گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۴۰

روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن
تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن
بردار طالبان را وز هفت بحر بگذر
منگر به گاو و ماهی وز صد چنین گذر کن
پیدا بکن که پاکی از کون و پست و بالا
وین خانه کهن را بی‌زیر و بی‌زبر کن
عالم فناست جمله در یک دمش بقا کن
ماری است زهر دارد تو زهر او شکر کن
هر سو که خشک بینی تو چشمه‌ای روان کن
هر جا که سنگ بینی از عکس خود گهر کن
اندر قفای عاشق هر سو که خصم بینی
او را به زخم سیلی اندر زمان به درکن
تا چند عذر گویی کورند و می‌نبینند
گر کورشان نخواهی در دیده‌شان نظر کن
خواهی که پرده‌هاشان در دیده‌ها نباشد
فرما تو پردگی را کز پرده‌ها عبر کن
فرمان تو راست مطلق با جمع در میان نه
بستم قبای عطلت هم چارهٔ کمر کن
ای آفتاب عرشی ای شمس حق تبریز
چون ماه نو نزارم رویم تو در قمر کن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن
تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن
هوش مصنوعی: ای چشم‌ها، در روشنایی روز به این دقت کن که تو خود خورشیدی هستی و باید با آمدن صبح، نور و روشنی ببخشایی.
بردار طالبان را وز هفت بحر بگذر
منگر به گاو و ماهی وز صد چنین گذر کن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از محدودیت‌ها و موانع عبور کن و به افق‌های وسیع‌تری نگاه کن. به جای اینکه به چیزهای عادی و زمینی توجه کنی، باید به عمق و وسعت مسائل فکر کنی و از تنگناها و محدودیت‌ها فراتر بروی.
پیدا بکن که پاکی از کون و پست و بالا
وین خانه کهن را بی‌زیر و بی‌زبر کن
هوش مصنوعی: ببین که چگونه می‌توان پاکی را از زمین و آسمان به دست آورد و این خانه قدیمی را بدون پایه و دیوار ساخته کن.
عالم فناست جمله در یک دمش بقا کن
ماری است زهر دارد تو زهر او شکر کن
هوش مصنوعی: دنیا فانی است و همه چیز در یک لحظه از بین می‌رود، اما می‌توان در این لحظات پایانی نوعی جاودانگی پیدا کرد. زندگی مانند ماری است که زهر دارد، اما تو می‌توانی به جای ترس از آن، جنبه‌های شیرین و مثبتش را ببینی و از آن بهره‌مند شوی.
هر سو که خشک بینی تو چشمه‌ای روان کن
هر جا که سنگ بینی از عکس خود گهر کن
هوش مصنوعی: هر جا که جای خشک و بی‌حیات می‌بینی، سعی کن که جریانی از زندگی و تازگی به وجود آوری. و هر جا که سنگ و سختی می‌بینی، از خودت چیزی ارزشمند و زیبایی استخراج کن.
اندر قفای عاشق هر سو که خصم بینی
او را به زخم سیلی اندر زمان به درکن
هوش مصنوعی: عاشق را در هر جا که دشمنی ببینی، با ضربه‌ای محکم و سریع از راه خود دور کن تا از درد و آسیب در امان بمانی.
تا چند عذر گویی کورند و می‌نبینند
گر کورشان نخواهی در دیده‌شان نظر کن
هوش مصنوعی: چرا مدام بهانه می‌آوری؟ آنها که نابینا هستند، نمی‌توانند حقیقت را ببینند. اگر نمی‌خواهی نابینایان را راضی کنی، به چشم آنها نگاه کن و ببین چگونه دنیا را درک می‌کنند.
خواهی که پرده‌هاشان در دیده‌ها نباشد
فرما تو پردگی را کز پرده‌ها عبر کن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی چیزی در چشم‌هایت پنهان نماند، خودت باید پرده‌برداری کنی تا از محدودیت‌ها و حجاب‌ها عبور کنی.
فرمان تو راست مطلق با جمع در میان نه
بستم قبای عطلت هم چارهٔ کمر کن
هوش مصنوعی: فرمان تو همیشه حق و صحیح است. اگر در کنار جمعیت هستی، باید لباس راحتی که نشانه بی‌تحرکی است را کنار بگذاری و کمربند خود را محکم ببندی تا آماده عمل شوی.
ای آفتاب عرشی ای شمس حق تبریز
چون ماه نو نزارم رویم تو در قمر کن
هوش مصنوعی: ای خورشید آسمانی، ای نور حقیقت تبریز، مانند ماه نو، چهره‌ام را پنهان کرده‌ام؛ تو مرا مانند ماه کامل درخشان کن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۴۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۰۴۰ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1400/11/13 21:02
همایون

در فرهنگ ایران در شاهنامه  انسان شاه است و انسان پهلوان است 

نخستین انسان شاه هم هست که کیومرث نام دارد و با او نامه شاهی انسان آغاز میگردد، و سپس شاه کامل پدیدار می شود که فریدون نام دارد و فردوسی به خواننده می‌گوید که فریدون تویی

در زمان منوچهر پهلوان پیدا می شود سام و سپس زال و سیمرغ که یاری دهنده پهلوانان است نگهدارنده زال و زاینده رستم

و اینگونه در کنار شاهی انسان مقام پهلوانی نیز می یابد 

در شاهنامه موبدان هم هستند که همواره به شاه و‌پهلوان کمک می‌کنند و آینده را می بینند و راهنمایان هستند ولی پس از کیخسرو بزرگ‌ اینان جایگاه خود را گم می‌کنند و آنرا در حکومت و شاهی جستجو می‌کنند 

این جلال دین است که جایگاه حقیقی یک موبد خدا شناس را در چهره شمس پیدا می‌کند و فرهنگ ایران را گسترش می دهد 

و می گوید که مقام  انسان تا حد خدایی بالاست و خدا تویی

مقام انسان حد و اندازه ندارد از سویی تا حیوانی پایین و از سویی تا خدایی بالاست

ااز فرش تا عرش می‌تواند پرواز کند و دیگران را نیز چون سیمرغ با خود بپروراند و بزایاند