گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۹۱

ای هفت دریا گوهر عطا کن
وین مس‌ها را پرکیمیا کن
ای شمع مستان وی سرو بستان
تا کی ز دستان آخر وفا کن
بگریست بر ما هر سنگ خارا
این درد ما را جانا دوا کن
ای خشم کرده دیدار برده
این ماجرا را یک دم رها کن
احسان و مردی بسیار کردی
آن مردمی را اکنون دو تا کن
ای خوب مذهب ای ماه و کوکب
در ظلمت شب چون مه سخا کن
درد قدیمی رنج سقیمی
گرد یتیمی از ما جدا کن
گر در نعیمم در زر و سیمم
بی‌تو یتیمم درمان ما کن
من لب ببستم در غم نشستم
بگشای دستم قصد لقا کن

اطلاعات

وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۹۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1390/09/08 13:12
رسته

آیا بهتر نیست که رکن بندی فعلن فعولن شود؟