گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۵۴

بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکن
مِهر حریف و یار دگر می‌کنی مکن
تو در جهان غریبی غربت چه می‌کنی ؟
قصد کدام خسته‌جگر می‌کنی؟ مکن
از ما مدزد خویش به بیگانگان مرو
دزدیده سوی غیر نظر می‌کنی؟ مکن
ای مه که چرخ زیر و زبر از برای توست
ما را خراب و زیر و زبر می‌کنی مکن
چه وعده می‌دهی و چه سوگند می‌خوری ؟
سوگند و عشوه را تو سپر می‌کنی مکن
کو عهد و کو وثیقه که با بنده کرده‌ای ؟
از عهد و قول خویش عبر می‌کنی مکن
ای برتر از وجود و عدم بارگاه تو
از خطه وجود گذر می‌کنی مکن
ای دوزخ و بهشت غلامان امر تو
بر ما بهشت را چو سقر می‌کنی مکن
اندر شکرستان تو از زهر ایمنیم
آن زهر را حریف شکر می‌کنی مکن
جانم چو کوره‌ای است پرآتش بَسَت نکرد؟
روی من از فراق چو زر می‌کنی مکن
چون روی درکشی تو، شود مهْ سیه ز غم
قصد خسوف قرص قمر می‌کنی؟ مکن
ما خشک لب شویم چو تو خشک آوری
چشم مرا به اشک چه تر می‌کنی؟ مکن
چون طاقت عقیله عشاق نیستت
پس عقل را چه خیره‌نگر می‌کنی؟ مکن
حلوا نمی‌دهی تو به رنجور ز احتما ؟
رنجور خویش را تو بتر می‌کنی مکن
چشم حرام‌خواره من دزد حسن توست
ای جان سزای دزد بصر می‌کنی؟ مکن
سر درکش ای رفیق که هنگام گفت نیست
در بی‌سریِ عشق چه سَر می‌کنی؟ مکن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکن
مِهر حریف و یار دگر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که قصد سفر داری، اما نکن به عشق دوست و یار دیگری روی می‌آوری، نکن.
تو در جهان غریبی غربت چه می‌کنی ؟
قصد کدام خسته‌جگر می‌کنی؟ مکن
هوش مصنوعی: تو در این دنیا تنها هستی، پس به چه چیزی مشغولی؟ به کدام شکست‌خورده دل بسته‌ای؟ همین کار را ترک کن.
از ما مدزد خویش به بیگانگان مرو
دزدیده سوی غیر نظر می‌کنی؟ مکن
هوش مصنوعی: از خودت دور نشو و به دیگران نگاه نکن. چرا باید به غیر خودت توجه کنی؟ این کار را نکن.
ای مه که چرخ زیر و زبر از برای توست
ما را خراب و زیر و زبر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: ای ماه، تو که به خاطر وجودت، زمانه را به هم ریخته‌ای و ما را نیز خراب و آشفته می‌کنی، لطفاً این کار را نکن.
چه وعده می‌دهی و چه سوگند می‌خوری ؟
سوگند و عشوه را تو سپر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: چه قول‌هایی می‌دهی و چه قسم‌هایی می‌خوری؟ نکن که این سوگندها و ناز و عشوه‌ها را بهانه‌ای قرار دهی.
کو عهد و کو وثیقه که با بنده کرده‌ای ؟
از عهد و قول خویش عبر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: کجا رفیق عهد و پیمانی که با من بسته‌ای؟ چرا از قول و وعده‌ات می‌گذری، نکن!
ای برتر از وجود و عدم بارگاه تو
از خطه وجود گذر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: ای کسی که فراتر از هستی و نیستی هستی، تو از قلمرو وجود عبور می‌کنی، پس مگذار این اتفاق بیفتد.
ای دوزخ و بهشت غلامان امر تو
بر ما بهشت را چو سقر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: ای دوزخ و بهشت، فرمانروایی تو بر ما چنان است که بهشت را همچون دوزخ می‌سازی، پس این کار را نکن.
اندر شکرستان تو از زهر ایمنیم
آن زهر را حریف شکر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: ما در دنیای شیرینی و شکر زندگی می‌کنیم و از زهر و تلخی‌ها در امانیم. اما تو که می‌خواهی زهر را با شکر هم‌نشین کنی، این کار را نکن.
جانم چو کوره‌ای است پرآتش بَسَت نکرد؟
روی من از فراق چو زر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: جان من همچون کوره‌ای است که پر از آتش است. آیا نمی‌خواهی کس دیگری را جستجو کنی؟ برای من از دوری خود مثل طلا نباختن رفتار کن.
چون روی درکشی تو، شود مهْ سیه ز غم
قصد خسوف قرص قمر می‌کنی؟ مکن
هوش مصنوعی: وقتی تو زیبایی خود را نشان می‌دهی، ماه هم به خاطر غم تو سیاه می‌شود. آیا قصد داری که نور این ماه را هم بگیری؟ نکن!
ما خشک لب شویم چو تو خشک آوری
چشم مرا به اشک چه تر می‌کنی؟ مکن
هوش مصنوعی: ما با تو بی‌احساس و بی‌هیجان خواهیم شد، اگر تو چشمم را با اشک پر کنی. لطفاً این کار را نکن.
چون طاقت عقیله عشاق نیستت
پس عقل را چه خیره‌نگر می‌کنی؟ مکن
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی نظیر عشق عمیق و بی‌پایان عاشقان را تحمل کنی، پس چرا به عقل و تفکر این‌چنین خیره شده‌ای؟ بهتر است این کار را نکن.
حلوا نمی‌دهی تو به رنجور ز احتما ؟
رنجور خویش را تو بتر می‌کنی مکن
احتما یعنی پرهیز بیمار از بعضی غذاها
چشم حرام‌خواره من دزد حسن توست
ای جان سزای دزد بصر می‌کنی؟ مکن
هوش مصنوعی: چشم من که در پی چیزهای ممنوعه است، زیبایی تو را می‌دزدد. ای جان! آیا سزاوار است که بخواهد زیبایی‌ات را به سرقت ببرد؟ این کار را نکن.
سر درکش ای رفیق که هنگام گفت نیست
در بی‌سریِ عشق چه سَر می‌کنی؟ مکن
هوش مصنوعی: رفیق، کمی دقت کن؛ زمانی که درباره عشق صحبت می‌شود، بی‌سر و بی‌مقدار بودن چه فایده‌ای دارد؟ پس همین کارها را رها کن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۵۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۰۵۴ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۲۰۵۴ به خوانش محمدرضاکاکائی
غزل شمارهٔ ۲۰۵۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/03/03 14:06
الی

راهنمایی برای درک بهتر این شعر زیبا:
عبر: عبور کردن، گذشتن
سَقَر: دوزخ جهنم
عقیله: پابند، مانع و گره کار
احتما: داروی شفا بخش

1393/11/19 12:02
محمد

احتما به معنی پرهیز است

1395/06/09 18:09
سمانه

در تایید فرمایش جنابعالی
پرهیز درست است و در اینجا به معنای پرهیز بیمار از خوراک صدمه زننده.

1395/06/09 18:09
گمنام-۱

واپسین مصراع، به تمامی غزل می ارزد،
در بی سری عشق، چه سر می کنی ، مکن!
و چرا وی را از سر کردن در بی سری عشق باز میدارد؟؟
می ترسد؟

1395/07/07 19:10
بی نام

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از پیام برخیز!
پیرو سخنان رنگارنگ بایست به عرض برسانم که برگردان ترکی استانبولی شعر مولانا و همین همت هاست که ستیغ شعر فارسی را به دنیا مینمایاند. اولاست تا بجای ایراد بر ترجمان و طرح ستیزه جویانه ی فارسی سازی، راه را برای صادر کردن شعرمان هموار کنیم. تصریح میکنم که پیش از هرگونه جانبداری، طرف انصاف و دانایی را رعایت کنیم. غمی که از عدم گسترش شعر فارسی در دلهاست بسیار بزرگ تر از قیل و قال و گرو کشی های ماست.

1395/07/07 19:10
بی نام

ایضأ، تو خود حجاب خودی حافظ از «میان» برخیز.
عذر بابت سهوالخطا.

1396/02/17 22:05
ایران سرای من

میم عزیز
ترکی همین شعر مولانا در بالا نوشته شده غیر فارسی باشد ناراحت میشوید؟
بنده ترکم و مولانا اشعار ترکی زیادی دارد
این شعر در وصف شمس تبریزی در ترکیه سروده شده
کمی به هموطنامون احترام بگذاریم

1396/02/17 22:05
ایران سرای من

رنگارنگ عزیز
ترکی همین شعر مولانا در بالا نوشته شده غیر فارسی باشد ناراحت میشوید؟
بنده ترکم و مولانا اشعار ترکی زیادی دارد
این شعر در وصف شمس تبریزی در ترکیه سروده شده
کمی به هموطنامون احترام بگذاریم

1396/02/18 00:05
پریشان روزگار

ایران سرا
در روزگار شمس و بلخی ترکیه ای نبوده است ، حکومت های کوچکی که در تاریخ به نام سلجوقیان روم خوانده شده اند و شگفتا ! عموما نامهای شهنامه ای داشته اند ،کیخسرو و کیقباد و ......
دو دیگر تفاوتی بزرگ است میان ترک و ترک زبان ،
راجع به ترکان ترکیه جدیدالتاسیس هم زیاد مطمین نباشید
این سرزمین پیش از آمدن غلامان ترک خالی از سکنه نبوده است.
و ایران سرای همه ایرانیان است.

1396/06/31 11:08
امین

سلام و درود
من بیشتر از خواندن حاشیه های نوشته شده لذت می برم تا خود شعر! و بسیار درس میگیرم. دست مریزاد
در مورد گفت و گوی دوستان هم نظر بنده این است؛ جدا خواندن اقوام ایرانی به صرف اینکه آذری، ترک یا پارسی زبان باشند کار سنجیده ای نیست، درست است که شعر به زبان پارسی سروده شده اما متعلق به تمام اقوام ایرانی است و همه اقوام ایرانی از آذربایجان(منظور اقلیم بزرگ آذربایجان) تا بلخ حق این را دارند که به آن افتخار کنند و از آن لذت ببرند.
در مورد خودم هم بگویم که، بنده خوزی زبان(زبان محلی مردمان بومی خوزستان) هستم.

1397/01/14 19:04

معلومه مولوی از گریه تا صبح خوابش نبرده. ایشالله این برای هیچ کسی پیش نیاد.

بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی، مکن :(

1399/04/28 05:06
تینا

ترجمه شده ی این شعر به زبان ترکی استانبولی در سریال ازل از طرف دایی رامیز خوانده شده و محبوبیت و خاطره ی خاصی بین مردم ترکیه داره اما اکثرا به اسم دایی رامیز میشناسن شعرو و نمیدونن مال مولانا هستش

1401/07/02 21:10
آرش ثروتیان

شادروان هوشنگ ملک نیا، نگارندۀ کتاب «هشت قرن کسوف» در صفحات 172 تا174  کتاب از ارتباط بسیار جالب این غزل با غزل شمارۀ 1640 و رباعی شمارۀ 982 گنجور (شماره 981 در کتاب کلیات) پرده بر می دارد.
ایشان نشان می دهد که غزل 1640 پاسخ گله مندانۀ شمس به مولانا است:

گر تو خواهی که تو را بی‌کس و تنها نکنم
وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم

این تعلق به تو دارد سر رشته مگذار
کژ مباز ای کژ کژباز مکن تا نکنم

گفته‌ای جان دهمت نان جوین می ندهی
بی‌خبر دانیم ار هیچ مکافا نکنم
...
طبل باز شهم ای باز بر این بانگ بیا
پیش از آن که بروم نظم غزل‌ها نکنم

و سپس در رباعیِ یاد شده، مجدداً واکنش مولانا به پاسخ شمس ثبت شده است:

دلدار چنان مشوش آمد که مپرس
هجرانش چنان پر آتش آمد که مپرس

گفتم که مکن گفت مکن تا نکنم
این یک سخنم چنان خوش آمد که مپرس

موضوع کتاب فوق اثبات این مطلب است که بعضی از اشعار درج شده در دیوان شمس، سرودۀ شخص وی است.