گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱

جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را
از زعفران روی من رو می‌بگردانی چرا
یا این دل خون‌خواره را لطف و مراعاتی بکن
یا قوّت صبرش بده در یفعل الله ما یشا
این دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکر نِعَم
بی شمع روی تو نتان دیدن مر این دو راه را
هر گه بگردانی تو رو‌، آبی ندارد هیچ جو
کی ذره‌ها پیدا شود بی‌شعشعه شمس الضحی
بی باده تو کی فتد در مغز نغز‌ان مستی‌یی
بی عصمت تو کی رود شیطان به ‌«لا حول و لا‌»
نی قرص سازد قرصی‌یی مطبوخ هم مطبوخی‌یی
تا درنیندازی کفی ز اهلیلهٔ خود در دوا
امرت نغرد کی رود خورشید در برج اسد
بی تو کجا جنبد رگی در دست و پای پارسا
در مرگ هشیاری نهی در خواب بیداری نهی
در سنگ سقایی نهی در برقِ میرنده وفا
سیل سیاه شب برد هر جا که عقل است و خرد
زان سیل‌شان کی واخرد جز مشتری هل اتی
ای جان جان جزو و کل وی حله‌بخش‌ِ باغ و گل
وی کوفته هر سو دهل کای جان حیران الصلا
هر کس فریباند مرا تا عشر بستاند مرا
آن که‌م دهد فهم ِ بیا گوید که پیش من بیا
زان سو که فهمت می‌رسد باید که فهم آن سو رود
آن که‌ت دهد طال بقا او را سزد طال بقا
هم او که دلتنگ‌ت کند سرسبز و گلرنگ‌ت کند
هم اوت آرد در دعا هم او دهد مزد دعا
هم ری و بی و نون را کرده‌ست مقرون با الف
در باد دم اندر دهن تا خوش بگویی ربنا
لبیک لبیک ای کرم سودای توست اندر سرم
ز آب تو چرخی می‌زنم مانند چرخ آسیا
هرگز نداند آسیا مقصود گردش‌های خود
که‌استون قوت ماست او یا کسب و کار نانبا
آبی‌ش گردان می‌کند او نیز چرخی می‌زند
حق آب را بسته کند او هم نمی‌جنبد ز جا
خامش که این گفتار ما می‌پرد از اسرار ما
تا گوید او که گفت او هرگز بننماید قفا

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1393/04/11 23:07
ناز بانو

درود و سلام و تحیات جاود انه خداوند منان بر جلال الدین رومی

1395/05/18 12:08
میلادی رومی

سلام بر اساتید عزیز
مصرع دوم بیت سوم نیاز به تصحیح نداره به نظر شما.!؟

1395/05/18 12:08
سیدمحمد۱

میلادی جان
بی شمع روی تو نتان دیدن مر این دو راه را
گویا نتان به جای نتوان آمده
به زبان امروزی تر میتوان گفت:
بی شمع رویت کی توان دیدن مر این دو راه را
زنده باشی

1395/12/16 02:03
بهروز

این گفتار چنان ناب و بی نظیر است که هضم آن نیازمند. گذر زمان و کسب تجارب معنوی است. شمس در مقالات خواندن قرآن را به خوردن غذا تشبیه میکند که تا یک لقمه نجویده و هضم نکرده ای قصد لقمه دیگر نکن به همین علت هم قرآن طی سالیان و تدریجا بر پیامبر نازل شد چون پربار و گران مایه بود. کلام شمس و مولانا نیز از همان جنس است و بصورت شعر به رمز درآمده است تا از چشمان نالایق مستور بماند.
در 2 بیت آخر اشاره میکند که
آبیش گردان می‌کند او نیز چرخی می‌زند
حق آب را بسته کند او هم نمی‌جنبد ز جا
خامش که این گفتار ما می‌پرد از اسرار ما
تا گوید او که گفت او هرگز بننماید قفا
آنچه گاها فاش میکند اسرار است و از او نیست. با این حال مولانا در فیه مافیه قرآن را کتابی میداند که هم عوام و هم خواص میتوانند از آن بهره مند شوند همانند مادری که هم طفل او و هم شوی او از او بهرمند می شوند و لذت برمیگیرند اما به طرق مختلف. این مثل در مورد آثار شمس و مولانا نیز صادق است.

1395/12/16 03:03

این گفتار چنان ناب و بی نظیر است که هضم آن نیازمند. گذر زمان و کسب تجارب معنوی است. شمس در مقالات خواندن قرآن را به خوردن غذا تشبیه میکند که تا یک لقمه نجویده و هضم نکرده ای قصد لقمه دیگر نکن به همین علت هم قرآن طی سالیان و تدریجا بر پیامبر نازل شد چون پربار و گران مایه بود. کلام شمس و مولانا نیز از همان جنس است و بصورت شعر به رمز درآمده است تا از چشمان نالایق مستور بماند. هرچند مخاطب فارسی زبان ممکن است خود را خوش شانس فرض کند که بدون واسطه قادر به خواندن این اشعار است اما به ندرت کسی فراتر از حض ظاهری و زیبایی شعری راهی به این اشعار میبرد حتی کسانی که در ادبیات فارسی حرفه ای و دارای اسم و رسم و مدارک دانشگاهی هستند تنها آن را تفسیر به رای میکنند. مثل کسانی که تمام عمر قرآن با صوت میخوانند اما از معنا فقیرند.
«عارفان قرآن، خود سخت در تنگنااند، آن کس که اول عارف کلام شد او را خود خبر نیست که در جهان قرآنی هست. بعد از آن که عارف کلام شد بر قرآن گذری کرد، او در تنگنا نباشد، زیرا که پیش از قرآن یافتن او فراخنا یافت، او داند شرح قرآن کردن»

در 2 بیت آخر اشاره میکند که
آبیش گردان می‌کند او نیز چرخی می‌زند
حق آب را بسته کند او هم نمی‌جنبد ز جا
خامش که این گفتار ما می‌پرد از اسرار ما
تا گوید او که گفت او هرگز بننماید قفا
آنچه گاها فاش میکند اسرار است و از او نیست. با این حال مولانا در فیه مافیه قرآن را کتابی میداند که هم عوام و هم خواص میتوانند از آن بهره مند شوند همانند مادری که هم طفل او و هم شوی او از او بهرمند می شوند و لذت برمیگیرند اما به طرق مختلف. این مثل در مورد آثار شمس و مولانا نیز صادق است.

1396/03/28 10:05
اولدوز

هرگز نداند آسیا مقصود گردشهای خود ...
اجزا نمیدونن هدف چیه، مثلا سلول مغز من نمی دونه کمال چیه، ولی وقتی این اجزا جمع میشن یه جا و کلیتی رو تشکیل میدن، این کلیت هدف پیدا میکنه، آرزو پیدا میکنه . و این کلیت حرف بزرگی میخواد بزنه. ما جز هستیم و او کل . همون طور که سلول من جز هست و من کل او.

1403/07/19 18:10
Narges Ja

بله استاد طاهری در سخنان خود به این موضوع اشاره می کنند🙏

هر کس فریباند مرا تا عشر بستاند مرا
آن کم دهد فهم بیا گوید که پیش من بیا
زان سو که فهمت می‌رسد..کسی که عشر از ما میطلبد فقط میگوید بیا! وفهم ودلیلی نمیده. وهرکس به نسبت عقلش با خدا دادوستد میکند.البته این یک قسمت کم و پنهان معانی بود.

1397/09/01 00:12
همایون

از غزل های شمس الضحی‌ای پیش از ملاقت شمس بوی جبری و دعایی و دینی عرفانی می‌‌دهد

1397/11/11 18:02
مهراب

آن کم دهد فهم بیا گوید که پیش من بیا
آن که مرا این فهم میدهد که به سویش حرکت کنم هم او به من می گوید و امر میکند به سمت من بیا.یعنی اول کشش و جاذبه و فهم ایجاد می شود بعد حرکت و عمل !

1398/12/03 21:03

بنا به اشارهٔ دوست گرامی «علی» مصرع اول وام گرفته از این غزل انوری است:
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا - ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم ترا

با سپاس از همه. راستی مولانا جان چرا اینقدر سخت حرف می زنی؟ اینجوری مردم فکر می کنن انسان کامل شدن ،خلیفه الاه شدن و اولیاالاه شدن کار سختیه در حالی که شدنیه

1401/07/17 18:10
yaser habibi

شمس الحق تبریزی ای مشرق توجانها

1402/10/28 09:12
Anoshirwan Jouinda

یکی از بهترین اشعار مولانا بزرگ همین غزل است

1403/05/23 10:07
bolhasani

سلام، درک من از بیت چهاردهم حضرت مولانا به این صورت بود که منشا و مبدا زبان را خداوند میداند و از آن به عنوان نعمت های عطا شده به انسان نام میبرد. اینکه چگونه حروف را مانند اعداد رمز در کنار هم قرار میدهیم و در انتها یک راز بزرگ در پشت پرده عیان میشود