گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۳۸

از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن
ای سرفراز مردی مردانه بر سرش زن
چون آتش آر حمله کو هیزم است جمله
از آتش دل خود در خشک و در ترش زن
گر بحر با تو کوشد در کین تو بجوشد
آتش کن آب او را در در و گوهرش زن
هر تیر کز تو پرد هفت آسمان بدرد
ای قاب قوس تیری بر پشت اسپرش زن
هر کس که بی‌سر آید تو دست بر سرش نه
و آن کس که با‌سر آید تو زخم خنجرش زن
جانی که برفروزد در عشق تو بسوزد
خواهی که تازه گردد در حوض کوثرش زن
از لعل می فروشت سرمست کن جهان را
بستان ز زهره چنگش بر جام و ساغرش زن
ای شمس حق تبریز هر کس که منکر آید
از جذب نور ایمان در جان کافرش زن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن
ای سرفراز مردی مردانه بر سرش زن
هوش مصنوعی: از صدای زنگ لشکر، دل لشکر پر از هیجان شد. ای مرد با افتخار، با شجاعت به میدان برو و از این نشانه شروع کن.
چون آتش آر حمله کو هیزم است جمله
از آتش دل خود در خشک و در ترش زن
هوش مصنوعی: هنگامی که آتش عشق در دل شما شعله‌ور می‌شود، به هر چیزی مانند هیزم ملحق می‌شود. بنابراین، هر جا که بروی، با خود این آتش را به همراه داشته باش و آن را در حالت‌های مختلف برافروخته نگه‌دار.
گر بحر با تو کوشد در کین تو بجوشد
آتش کن آب او را در در و گوهرش زن
با تو کوشد یعنی با تو بجنگد
هر تیر کز تو پرد هفت آسمان بدرد
ای قاب قوس تیری بر پشت اسپرش زن
هوش مصنوعی: هر تیر که از تو پرتاب شود، می‌تواند هفت آسمان را بشکافد. ای قابی که مانند قوس است، تیر خود را بر پشت سپر بزن.
هر کس که بی‌سر آید تو دست بر سرش نه
و آن کس که با‌سر آید تو زخم خنجرش زن
«دست بر سرش نه» یعنی با او مهربان باش و در سایه‌ات بگیر
جانی که برفروزد در عشق تو بسوزد
خواهی که تازه گردد در حوض کوثرش زن
هوش مصنوعی: اگر جانی که به عشق تو می‌سوزد، بخواهد بار دیگر تازه و نو شود، باید خود را در حوض کوثر غوطه‌ور کند.
از لعل می فروشت سرمست کن جهان را
بستان ز زهره چنگش بر جام و ساغرش زن
هوش مصنوعی: از شراب لعل (قرمز) می‌فروشد و جهان را سرمست می‌کند. به باغ زهره (یعنی معشوق) نگاه کن و چنگ (ساز) او را بر روی جام و لیوانش بنواز.
ای شمس حق تبریز هر کس که منکر آید
از جذب نور ایمان در جان کافرش زن
هوش مصنوعی: ای شمس حق تبریز، هر کسی که به نور ایمان دست نیابد و منکر آن شود، باید بداند که روح کافر او از آن نور محروم است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۳۸ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۲۰۳۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1400/10/15 00:01
زیبا روز

در این غزل مولانا بر صفت جلالی حق که در وجود شمس تبریزی جلوه کرده است نظر دارد

1400/10/15 01:01
زیبا روز

ای سرفرازِ مردی ! مردانه بر سرش زن . یعنی ای سر افراز ِ نبرد ، مردانه بر سر او بکوب

ای شمس ِ حق ِ تبریز هر کس که منکر آید،

از جذب ِ نور ِ ایمان، در جان ِ کافرش زن ....یعنی هر کس که جاذبۀ نور ایمان را انکارکند،

تو بر جان کافر وی حمله کن