غزل شمارهٔ ۲۰۴۶
مستی و عاشقی و جوانی و جنس این
آمد بهار خرم و گشتند همنشین
صورت نداشتند مصور شدند خوش
یعنی مخیلات مصورشده ببین
دهلیز دیده است دل آنچ به دل رسید
در دیده اندرآید صورت شود یقین
تبلی السرایر است و قیامت میان باغ
دلها همینمایند آن دلبران چین
یعنی تو نیز دل بنما گر دلیت هست
تا کی نهان بود دل تو در میان طین
ایاک نعبد است زمستان دعای باغ
در نوبهار گوید ایاک نستعین
ایاک نعبد آنک به دریوزه آمدم
بگشا در طرب مگذارم دگر حزین
ایاک نستعین که ز پری میوهها
اشکسته میشوم نگهم دار ای معین
هر لحظه لاله گوید با گل که ای عجب
نرگس چه خیره مینگرد سوی یاسمین
سوسن زبان برون کند افسوس میکند
گوید سمن فسوس مکن بر کس ای لسین
یکتا مزوری است بنفشه شده دوتا
نیلوفر است واقف تزویرش ای قرین
سر چپ و راست میفکند سنبل از خمار
اریاح بر یسارش و ریحانش در یمین
سبزه پیاده میدود اندر رکاب سرو
غنچه نهان همیکند از چشم بد جبین
بید پیاده بر لب جو اندر آینه
حیران که شاخ تر ز چه افشاند آستین
اول فشاندنی است که تا جمع آورد
وآنگه کند نثار درافشان واپسین
در باغ مجلسی چو نهاد آفریدگار
مرغان چو مطربان بسرایند آفرین
آن میر مطربان که ورا نام بلبل است
مست است و عاشق گل از آن است خوش حنین
گوید به کبک فاخته کآخر کجا بدیت
گوید بدان طرف که مکان نبود و مکین
شاهین به باز گوید کاین صیدهای خوب
کی صید کرد از عدم آورد بر زمین
یک جوق گلرخان و دگر جوق نوخطان
کاندر حجاب غیب کرامند و کاتبین
ما چند صورتیم یزک وار آمده
نک میرسند لشکر خوبان از آن کمین
یوسف رخان رسند ز کنعان آن جهان
شیرین لبان رسند ز دریای انگبین
نک نامهشان رسید به خرما و نیشکر
و آن نار دانه دانه و بیهیچ دانه بین
ای وادیی که سیب در او رنگ و بوی یافت
مغز ترنج نیز معطر شد و ثمین
انگور دیر آمد زیرا پیاده بود
دیر آ و پخته آ که توی فتنه ای مهین
ای آخرین سابق و ای ختم میوهها
وی چنگ درزده تو به حبل الله متین
شیرینیت عجایب و تلخیت خود مپرس
چون عقل کز وی است شر و خیر و کفر و دین
اندر بلا چو شکر و اندر رخا نبات
تلخی بلای توست چو خار ترنگبین
ای عارف معارف و ای واصل اصول
ای دست تو دراز و زمانه تو را رهین
از دست توست خربزه در خانهای نهان
در نی دریچه نی که تو جانی و من جنین
از تو کدو گریخت رسن بازیی گرفت
آن نیم کوزه کی رهد از چشمه معین
چون گوش تو نداشت ببستند گردنش
گوشش اگر بدی بکشیدیش خوش طنین
فی جیدها ببست خدا حبل من مسد
زیرا نداشت گوش به پیغام مستبین
گوشی که نشنود ز خدا گوش خر بود
از حق شنو تو هر نفسی دعوت مبین
ای حلق تو ببسته تقاضای حلق و فرج
بیگوش چون کدو تو رسن بسته بر وتین
حلقه به گوش شه شو و حلق از رسن بخر
مردم ز راه گوش شود فربه و سمین
باقیش برنویسد آن شهریار لوح
نقاش چین بگوید تو نقشها مچین
نقاش چین بگفتم آن روح محض را
آن خسرو یگانه تبریز شمس دین
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مستی و عاشقی و جوانی و جنس این
آمد بهار خرم و گشتند همنشین
هوش مصنوعی: در این فصل بهار زیبا، شوق جوانی و عشق و سرخوشی به هم پیوستهاند و همگی در کنار هم حضور دارند.
صورت نداشتند مصور شدند خوش
یعنی مخیلات مصورشده ببین
هوش مصنوعی: آنها بدون صورت و شکل بودند، اما به زیبایی تصویر شدند. یعنی چهرهها و تصورات ذهنیشان را ببینید.
دهلیز دیده است دل آنچ به دل رسید
در دیده اندرآید صورت شود یقین
هوش مصنوعی: تصویرهایی که در دل انسان به وجود میآید، در هنگام دیدن، به وضوح و یقین در چشمها نمایان میشود.
تبلی السرایر است و قیامت میان باغ
دلها همینمایند آن دلبران چین
هوش مصنوعی: رازهای نهفته در دلها را به نمایش میگذارند و در میان باغ احساسات، آن معشوقان خوشچهره خود را نشان میدهند.
یعنی تو نیز دل بنما گر دلیت هست
تا کی نهان بود دل تو در میان طین
هوش مصنوعی: به او بگو که اگر دلی دارد، باید آن را نشان دهد. چرا باید دلش در میان خاک پنهان بماند؟
ایاک نعبد است زمستان دعای باغ
در نوبهار گوید ایاک نستعین
هوش مصنوعی: در این بیت، به نظر میرسد که شاعر به بیان رابطهاش با خداوند میپردازد. به نوعی اشاره دارد که در زمستان، باغ دعا میکند و در بهار دعاهایش به ثمر میرسد. به عبارتی دیگر، در وقتهای سخت و سرد، امید به معجزه و یاری الهی دارد و در زمانهای خوب و سرسبز، از یاری او شکرگزاری میکند.
ایاک نعبد آنک به دریوزه آمدم
بگشا در طرب مگذارم دگر حزین
هوش مصنوعی: ای خدا، تنها تو را میپرستم و به درگاه تو آمدهام. در را به روی من بگشا و اجازه نده که دوباره در حال اندوه و غم باقی بمانم.
ایاک نستعین که ز پری میوهها
اشکسته میشوم نگهم دار ای معین
هوش مصنوعی: من از تو کمک میطلبم؛ زیرا در برابر زیباییهای پریها، احساس ضعف و افول میکنم. مرا نگهدار، ای یاور!
هر لحظه لاله گوید با گل که ای عجب
نرگس چه خیره مینگرد سوی یاسمین
هوش مصنوعی: هر لحظه، گل لاله به گل دیگری میگوید که چقدر عجیب است نرگس چطور خیره به یاسمن نگاه میکند.
سوسن زبان برون کند افسوس میکند
گوید سمن فسوس مکن بر کس ای لسین
هوش مصنوعی: سوسن با غم و اندوه سخن میگوید و میگوید که چرا به دیگران آسیب میزنی، ای فرد نادان.
یکتا مزوری است بنفشه شده دوتا
نیلوفر است واقف تزویرش ای قرین
هوش مصنوعی: یک گل بنفشه در واقع تنها یک گل زیبا با ظاهری خاص است که به شکل دو نیلوفر در آمده. کسی که به تزویر و نیرنگ آگاه است، تو را میشناسد.
سر چپ و راست میفکند سنبل از خمار
اریاح بر یسارش و ریحانش در یمین
هوش مصنوعی: سنبلهای خوشبو از روی خمِ شراب به سمت چپ و راست میافتند و گلهای ریحان در سمت راست او قرار دارند.
سبزه پیاده میدود اندر رکاب سرو
غنچه نهان همیکند از چشم بد جبین
هوش مصنوعی: سبزه در کنار سرو به سرعت در حال حرکت است و گلها را از نظرها پنهان میکند تا از بدیها دور بمانند.
بید پیاده بر لب جو اندر آینه
حیران که شاخ تر ز چه افشاند آستین
هوش مصنوعی: بید در کنار جوی، به تماشای خود در آینه آب نشسته و حیران است که چرا شاخههایش اینقدر نازک و بیپناه به نظر میرسند.
اول فشاندنی است که تا جمع آورد
وآنگه کند نثار درافشان واپسین
هوش مصنوعی: در ابتدا چیزی را توزیع میکند، اما بعد از جمعآوری آن، به سمت آخرین مرحله پخش یا نثار میبرد.
در باغ مجلسی چو نهاد آفریدگار
مرغان چو مطربان بسرایند آفرین
هوش مصنوعی: در باغی که خداوند آن را به وجود آورده، پرندگان مانند نوازندگان آهنگ میخوانند و زیبایی را ستایش میکنند.
آن میر مطربان که ورا نام بلبل است
مست است و عاشق گل از آن است خوش حنین
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی میپردازد که در دنیای موسیقی و زیبایی غرق شده است. او به عنوان یک خواننده یا نوازنده شناخته میشود و عشق عمیقش به گلها و زیباییها او را مست و سرمست کرده است. حنین به آواز دلنشین او اشاره دارد که ناشی از این عشق است.
گوید به کبک فاخته کآخر کجا بدیت
گوید بدان طرف که مکان نبود و مکین
هوش مصنوعی: کبک فاخته را میگوید که به کجا باید بروی؟ فاخته پاسخ میدهد که به آن سوی که نه جایی وجود دارد و نه کسی.
شاهین به باز گوید کاین صیدهای خوب
کی صید کرد از عدم آورد بر زمین
هوش مصنوعی: شاهین به باز میگوید: این شکارهای خوب را چه موقع گرفت و از عدم به زمین آورد؟
یک جوق گلرخان و دگر جوق نوخطان
کاندر حجاب غیب کرامند و کاتبین
هوش مصنوعی: گروهی از زیبایانی در حال ظاهر شدن هستند و گروهی دیگر از جوانان تازهکار، که در پردهای از غیاب حضور دارند و فرشتگان و نویسندگان آنها را مینگرند.
ما چند صورتیم یزک وار آمده
نک میرسند لشکر خوبان از آن کمین
هوش مصنوعی: ما چند چهره هستیم که مانند یزک (پرندهای) از دور نمایان شدهایم، در حالیکه لشکر نیکان از کمینگاه خود به سوی ما میآید.
یوسف رخان رسند ز کنعان آن جهان
شیرین لبان رسند ز دریای انگبین
هوش مصنوعی: یوسف زیبایانی از سرزمین کنعان به اینجا میآیند، و آن جهان که پر از شیرینی و لذت است، مثل دریاهایی پر از شهد و عسل به نظر میرسد.
نک نامهشان رسید به خرما و نیشکر
و آن نار دانه دانه و بیهیچ دانه بین
هوش مصنوعی: نامههایشان به خرما و نیشکر رسید، و آن چیزی که در مورد آتش گفته میشود، به طور جداگانه و بدون هیچ دانهای بیان شده است.
ای وادیی که سیب در او رنگ و بوی یافت
مغز ترنج نیز معطر شد و ثمین
هوش مصنوعی: ای درهای که سیب در آن طعمی و بویی خاص پیدا کرد، حتی مغز ترنج نیز خوشبو و خوشعطر شد.
انگور دیر آمد زیرا پیاده بود
دیر آ و پخته آ که توی فتنه ای مهین
هوش مصنوعی: انگور به دلیل اینکه به آرامی و بدون عجله حرکت میکرد، دیر به مقصد رسید. حالا زمان رسیدن اوست و آماده است که وارد ماجرای مهمی شود.
ای آخرین سابق و ای ختم میوهها
وی چنگ درزده تو به حبل الله متین
هوش مصنوعی: ای آخرین پیامبر و ای تمام کننده نعمتها، تویی که به تردستی و زیبایی به رشته محکم خداوند چنگ زدهای.
شیرینیت عجایب و تلخیت خود مپرس
چون عقل کز وی است شر و خیر و کفر و دین
هوش مصنوعی: طعمی که از زندگی میچشیم میتواند شیرین یا تلخ باشد. نباید از تلخیها سوال کنیم چون هر چه از عقل ناشی میشود، میتواند هم خیر و هم شر را به همراه داشته باشد.
اندر بلا چو شکر و اندر رخا نبات
تلخی بلای توست چو خار ترنگبین
هوش مصنوعی: در سختیها مانند شکر و در زیباییها مانند نبات، تلخی بلا و مشکلاتی که تو ایجاد میکنی، همچون خار در گلهای تنگبین است.
ای عارف معارف و ای واصل اصول
ای دست تو دراز و زمانه تو را رهین
هوش مصنوعی: ای عارف با درک عمیق و روحانی، و ای کسی که به اصول معنوی رسیدهای. ای کسی که دستت به آسمان بلند است و زمانه تو را مدیون خود کرده است.
از دست توست خربزه در خانهای نهان
در نی دریچه نی که تو جانی و من جنین
هوش مصنوعی: خربزهای که در خانهای پنهان است، از تو ناشی میشود. هیچ دریچهای در اینجا وجود ندارد و تو روحی هستی و من در حال تولد.
از تو کدو گریخت رسن بازیی گرفت
آن نیم کوزه کی رهد از چشمه معین
هوش مصنوعی: گفتن اینکه از تو دور شدم و در دل خود بازیای را شروع کردم. آن نیم کوزهای که در دست دارم، چگونه میتواند از چشمهی واضح و روشن جدا شود؟
چون گوش تو نداشت ببستند گردنش
گوشش اگر بدی بکشیدیش خوش طنین
هوش مصنوعی: وقتی که گوش شنوا نداری، به تو گوش نمیدهند. اما اگر گوش داری و خوب میشنوی، ممکن است به خاطر صدای دلنشینت تو را مورد توجه قرار دهند.
فی جیدها ببست خدا حبل من مسد
زیرا نداشت گوش به پیغام مستبین
هوش مصنوعی: خداوند بر گردن او دمی از طناب بستی، زیرا او به پیام روشن توجهی نداشت.
گوشی که نشنود ز خدا گوش خر بود
از حق شنو تو هر نفسی دعوت مبین
هوش مصنوعی: اگر گوش تو سخن خدا را نشنود، مانند گوش یک خر است. پس تو هر لحظه دعوت حق را بشنو و به آن توجه کن.
ای حلق تو ببسته تقاضای حلق و فرج
بیگوش چون کدو تو رسن بسته بر وتین
هوش مصنوعی: ای حلق تو گره خورده و درخواست تو بیپاسخ است، مانند کدو که به یک رشته بسته شده و بیگوش است.
حلقه به گوش شه شو و حلق از رسن بخر
مردم ز راه گوش شود فربه و سمین
هوش مصنوعی: به دنیای پادشاهی و قدرت بپیوند و از قید و بندها رهایی یاب. مردم با گوش دادن به پیامها و آموختن از دیگران، میتوانند به کمال و شکوفایی برسند.
باقیش برنویسد آن شهریار لوح
نقاش چین بگوید تو نقشها مچین
هوش مصنوعی: بقیه داستان را آن پادشاه بنویسد، او که نقاشی چینی است، تو هم بگو که تصویرها را تنگ و نزدیک کن.
نقاش چین بگفتم آن روح محض را
آن خسرو یگانه تبریز شمس دین
هوش مصنوعی: به نقاش چینی گفتم درباره آن روح پاک و بیهمتا، که خسرو یگانه تبریز یعنی شمسالدین است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۰۴۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1398/03/24 18:05
عبدالعزیز میرخزیمه
در مورد بیت ششم :
ایاک نعبد است زمستان دعای باغ
اندر بهار گوید ایاک نستعین
در زمستان دانه ها همه در سجودند و میگویند ای خدایا ما تو را بنده ایم و در بهار همه میگویند خدایا ما از تو یاری می جوییم و سر از خاک بر می آورند و در نتیجه دیدنی میشوند در حقیقت در زمستان چون سر بر سجده داشتند سرشان پایین بوده و دیده نمی شدند و میگفتند خدایا ما تو را بنده ایم سپس در بهار به پاداش عبادت دانه ها رشد کرده سر از خاک برداشته دیدنی شده و از خداوند یاری می جویند برای ادامه سلوک حیاتی شان بعبارت دیگر بعد از ایاک نعبد همیشه نوبت ایاک نستعین و یاری و نصرت حق مومنین را در می رسد این فرمول در باغ نیز در جریانست . با سپاس