گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۴۱

پروانه شد در آتش گفتا که همچنین کن
می‌سوخت و پر همی‌زد بر جا که همچنین کن
شمع و فتیله بسته با گردن شکسته
می‌گفت نرم نرمک با ما که همچنین کن
مومی که می‌گدازد با سوز می بسازد
در تف و تاب داده خود را که همچنین کن
گر سیم و زر فشانی در سود این جهانی
سودت ندارد آن‌ها الا که همچنین کن
دامان پر ز گوهر کرد و نشست بر سر
وز رشک تلخ گشته دریا که همچنین کن
از نیک و بد بریده وز دام‌ها پریده
بر کوه قاف رفته عنقا که همچنین کن
رخساره پاک کرده دراعه چاک کرده
با خار صبر کرده گل‌ها که همچنین کن
صد ننگ و نام هشته با عقل خصم گشته
بر مغزها دویده صهبا که همچنین کن
خالی شده‌ست و ساده نُه چشم برگشاده
لب بر لبش نهاده سرنا که همچنین کن
چل سال چشم آدم در عذر داشت ماتم
گفته به کودکانش بابا که همچنین کن
خاموش باش و صابر عبرت بگیر آخر
خامش شده‌ست و گریان خارا که همچنین کن
تبریز شمس دین را بین کز ضیای جانی
پر کرده از جلالت صحرا که همچنین کن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پروانه شد در آتش گفتا که همچنین کن
می‌سوخت و پر همی‌زد بر جا که همچنین کن
هوش مصنوعی: پروانه‌ای که در آتش افتاده بود، با صدای بلند گفت: "چنین شعله‌هایی را تجربه کن!" و در حالی که می‌سوخت، به تلاش برای پرواز ادامه می‌داد و می‌خواست دیگران هم مانند او عمل کنند.
شمع و فتیله بسته با گردن شکسته
می‌گفت نرم نرمک با ما که همچنین کن
هوش مصنوعی: شمع و فتیله با هم در حال گفتگو بودند و فتیله به آرامی به شمع می‌گفت که با لطافت و نرمی رفتار کند و همانند او باشد.
مومی که می‌گدازد با سوز می بسازد
در تف و تاب داده خود را که همچنین کن
هوش مصنوعی: موم وقتی که ذوب می‌شود، با گرما و حرارت شکل می‌گیرد و به خود شکل می‌دهد. پس تو هم باید با تلاش و کوشش، خودت را بسازی و به هدف‌های خود برسی.
گر سیم و زر فشانی در سود این جهانی
سودت ندارد آن‌ها الا که همچنین کن
هوش مصنوعی: اگر طلا و نقره در این دنیا خرج کنی، برایت سودی نخواهد داشت، مگر اینکه مانند این کارها را انجام دهی.
دامان پر ز گوهر کرد و نشست بر سر
وز رشک تلخ گشته دریا که همچنین کن
هوش مصنوعی: دست خود را پر از جواهر کرد و بر سر نشسته است، و دریا به خاطر حسادتش به او به تلخی درآمده است که نیز چنین کند.
از نیک و بد بریده وز دام‌ها پریده
بر کوه قاف رفته عنقا که همچنین کن
هوش مصنوعی: به خوبی‌ها و بدی‌ها بی‌توجه شده و از همه تله‌ها و موانع عبور کرده است، به قله کوه قاف رفته است، ای مرغ عنقا، تو هم چنین کن.
رخساره پاک کرده دراعه چاک کرده
با خار صبر کرده گل‌ها که همچنین کن
هوش مصنوعی: صورت را زیبایی بخشیده و لباس را چاک کرده و با خار صبر کرده، تا گل‌ها نیز همینطور زیبا شوند.
صد ننگ و نام هشته با عقل خصم گشته
بر مغزها دویده صهبا که همچنین کن
هوش مصنوعی: عقل دشمن در فکر و ذهن انسان‌ها اثرگذار شده است و بر افکارشان تسلط پیدا کرده است، به‌طوری‌که ذهن‌ها به‌سوی چیزهایی سوق داده می‌شوند که ننگ‌آور و ناپسند هستند.
خالی شده‌ست و ساده نُه چشم برگشاده
لب بر لبش نهاده سرنا که همچنین کن
نُه چشم منظور سوراخ‌های سُرناست
چل سال چشم آدم در عذر داشت ماتم
گفته به کودکانش بابا که همچنین کن
هوش مصنوعی: چهل سال عمرش به خاطر غم و اندوه گذشته است و به فرزندانش می‌گوید که باید به همین سبک زندگی کنند.
خاموش باش و صابر عبرت بگیر آخر
خامش شده‌ست و گریان خارا که همچنین کن
هوش مصنوعی: سکوت کن و صبور باش، از این وضعیت عبرت بگیر. در انتها، سنگی که خاموش شده و گریه‌اش می‌گیرد، نشان‌دهندهٔ همین حال و روز است.
تبریز شمس دین را بین کز ضیای جانی
پر کرده از جلالت صحرا که همچنین کن
هوش مصنوعی: تبریز را نگاه کن، جایی که شمس دین با نور و وجودش شهر را از جلال و شکوه پر کرده است، مانند آن صحرا که پر از زیبایی و وقار است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۴۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/07/09 06:10
محسن

نه چشم برگشاده در این غزل به چه مفهومی اشاره دارد؟

1397/08/03 00:11
شهلا

منظور نُه سوراخ سرناست

1397/08/03 00:11
شهلا

منظور اینکه خالی از افکار و ساده باش، درعین حال مثل سرنا با نُه چشم هشیارانه مراقب نشانه ها باش، تا زندگی لب بر لبت گذارد و بهترین ساز زندگی را از طریق تو بنوازد