گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۶۵

باز درآمد ز راه فتنه برانگیز من
باز کمر بست سخت یار به استیز من
مطبخ دل را نگار باز قباله گرفت
می‌شکند دیگ من کاسه و کفلیز من
خانه خرابی گرفت ز آنک قنق زفت بود
هیچ نگنجد فلک در در و دهلیز من
راه قنق را گرفت غیرت و گفتش مرو
جمله افق را گرفت ابر شکرریز من
سر کن ای بوالفضول ای ز کشاکش ملول
جاذبه خیزان او منگر در خیز من
منت او را که او منت و شکر آفرید
کز کف کفران گذشت مرکب شبدیز من
رست رخم از عبس کاسه ز ننگ عدس
آخر کاری بکرد اشک غم آمیز من
اصل همه باغ‌ها جان همه لاغ‌ها
چیست اگر زیرکی لاغ دلاویز من
ای خضر راستین گوهر دریاست این
از تو در این آستین همچو فراویز من
چونک مرا یار خواند دست سوی من فشاند
تیز فرس پیش راند خاطر سرتیز من
چند نهان می‌کنم شمس حق مغتنم
خواجگیی می‌کند خواجه تبریز من

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز درآمد ز راه فتنه برانگیز من
باز کمر بست سخت یار به استیز من
هوش مصنوعی: دوباره از راهی که مشکلات و فتنه‌ها را به وجود می‌آورد، بازگشته‌ام و دوست من با جدیت و قدرت بیشتری به مقابله با من آمده است.
مطبخ دل را نگار باز قباله گرفت
می‌شکند دیگ من کاسه و کفلیز من
هوش مصنوعی: دل من همچون آشپزخانه‌ای است که محبوبم کمند گرفته و به آنجا تسلط پیدا کرده است. حالا دیگ زندگی من در حال ترکیدن است و ظروف و آشپزخانه‌ام در هم ریخته است.
خانه خرابی گرفت ز آنک قنق زفت بود
هیچ نگنجد فلک در در و دهلیز من
هوش مصنوعی: خانه‌ام ویران شد به خاطر این که زندگی‌ام بسیار شلوغ و پر از مشکل بود و هیچ چیز نتوانست به خوبی در فضای درونی من جا بگیرد.
راه قنق را گرفت غیرت و گفتش مرو
جمله افق را گرفت ابر شکرریز من
هوش مصنوعی: غیرت در مسیر قنق قرار گرفت و به او گفت که نرود، در حالی که ابر شکرریز من همه افق را در برگرفته است.
سر کن ای بوالفضول ای ز کشاکش ملول
جاذبه خیزان او منگر در خیز من
هوش مصنوعی: ای بوالفضول، دل از کشمکش‌ها بساز و رها کن. به جاذبه‌های پر کشش او نگاه نکن و به حرکات من توجه نکن.
منت او را که او منت و شکر آفرید
کز کف کفران گذشت مرکب شبدیز من
هوش مصنوعی: از نعمت‌های او باید تشکر کنیم، زیرا او خالق همه چیز است و ما باید از کفران نعمت‌ها دوری کنیم تا به راستی به ارزش‌های آن پی ببریم.
رست رخم از عبس کاسه ز ننگ عدس
آخر کاری بکرد اشک غم آمیز من
هوش مصنوعی: صورت من از سرزنش دور شد و کاسه‌ام پر از ننگ عدس بود. در نهایت، اشک‌های غم‌انگیز من کاری کرد.
اصل همه باغ‌ها جان همه لاغ‌ها
چیست اگر زیرکی لاغ دلاویز من
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که در همه باغ‌ها و زیبایی‌های آنها، جان و دل آنها این است که زیرکی و جذابیت معشوق من چیست. این لطافت و ذکاوت او، روح آن همه زیبایی‌ها را تشکیل می‌دهد.
ای خضر راستین گوهر دریاست این
از تو در این آستین همچو فراویز من
هوش مصنوعی: ای خضر واقعی، تو همانند گوهری در دریا هستی و این نور و زیبایی همچون فارسی که من دارم از تو نشأت گرفته است.
چونک مرا یار خواند دست سوی من فشاند
تیز فرس پیش راند خاطر سرتیز من
هوش مصنوعی: زمانی که محبوبم مرا صدا کرد، دستش را به سوی من دراز کرد و با شتاب، اسبم را به پیش راند. در این حال، دلم هم به سرعت به سوی او رفت.
چند نهان می‌کنم شمس حق مغتنم
خواجگیی می‌کند خواجه تبریز من
هوش مصنوعی: بسیاری از نکات ارزشمند و روشنایی‌دهنده را در دل نگه می‌دارم، در حالی که دوستی با شکوه و عظمت همچون شمس تبریزی در کنارم است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۶۵ به خوانش عندلیب