گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۸۲

برای چشم تو صد چشم بد توان دیدن
چه چشم داری ای چشم ما به تو روشن
پی رضای تو آدم گریست سیصد سال
که تا ز خنده وصلش گشاده گشت دهن
به قدر گریه بود خنده تو یقین می‌دان
جزای گریه ابر است خنده‌های چمن
اگر نه از نسب آدمی برو مگری
که نیست از سیهی زنگ را بکا و حزن
چو خود سپید ندیده‌ست روسیه شاد است
چو پور قیصر رومی تو راه زنگ بزن
بسی خدنگ خورد اسپ تازی غازی
که تازی است نه پالانی است و نی کودن
خصوص مرکب تازی که تو بر او باشی
نشسته‌ای شه هیجا و پهلوان زمن
چو خارپشت شود پشت و پهلوش از تیر
که هست در صف هیجاش کر و فر وطن
چو شاه دست به پشت و سرش فرومالد
که ای گزیده سر آخر توی مخصص من
شوند آن همه تیرش چو چوب‌های نبات
همه حلاوت و لذت همه عطا و منن
خبر ندارد پالانیی از این لذت
سپر سلامت و محروم و بی‌بها و ثمن
ز گفت توبه کنم توبه سود نیست مرا
به پیش پنجه‌ات ای ارسلان توبه شکن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برای چشم تو صد چشم بد توان دیدن
چه چشم داری ای چشم ما به تو روشن
هوش مصنوعی: برای تو که چشمانت این‌قدر زیباست، حتی صد چشم بد هم نمی‌توانند زیبایی‌ات را ببینند. ای چشمی که به ما نور می‌بخشی، دیدن تو برای ما چقدر روشن و روشنگر است.
پی رضای تو آدم گریست سیصد سال
که تا ز خنده وصلش گشاده گشت دهن
هوش مصنوعی: به خاطر خوشنودی تو، آدم به مدت سیصد سال گریسته است، تا اینکه لبخند و وصال تو باعث شد که دهانش باز شود و به شادی بیفتد.
به قدر گریه بود خنده تو یقین می‌دان
جزای گریه ابر است خنده‌های چمن
هوش مصنوعی: خنده تو به اندازه اشک‌هایی است که ریخته می‌شود و می‌دانم که پاداش اشک، شادی و لذت طبیعت است.
اگر نه از نسب آدمی برو مگری
که نیست از سیهی زنگ را بکا و حزن
هوش مصنوعی: اگر چه از نژاد انسان نیستی، به یاد داشته باش که به خاطر سیاهی و غم، می‌توانی خود را از ظلمت رها کنی.
چو خود سپید ندیده‌ست روسیه شاد است
چو پور قیصر رومی تو راه زنگ بزن
هوش مصنوعی: چون روسیه که خود را سپید نمی‌بیند، شاد است مثل پسر قیصر رومی. تو هم می‌توانی با زنگ زدن به مسیر خود ادامه دهی.
بسی خدنگ خورد اسپ تازی غازی
که تازی است نه پالانی است و نی کودن
هوش مصنوعی: اسپ تازی که بسیار تند و تیز است، مانند یک تیر کارآمد در میدان جنگ عمل می‌کند و این ویژگی‌ها نشان می‌دهد که او نه تنها از نژاد خودش، بلکه به دلیل هوش و توانایی‌هایش نیز برتر است.
خصوص مرکب تازی که تو بر او باشی
نشسته‌ای شه هیجا و پهلوان زمن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو بر اسبی عربی نشسته‌ای و باید به این نکته توجه کنی که من، که یک پهلوان هستم، در کنار تو قرار دارم.
چو خارپشت شود پشت و پهلوش از تیر
که هست در صف هیجاش کر و فر وطن
هوش مصنوعی: زمانی که خارپشت به سدی از تیرها تبدیل شود و دیگر نتواند به سختی و کاستی‌های خود برگردد، همچنان در میانه‌ی هیاهوی زندگی، در میهنش خواهد ایستاد.
چو شاه دست به پشت و سرش فرومالد
که ای گزیده سر آخر توی مخصص من
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه دست را به پشت و سر خود می‌مالد، گویی که می‌گوید: «ای برگزیده، در نهایت تو همان چیزی هستی که من به آن نیاز دارم.»
شوند آن همه تیرش چو چوب‌های نبات
همه حلاوت و لذت همه عطا و منن
هوش مصنوعی: تمام تیرها و زخم‌هایش به مانند چوب‌های آبنبات گردند، و تمام شیرینی و لذت به او عطا شود.
خبر ندارد پالانیی از این لذت
سپر سلامت و محروم و بی‌بها و ثمن
هوش مصنوعی: کسی که در سختی‌ها و مشکلات زندگی به سر می‌برد، از لذت و خوشی‌های واقعی بی‌خبر است و به همین دلیل نه تنها از شادی‌های زندگی محروم است، بلکه ارزش و بهای آن را نیز نمی‌داند.
ز گفت توبه کنم توبه سود نیست مرا
به پیش پنجه‌ات ای ارسلان توبه شکن
هوش مصنوعی: گفتن اینکه من توبه می‌کنم برای من فایده‌ای ندارد؛ زیرا در برابر قدرت و نقش تو، ای ارسلان توبه‌شکن، این تصمیم فاقد هرگونه تأثیر است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۸۲ به خوانش عندلیب