غزل شمارهٔ ۲۰۲۸
گرچه بسی نشستم در نار تا به گردن
اکنون در آب وصلم با یار تا به گردن
گفتم که تا به گردن در لطفهات غرقم
قانع نگشت از من دلدار تا به گردن
گفتا که سر قدم کن تا قعر عشق میرو
زیرا که راست ناید این کار تا به گردن
گفتم سر من ای جان نعلین توست لیکن
قانع شو ای دو دیده این بار تا به گردن
گفتا تو کم ز خاری کز انتظار گلها
در خاک بود نُه مَه آن خار تا به گردن
گفتم که خار چه بود کز بهر گلستانت
در خون چو گل نشستم بسیار تا به گردن
گفتا به عشق رستی از عالم کشاکش
کان جا همیکشیدی بیگار تا به گردن
رستی ز عالم اما از خویشتن نرستی
عار است هستی تو وین عار تا به گردن
عیاروار کم نه تو دام و حیله کم کن
در دام خویش ماند عیار تا به گردن
دامی است دام دنیا کز وی شهان و شیران
ماندند چون سگ اندر مردار تا به گردن
دامی است طرفهتر زین کز وی فتاده بینی
بیعقل تا به کعب و هشیار تا به گردن
بس کن ز گفتن آخر کان دم بود بریده
کز تاسه نبود آخر گفتار تا به گردن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه بسی نشستم در نار تا به گردن
اکنون در آب وصلم با یار تا به گردن
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بارها در آتش مشکل نشستم و رنجهای زیادی کشیدم، اکنون در آب وصال محبوبم غرق شدهام و به خوشیهای عاطفی رسیدم.
گفتم که تا به گردن در لطفهات غرقم
قانع نگشت از من دلدار تا به گردن
هوش مصنوعی: گفتم که از محبتهای تو چنان غرق میشوم که تمام وجودم را پر کند، اما معشوق هنوز راضی نیست و دلش از من پر نشده است.
گفتا که سر قدم کن تا قعر عشق میرو
زیرا که راست ناید این کار تا به گردن
هوش مصنوعی: گفت که قدم اول را در عشق محکم بردار و به عمق آن برو، چرا که این کار تا وقتی به عمیقترین نقطه نروی، درست نخواهد بود.
گفتم سر من ای جان نعلین توست لیکن
قانع شو ای دو دیده این بار تا به گردن
هوش مصنوعی: گفتم ای جان، سر من به پای تو است، اما چشمانم را آرام کن و بگذار که این بار تا گردن در محبت تو غرق شوم.
گفتا تو کم ز خاری کز انتظار گلها
در خاک بود نُه مَه آن خار تا به گردن
هوش مصنوعی: او گفت: تو کم از خارها هستی، زیرا که انتظار گلها در زمین وجود دارد؛ آن خار نُه ماه در خاک بود و تا گردن رشد کرده است.
گفتم که خار چه بود کز بهر گلستانت
در خون چو گل نشستم بسیار تا به گردن
هوش مصنوعی: گفتم خار چه چیزی است که به خاطر گلستان تو، مانند گل در خون نشستهام، تا جایی که به گردنم رسیده است.
گفتا به عشق رستی از عالم کشاکش
کان جا همیکشیدی بیگار تا به گردن
هوش مصنوعی: او گفت: با عشق از این دنیای پر از درگیری آزاد شدی، جایی که همیشه برایش زحمت میکشیدی و به سختی غرق در مشکلات بودی.
رستی ز عالم اما از خویشتن نرستی
عار است هستی تو وین عار تا به گردن
هوش مصنوعی: اگرچه از دنیا و مسائل آن بیزاری، اما از خودت جدا نیستی و این جدایی از خود، عیب و ننگی برای توست که تا عمق وجودت را در بر گرفته است.
عیاروار کم نه تو دام و حیله کم کن
در دام خویش ماند عیار تا به گردن
هوش مصنوعی: فریب و تزویر را کم کن و به دام نیفت، زیرا کسی که فریبکار باشد، تا زمان طولانی در دام میماند و نمیتواند خود را نجات دهد.
دامی است دام دنیا کز وی شهان و شیران
ماندند چون سگ اندر مردار تا به گردن
هوش مصنوعی: این دنیا مانند دام است که بسیاری از پادشاهان و شخصیتهای بزرگ به دام آن افتادهاند و مانند سگهایی در مردار به اسارت درآمدهاند. آنها در این دنیا گرفتار شدهاند و نتوانستهاند از آن رهایی یابند.
دامی است طرفهتر زین کز وی فتاده بینی
بیعقل تا به کعب و هشیار تا به گردن
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف دام یا تلهای میپردازد که بسیار جالب و عجیبتر از آن است که انسانهای بیعقل و نادان نیز در آن گرفتار میشوند، حتی تا حدی که کسانی که خود را باهوش و زیرک میدانند نیز در آن به دام میافتند. در واقع، این تله توانایی فریب و گرفتن افراد را دارد، حتی اگر آنان خود را آگاه و هشیار تصور کنند.
بس کن ز گفتن آخر کان دم بود بریده
کز تاسه نبود آخر گفتار تا به گردن
هوش مصنوعی: دیگر از حرف زدن دست بردار، زیرا آن لحظهای که صحبت تمام میشود، نزدیک است و تا زمانی که به آخرین نقطه نرسیدهایم، نمیتوان دریافت که چه میتوان گفت.
حاشیه ها
1396/01/12 11:04
جواد
سیروس شاملو بیت نخست را همخوان با دیگر ابیات این غزلِ معترضِ سوگوار، نمییابد پس اینگونهاش تصحیح میکند: گرچه بسی نشستم در نار تا به گردن / اکنون در آه وصلم بییار تا به گردن ** و از میان ابیات اعتراض و اندوه این را مثال میآورد: دامیست دار دنیا در وی شهان و شیران / هستند چون سگ اندر مردار تا به گردن ** و بیدرنگ در توضیحش میافزاید: قصابخانهی دنیا را می گوید و دریدن آنکه دریدن نمیتواند