گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۰

گر نه تهی باشدی بیشتر این جوی‌ها
خواجه چرا می‌دود تشنه در این کوی‌ها؟
خُم که در او باده نیست هست خُم از باد پر
خُمِ پر از باد کی سرخ کند روی‌ها؟
هست تهی خارها نیست در او بوی گل
کور بجوید ز خار لطف گل و بوی‌ها
با طلب آتشین روی چو آتش ببین
بر پی دودش برو زود در این سوی‌ها
در حجب مشک موی روی ببین اه چه روی
آنک خدایش بشست دور ز روشوی‌ها
بر رخ او پرده نیست جز که سر زلف او
گاه چو چوگان شود گاه شود گوی‌ها
از غلط عاشقان از تبش روی او
صورت او می‌شود بر سر آن موی‌ها
هی که بسی جان‌ها موی به مو بسته‌اند
چون مگسان شَسته‌اند بر سر چربوی‌ها
باده چو از عقل برد رنگ ندارد رواست
حسن تو چون یوسفی‌ست تا چه کنم خوی‌ها
آهوی آن نرگسش صید کند جز که شیر
راست شود روح چون کژ کند ابروی‌ها
مفخر تبریزیان شمس حق بی‌زیان
توی به تو عشق توست باز کن این توی‌ها

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر نه تهی باشدی بیشتر این جوی‌ها
خواجه چرا می‌دود تشنه در این کوی‌ها؟
هوش مصنوعی: اگر این جوی‌ها بیشتر از آب پر بودند، پس چرا آقا در این محله‌ها تشنه می‌دود؟
خُم که در او باده نیست هست خُم از باد پر
خُمِ پر از باد کی سرخ کند روی‌ها؟
هوش مصنوعی: خُم‌ای که در آن باده‌ای نیست، فقط پر از هواست. خُم پر از باد هیچ‌گاه نمی‌تواند رنگ و رویی زیبا به چهره‌ها بدهد.
هست تهی خارها نیست در او بوی گل
کور بجوید ز خار لطف گل و بوی‌ها
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در وجود خارها چیزی ندارد و بوی گلی نیز در آنجا نیست. شخصی که نابینا شده است، در جستجوی بوی گل از میان خارها و زخم‌هاست، در حالی که این گل و سرخوشی‌ها در آنجا وجود ندارد. در واقع، تلاش دارد تا از دردی که دارد، زیبایی و لطافت گل را پیدا کند، ولی این تلاش بی‌فایده است زیرا آنچه می‌جوید، در واقع وجود ندارد.
با طلب آتشین روی چو آتش ببین
بر پی دودش برو زود در این سوی‌ها
هوش مصنوعی: با اشتیاق و حرارت به سوی محبوب برو و مانند آتش که در پی دودش حرکت می‌کند، hast به سمت او برو.
در حجب مشک موی روی ببین اه چه روی
آنک خدایش بشست دور ز روشوی‌ها
هوش مصنوعی: در حجاب عطر مشک، موهای زیبا را ببین، آه ببین چه چهره‌ای که خداوند او را شستشو داده و از چشم‌زخمی‌ها دور نگه داشته است.
بر رخ او پرده نیست جز که سر زلف او
گاه چو چوگان شود گاه شود گوی‌ها
هوش مصنوعی: چهره او هیچ پرده‌ای ندارد جز اینکه وقتی موهایش به حالت راندن درمی‌آید، گاه مانند چوگان و گاه مانند گوی‌های بازی می‌شود.
از غلط عاشقان از تبش روی او
صورت او می‌شود بر سر آن موی‌ها
هوش مصنوعی: به خاطر عشق ورزیدن عاشقان و شوقی که در دل دارند، وقتی به چهره محبوب نگاه می‌کنند، زیبایی او در چهره‌اش نمایان می‌شود و به موهایش جلوه‌ای خاص می‌بخشد.
هی که بسی جان‌ها موی به مو بسته‌اند
چون مگسان شَسته‌اند بر سر چربوی‌ها
هوش مصنوعی: بسیاری از جان‌ها به یکدیگر وابسته شده‌اند، مانند مگس‌هایی که بر روی چیزهای شیرین می‌نشینند.
باده چو از عقل برد رنگ ندارد رواست
حسن تو چون یوسفی‌ست تا چه کنم خوی‌ها
هوش مصنوعی: وقتی که باده عقل را از آدم می‌زداید، دیگر رنگ و بوی عیش او هم بی‌معنا می‌شود. زیبایی تو مانند زیبایی یوسف است و من نمی‌دانم با این ویژگی‌های اخلاقی خودم چه کنم.
آهوی آن نرگسش صید کند جز که شیر
راست شود روح چون کژ کند ابروی‌ها
هوش مصنوعی: آهو به زیبایی و دلربایی چشم‌های او گرفتار می‌شود، اما وقتی او به طرز ناپسند و مغرورانه‌ای ابروهایش را کج کند، روح را همچون شیر نیرومند و خشمگین می‌کند.
مفخر تبریزیان شمس حق بی‌زیان
توی به تو عشق توست باز کن این توی‌ها
هوش مصنوعی: شمس تبریزی، افتخار تبریزی‌ها، بدون هیچ نقصان و عیبی، تویی که عشق تو در وجودمان است، پس بگذار که این احساسات را بیشتر بشناسیم و بار دیگر آن‌ها را باز کنیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/12/28 15:02
رضا

گر نه تهی باشدی بیشتر این جوی ها

1402/01/08 01:04
شاهرخ کاطمی

سلام

وقتی انسان بدنیا میاد یک پوسته

ذهنی برای بقا درست می کنه

وفکر می کنه همان ذهن هستند

ولی هر چه زودتر از ذهن بیاد

بیرون وبه اصل خودش خداوند

بر  کرده در این دنیا همانقدر 

احتیاج بر آورده بشه مثل

غذا وامثال اینها دنبال بیشتر

بودن باختن زندگی است

فقط خدا به او زنده بشویم