گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۶۳

ای رخ خندان تو مایه صد گلستان
باغ خدایی درآ خار بده گل ستان
جامه تن را بکن جان برهنه ببین
جان برهنه خوش است تا چه کنی جامه دان
هین که نه‌ای بی‌زبان پیش چنین جان‌ها
قصه نی بی‌زبان نعره جان بی‌دهان
آمد امروز یار گفت سلام علیک
چرخ و زمین را مجو از نفسش آن زمان
خسرو خوبان بخواست از صنمان سرخراج
خاست غریو از فلک وز سوی مه کالامان
لعل لب او که دور از لب و دندان تو
خواند فسون‌های عشق خواجه ببین این نشان
آمد غماز عشق گفت در این گوش من
یار میان شماست خوب و لطیف و نهان
دامن دل را کشید یار به یک گوشه‌ای
گوشه بس بوالعجب زان سوی هفت آسمان
گفت ترایم ولیک هر که بگوید ز من
شرح دهد از لبم ده بزنش بر دهان
و آنک بگوید ز تو برد مرا و تو را
و آنک بگوید ز من دور شد از هر دوان

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای رخ خندان تو مایه صد گلستان
باغ خدایی درآ خار بده گل ستان
هوش مصنوعی: ای چهره‌ی خندان تو، سرچشمه‌ی زیبایی و سرسبزی در باغی heavenly هستی. برای ما خاری بیاور تا این باغ پر از گل شود.
جامه تن را بکن جان برهنه ببین
جان برهنه خوش است تا چه کنی جامه دان
هوش مصنوعی: لباس جسم را کنار بگذار و به جان بی‌پوشش نگاه کن، ببین که جان بی‌پوشش چقدر زیباست. حالا تصمیم بگیر چه کار می‌کنی با لباس دانایی و آگاهی‌ات.
هین که نه‌ای بی‌زبان پیش چنین جان‌ها
قصه نی بی‌زبان نعره جان بی‌دهان
هوش مصنوعی: به هوش باشید که در برابر چنین روح‌هایی، شما بدون کلام و بی‌زبان هستید. داستانی وجود ندارد که بدون زبان گفته شود و نفس بی‌صدا هم نمی‌تواند جان را بیان کند.
آمد امروز یار گفت سلام علیک
چرخ و زمین را مجو از نفسش آن زمان
هوش مصنوعی: امروز یارم آمد و سلام کرد. نیازی نیست به چرخ و زمین توجه کنی، زیرا نفسی که او دارد، ارزش بیشتری دارد.
خسرو خوبان بخواست از صنمان سرخراج
خاست غریو از فلک وز سوی مه کالامان
هوش مصنوعی: خسرو زیبا از مقام‌های هنرمند خواست و ندا به آسمان بلند شد و از طرف ماه، صدای کالامان به گوش رسید.
لعل لب او که دور از لب و دندان تو
خواند فسون‌های عشق خواجه ببین این نشان
هوش مصنوعی: زیبایی لب‌های او که به دور از لب و دندان توست، جادوهای عشق را می‌خواند. ای خواجه، این نشانه را ببین.
آمد غماز عشق گفت در این گوش من
یار میان شماست خوب و لطیف و نهان
هوش مصنوعی: عاشق با شوق و راز به من گفت که میان شما، یاری وجود دارد که زیبایی و لطافتش پنهان است.
دامن دل را کشید یار به یک گوشه‌ای
گوشه بس بوالعجب زان سوی هفت آسمان
هوش مصنوعی: یار دل را به گوشه‌ای کشید و در آنجایی که بسیار شگفت‌انگیز بود، حواس و افکار من را به خود جلب کرد، از آن سو تا هفت آسمان.
گفت ترایم ولیک هر که بگوید ز من
شرح دهد از لبم ده بزنش بر دهان
هوش مصنوعی: می‌گوید که اگر کسی بخواهد از من صحبت کند و شرحی درباره‌ام بدهد، بهتر است خودش را معرفی کند و از دهان من چیزی نشنود، زیرا من خودم می‌توانم درباره خودم بگویم.
و آنک بگوید ز تو برد مرا و تو را
و آنک بگوید ز من دور شد از هر دوان
هوش مصنوعی: می‌گوید که او (کسی) از من دور شده و من را هم از خود دور کرده است، و این دوری به گونه‌ای است که هیچ ارتباطی دیگر باقی نمانده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۶۳ به خوانش عندلیب