غزل شمارهٔ ۲۰۴۴
جانا بیار باده و بختم بلند کن
زان حلقههای زلف دلم را کمند کن
مجلس خوش است و ما و حریفان همه خوشیم
آتش بیار و چارهٔ مشتی سپند کن
زان جام بیدریغ در اندیشهها بریز
در بیخودی سزای دل خودپسند کن
ای غم، برو برو، بر مستانت کار نیست
آن را که هوشیار بیابی گزند کن
مستان مسلّمند ز اندیشهها و غم
آن کو نشد مسلّم او را نژند کن
ای جان مست مجلس «اَبرارَ یَشرَبونَ»
بر گربهٔ اسیر هوا ریش خند کن
ریش همه به دست اجل بین و رحم کن
از مرگ وارهان همه را سودمند کن
عزم سفر کن ای مه و بر گاو نه تو رخت
با شیرگیر مست مگو ترک پند کن
در چشم ما نگر اثر بیخودی ببین
ما را سوار اشقر و پشت سمند کن
یک رگ اگر در این تن ما هوشیار هست
با او حساب دفتر هفتاد و اند کن
ای طبع روسیاه سوی هند باز رو
وی عشق ترک تاز سفر سوی جند کن
آن جا که مست گشتی، بنشین، مقیم شو
و آنجا که باده خوردی آنجا فکند کن
در مطبخ خدا اگرت قوت روح نیست
آنگاه سر در آخُر این گوسفند کن
خواهی که شاهدان فلک جلوهگر شوند
دل را حریف صیقل آیینه رند کن
ای دل خموش کن همه بیحرف گو سخن
بیلب حدیث عالم بیچون و چند کن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانا بیار باده و بختم بلند کن
زان حلقههای زلف دلم را کمند کن
هوش مصنوعی: عزیزم، باده بیاور و دست من را بگیر تا با آن حلقههای موی تو، دل من را به دام اندازد.
مجلس خوش است و ما و حریفان همه خوشیم
آتش بیار و چارهٔ مشتی سپند کن
هوش مصنوعی: جایگاه جمع و میهمانی بسیار دلپذیر است و ما و دوستانمان در حال خوشی و شادی هستیم. آتش را روشن کن و برای این لحظه شادی تدبیر کن.
زان جام بیدریغ در اندیشهها بریز
در بیخودی سزای دل خودپسند کن
هوش مصنوعی: از آن جام بیملاحظه، در ذهنها بریز و برای دل خودپسندت، در حالت بیخودی، پاداشی قرار ده.
ای غم، برو برو، بر مستانت کار نیست
آن را که هوشیار بیابی گزند کن
هوش مصنوعی: ای غم، دیگر مزاحم مستان نباش، زیرا کسی که هوشیار است، هیچ آسیبی از تو نمیبیند.
مستان مسلّمند ز اندیشهها و غم
آن کو نشد مسلّم او را نژند کن
هوش مصنوعی: عاشقان به مسائل و نگرانیها فکر نمیکنند و تنها کسی که نتوانسته به حقیقت الهی دست یابد، همواره تحت فشار و اندوه قرار میگیرد.
ای جان مست مجلس «اَبرارَ یَشرَبونَ»
بر گربهٔ اسیر هوا ریش خند کن
هوش مصنوعی: ای جان خوشحال در محفل نیکان، مینوشند و به گربهای که در چنگال آرزوها گرفتار شده، میخندند.
ریش همه به دست اجل بین و رحم کن
از مرگ وارهان همه را سودمند کن
هوش مصنوعی: به تمام عمر و زندگی توجه کن و برای مرگ و پایان زندگی ترحم داشته باش. سعی کن به دیگران کمک کنی تا از این مرگ رهایی یابند و به سود برسند.
عزم سفر کن ای مه و بر گاو نه تو رخت
با شیرگیر مست مگو ترک پند کن
هوش مصنوعی: ای ماه، عزم سفر کن و به گاوهای خودت بپرداز. لباس خود را با شیر و شوق بیاور و در حالت مستی، حرف از ترک محبت نزن.
در چشم ما نگر اثر بیخودی ببین
ما را سوار اشقر و پشت سمند کن
هوش مصنوعی: به چشم ما نگاه کن و تأثیر از خود بیخود شدن را ببین؛ ما سوار بر اسب سفید شدهایم و بر پشت اسب دیگر نشستهایم.
یک رگ اگر در این تن ما هوشیار هست
با او حساب دفتر هفتاد و اند کن
هوش مصنوعی: اگر در بدن ما حتی یک رگ هم بیدار و آگاه باشد، باید با او محاسبه و حسابی داشته باشیم که نشاندهنده وضعیت ما باشد.
ای طبع روسیاه سوی هند باز رو
وی عشق ترک تاز سفر سوی جند کن
هوش مصنوعی: ای نفس ناپاک، به سوی هند برگرد و با عشق ترک، سفر خود را به سوی جند آغاز کن.
آن جا که مست گشتی، بنشین، مقیم شو
و آنجا که باده خوردی آنجا فکند کن
هوش مصنوعی: هر جا که سرمست شدی، در آن جا توقف کن و هر جا که نوشیدی، همان جا را ترک کن.
در مطبخ خدا اگرت قوت روح نیست
آنگاه سر در آخُر این گوسفند کن
هوش مصنوعی: اگر در آشپزخانهی خدا، غذایی برای روح تو وجود ندارد، در این صورت، بهتر است سر این گوسفند را ببُری.
خواهی که شاهدان فلک جلوهگر شوند
دل را حریف صیقل آیینه رند کن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که زیباییهای آسمان و جهان نمایان شوند، باید دل خود را مانند آینه صاف و بیعیب کنی و به حالتی آزاد و بیپروا دست یابی.
ای دل خموش کن همه بیحرف گو سخن
بیلب حدیث عالم بیچون و چند کن
هوش مصنوعی: ای دل، خاموش باش و اجازه بده که هر چیزی گفته شود، چرا که در عالم حرف و حدیثی وجود دارد که نیازی به زبان ندارد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۰۴۴ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/09/03 21:12
نادر..
آتش بیار و چاره ی مشتی سپند کن..
1401/10/19 13:01
جهن یزداد
اخر باید اخور باشد - انگا سر در اخور این گوسفند کن