست بعضی از حضرات جوری حاشیه میذارن انگار با این بزرگان هم عصر بودن وزندگی میکردن خلاصه نیما یوشیج میگه :
باید از چیزی کاست گر بخواهیم به چیزی افزود
خیلی وقتها خود بنده یا دیدم بعضی از دوستان در مورد یک بیت یا کلمه ویا چیز دیگه سوال بجایی میکنن ومدتها بی پاسخ میمونن ولی اراجیف تادلت میخواهد مینویسن
شاد وخرم باشید.
با سلام
دوستان گرامی و اساتید بزرگوار. من در درک معنای این مصرع از بیت دهم" ای شب تو زلفش دیدهای نی نی و نی یک موی او" نا توان هستم . لطفا کسانی که متوجه معنی این مصرع می شوند من را راهنمایی بفرمایند با تشکر
غزل «مدهوش»
ای بی دلان، آتش منم، طورش منم، سینا منم
از بهرِ آن دلبرده دل، چوپان منم، موسی منم
🌺
آواره ی کویش منم، سرمستِ گیسویش منم
مدهوشِ از بویش منم، شوریده در دنیا منم
🌺
عاشق به لبهایش منم، بس خام و بس رامش منم
پربسته در دامش منم، اندر قفس، عنقا منم
🌸
پیدا منم، پنهان منم، آسوده و حیران منم
سرگشته از جانان منم، هر لحظه در نجوا منم
🌺
خوش منظرست و دلفریب، آن دلسِتان بی رقیب
هستم در این گلشن غریب، چون بُلبلی تنها منم
🌺
مست از می نابش منم، سرزنده از جامش منم
در میکده یارش منم، مغبچه ی نوپا منم
🌺
وامق منم، عُذرا منم، مجنون پیِ لیلا منم
دیوانه ی تنها منم، آواره در صحرا منم
🌺
خواهان و دلخواهَش منم، کنعانیِ چاهَش منم
سَرمَستِ دَر راهَش منم، مُشتاقِ بی پروا منم
🌺
من قطره آبی بیقرار، او بَحرِ سرشار از قرار
هستم بِدُنبالِ قرار، جوشان پِیِ دریا منم
🌺
از رُخ حِجابش میکَنَد، نوری به گیتی می دَمَد
بر مُرده ها جان می دهد، مبهوتِ آن عیسی منم
🌺
زیور زنان هر دلبری، آید به بزمِ ما، ولی
بر حُسنِ مادرزادیِ، سیمای او شیدا منم
🌺
سائل منم، دارا منم، مَفـهــومِ استــغنا منم
هم کور و هم بینا منم، نابود و بس پایا منم
🌺
رقصان «امیرم» از صنم، مسرورم و عاری زِغم
مستغرقم در دلبرم، در عاشقی معنا، منم...
شب فعل و دستان میکند او عیش پنهان میکند
نی چشم بندد چشم او کژ مینهد ابروی او
لطفا کسی معنای این بیت رو برای من توضیح بدهد. پیشاپیش سپاسگزارم.
آقای علیرضا شهبازی،
به نظر من منظور شاعر این است:
گفت ای شب تو زلفش را دیده ای (که سیاهیت را از او گرفتی) میگوید نه و نه و نه از یک تار مویش(گرفتم)، این پاسخ میتواند پاسخ شاعر به خودش هم باشد.
دوستان عزیز توجه بفرمایید که مولانا عجز خود را در بیان آنچه درک کرده اینطور بیان میکند:
من گنگ خواب دیده و دنیا تمام کر. من عاجزم ز گفتن و او از شنیدنش
این تمام مشکلاتی که در فهم اشعار عرفانی است را بیان میکند.
حلوای تنتنانی،. تا نخوری ندانی
شعر حماسیای در وصف هورمون «اُکسیتوسین» بود که در آن زمان تعابیر متافیزیکی فراوانی داشت. چون هر فردی را بدون مصرف چیزی و فقط توسط دیدن معشوقه وارد حالات خاصی میکرد که بسیار لذت بخش و جذاب و مجیکال بود.
علم از ایمان جلو افتاد و عرفان مفت شد
از پس این جمله ها ابیات کشک اندود شد
منطق آمد کرد مولاک به مولانا پِرِس
کاسه و زنبیل طیرالعرضیان بر باد شد
مسعود عزیزی
این غزل جناب مولانا در باب معرفت به چند اصل ریاضت عارفان است. اصل اول زخم زدن و زخم خوردن عارف از غیب ( حق و باطل)،
ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او
شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او
معشوق را جویان شود دکان او ویران شود
بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او
زیرا حق تعالی شکسته بند است و آنچه خراب است (باطل اس) تخریب کرده و اصلاح میکند و از آن رسته است دروغ یعنی آنچه عارف از دروغ وام گرفته به حق بدل میکند. خراب شدن دکان و پویان شدن بر دست و پا مقام فقر عارف است، یعنی عارف به مقامی میرسد که دکان او سود ندهد و این نقطه تقابل عرفان و ادیان است، ادیان مسیر فراخ و عرفان مسیر تنگ است. اگر عرفان مسیر فراخ گردد جمله ردای آخوندی و روحانیت به تن کنند، اما عارف به مقام آراهات یا ارزشمندی میرسد هر چند ممکن است معروف و مشهور نگردد،
شد قلعه دارش عقل کل آن شاه بیطبل و دهل
بر قلعه آن کس بررود کو را نماند اوی او
این مخالف حکمت و تدبیر امر جهان نیست بلکه عارف به مقام و فیض حکمت و تدبیر امر جهان نیز میرسد. اما مقام مسکین بودن شاهان عین و چشمه عدالت است، در نزد عدالت شاه فقر است و فقر شاه اینست که غالب اهل معرفت گمان بر ریاضت فقر میبرند تا از درگاه چیزی بستانند، هر چند آنچه با فقر می آید با ثروت میرود. پس ریاضت فقر ریاضت غالب نیست،
کسی که به مقام معرفت نرسد و عدالت را نشناسد مفهوم و حقیقت تن پسین (تناسخ) را نداند گمان میکند که احوال بشر بر یک حال بماند، یعنی سیاه، سیاه رو و سپید سپید رو در نزد خداوند محشور گردد، یعنی لیاقت ابدیست، لیاقت امر نسبیست و نسبیت لیاقت مرهون تلاش و تدبیر امر دنیاست. جهان نشان داده که هیچگاه کرسی مادام العمر کس زیبنده هیچ میدان حکم و احکام نیست جز آنچه با عمر رشد میابد و آن فضیلت است.
سلام
ضمن تشکر از حاشیه شما البته باید توجه کرد معنای فقر در عرفان با فقر مصطلح مالی قطعا یکی نیست.
یا لطیف
معنی او به نظر می رسد تجلی ملکوتی آن نبی یا وصی یا ولی یاپیر در باطن سالک باشد که منشا عشق وبرهان رب و تمام تغییر و تحولات درونی سالک است در جای دیگر حضرت عشق می فرمایند هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد گه پیرو جوان شد... ضمن احترام به رفقایی که ادعای ادیب و ادبیات دارند عرض میکنم به قول فرمایش بزرگی اگر شعر را از مشعر بدانیم به معنای اشعار کردن و خبردادن است باید عرض کنم امثال حضرتشان توفیق دیدن و اجازه گفتن یافتند تا نوری جهت هدایت سالکان و رهروان طریقت گردند لذا خواهش مینمایم بین شعر و نظم که میتواند مورد نقد ادبی قرارگیرد و باعث رونق دکان برخی گردد تفاوت قایل شوند و اشعار شاعران حقیقی و لامکان و زمان را محدود به ذهن انتزاعی خود نفرمایند. با توجه به عرایض فوق لازم به ذکر است که شاید بتوان برای شعر و نظم رابطه عموم و خصوص مطلق را در نظر گرفت .
من ا... توفیق
من فکر میکنم منظور از او پروردگار است و ویژگی هایی که مثل دست و بازو و ... نسبت داده شده آرایه ادبی است و فقط از انتهای عشق که عشق به خداست سخن گفته.