گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۸۸

ببردی دلم را بدادی به زاغان
گرفتم گروگان خیالت به تاوان
درآیی درآیم بگیری بگیرم
بگویی بگویم علامات مستان
نشاید نشاید ستم کرد با من
برای گریبان دریدن ز دامان
بیاور بیاور شرابی که گفتی
مگو که نگفتم مرنجان مرنجان
شرابی شرابی که دل جمع گردد
چو دل جمع گردد شود تن پریشان
نخواهم نخواهم شرابی بهایی
از آن بحر بگشا شراب فراوان
ز تو باده دادن ز من سجده کردن
ز من شکر کردن ز تو گوهرافشان
چنانم کن ای جان که شکرم نماند
وظیفه بیفزا دو چندان سه چندان
بجوشان بجوشان شرابی ز سینه
بهاری برآور از این برگ ریزان
خرابم کن ای جان که از شهر ویران
خراجی نجوید نه دیوان نه سلطان
خمش باش ای تن که تا جان بگوید
علی میر گردد چو بگذشت عثمان
خمش کردم ای جان بگو نوبت خود
توی یوسف ما توی خوب کنعان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ببردی دلم را بدادی به زاغان
گرفتم گروگان خیالت به تاوان
هوش مصنوعی: تو قلب من را بردی و آن را به زاغ‌ها سپردی. من خیال تو را گروگان گرفته‌ام تا از تو انتقام بگیرم.
درآیی درآیم بگیری بگیرم
بگویی بگویم علامات مستان
هوش مصنوعی: به درون بیا تا من هم وارد شوم، تو مرا بگیر و من هم تو را بگیرم، بگویید و بگویم نشانه‌های دیوانگی.
نشاید نشاید ستم کرد با من
برای گریبان دریدن ز دامان
هوش مصنوعی: نباید با من ظلم کرد، چرا که برای پاره کردن گریبان، از دامن کسی مایه نمی‌گذارند.
بیاور بیاور شرابی که گفتی
مگو که نگفتم مرنجان مرنجان
هوش مصنوعی: بیا و شرابی بیاور که درباره‌اش صحبت نکنیم، فقط مطمئن شو که بدون نگرانی بیاوری و من ناراحت نشوم.
شرابی شرابی که دل جمع گردد
چو دل جمع گردد شود تن پریشان
هوش مصنوعی: نوشیدنی‌ای که وقتی قلب را آرام کند، باعث می‌شود بدن هرج و مرج پیدا کند.
نخواهم نخواهم شرابی بهایی
از آن بحر بگشا شراب فراوان
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم، نمی‌خواهم از آن دریا شرابی بگیریم، شراب زیاد و گرانبهایی در آن وجود دارد.
ز تو باده دادن ز من سجده کردن
ز من شکر کردن ز تو گوهرافشان
هوش مصنوعی: از تو می‌نوشند و من در خوشحالی و شکرگزاری به سجده می‌روم، در حالی که تو جواهرات را می‌تابانی.
چنانم کن ای جان که شکرم نماند
وظیفه بیفزا دو چندان سه چندان
هوش مصنوعی: مرا به گونه‌ای دگرگون کن که دیگر نتوانم شکرگذاری کنم، و وظیفه‌ام را بیشتر کن، حتی به میزان دو یا سه برابر.
بجوشان بجوشان شرابی ز سینه
بهاری برآور از این برگ ریزان
هوش مصنوعی: از دل این فصل بهاری، شرابی به جوش بیاور و آن را از میان برگ‌های ریزان بیرون بیاور.
خرابم کن ای جان که از شهر ویران
خراجی نجوید نه دیوان نه سلطان
هوش مصنوعی: جانم، مرا ویران کن؛ زیرا از شهری ویران چیزی به دست نمی‌آید، نه از دیوان و نه از پادشاه.
خمش باش ای تن که تا جان بگوید
علی میر گردد چو بگذشت عثمان
هوش مصنوعی: ای بدن، ساکت باش! چون جان به صحبت و سخن بپردازد، علی در حال به حرکت درآمدن است و به پیروزی می‌رسد، همان‌طور که عثمان پس از گذشت زمان از بین رفت.
خمش کردم ای جان بگو نوبت خود
توی یوسف ما توی خوب کنعان
هوش مصنوعی: خاموش شدم، ای جان، حالا نوبت توست که در مورد یوسف ما که در زیباترین سرزمین است، صحبت کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۸۸ به خوانش عندلیب