گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۱۲

ای دلارام من و ای دل شکن
وی کشیده خویش بی‌جرمی ز من
از نظر رفتی ز دل بیرون نه‌ای
ز آنک تو شمعی و جان و دل لگن
جان من جان تو جانت جان من
هیچ کس دیده‌ست یک جان در دو تن
زندگی‌ام وصل تو مرگم فراق
بی‌نظیرم کرده‌ای اندر دو فن
بس بجستم آب حیوان خضر گفت
بی‌وصالش جان نیابی جان مکن
غم نیارد گرد غمگین تو گشت
ور بگردد بایدش گردن زدن
جان‌ها زان گرد تو گرددهمی
جان ادیم و تو سهیل اندر یمن
بهر تو گفته‌ست منصور حلاج
یا صغیر السن یا رطب البدن
شیر مست شهد تو گشت و بگفت
یا قریب العهد من شرب اللبن
پیش مستان تو غم را راه نیست
فکرت و غم هست کار بوالحسن
هر کی در چاه طبیعت مانده است
چاره‌اش نبود ز فکر چون رسن
چونک برپرید کاسد گشت حبل
چون یقینی یافت کاسد گشت ظن
همزبان بی‌زبانان شو دلا
تا به گفت و گو نباشی مرتهن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دلارام من و ای دل شکن
وی کشیده خویش بی‌جرمی ز من
هوش مصنوعی: ای معشوق آرامش‌بخش من و ای دل‌شکن، تو بدون این که گناهی کرده باشی، مرا رنجیده‌eing شده‌ای.
از نظر رفتی ز دل بیرون نه‌ای
ز آنک تو شمعی و جان و دل لگن
هوش مصنوعی: تو از نظرم دور شدی، اما از دل من بیرون نمی‌روی؛ زیرا تو مانند شمعی هستی که جان و دل مرا روشن می‌کند.
جان من جان تو جانت جان من
هیچ کس دیده‌ست یک جان در دو تن
هوش مصنوعی: عشق و ارتباطی عمیق بین دو نفر وجود دارد که باعث می‌شود احساس کنند که هر دو به یکدیگر وابسته‌اند و در واقع، جدا از هم زندگی نمی‌کنند. این پیوند جان‌ها آن‌قدر نزدیک است که کسی نمی‌تواند این نوع ارتباط را در دو نفر به‌وضوح ببیند.
زندگی‌ام وصل تو مرگم فراق
بی‌نظیرم کرده‌ای اندر دو فن
هوش مصنوعی: زندگی من در نزدیکی و وصل تو خلاصه شده است و جدایی از تو برایم مرگ‌آور است. این دو حالتی که در آن قرار دارم، یعنی وصل و فراق، به شکلی بی‌نظیر و خاص در زندگی‌ام تأثیر گذاشته‌اند.
بس بجستم آب حیوان خضر گفت
بی‌وصالش جان نیابی جان مکن
هوش مصنوعی: بسیاری را جستجو کردم تا آب حیات را پیدا کنم. اما خضر گفت: بدون وصال و رسیدن به او، نمی‌توانی جان و زندگی واقعی را به دست آوری. پس جان خویش را فدای این آرزوی بی‌پایه مکن.
غم نیارد گرد غمگین تو گشت
ور بگردد بایدش گردن زدن
هوش مصنوعی: اگر غم به سراغ تو بیاید، نباید نگران باشی؛ اگر هم دور و برت بچرخد، باید آن را کنار بزنی.
جان‌ها زان گرد تو گرددهمی
جان ادیم و تو سهیل اندر یمن
هوش مصنوعی: جان‌ها به دور تو می‌گردند، که جان‌ها از عشق تو زنده‌اند و تو مانند ستاره‌ای در یمن می‌درخشی.
بهر تو گفته‌ست منصور حلاج
یا صغیر السن یا رطب البدن
هوش مصنوعی: منصور حلاج به تو گفته است که یا جوانی کم سن و سالی هستی یا بدنی جوان و سرحال داری.
شیر مست شهد تو گشت و بگفت
یا قریب العهد من شرب اللبن
هوش مصنوعی: شیر که به دلیل طعم شیرین شهد تو مست شده، به من نزدیک گفت: ای کسی که از شیر مادر نوشیده‌ای.
پیش مستان تو غم را راه نیست
فکرت و غم هست کار بوالحسن
هوش مصنوعی: در حضور مستان، جایی برای غم و اندوه وجود ندارد. اما در فکر و خیال، غم همیشه همراه بوالحسن است.
هر کی در چاه طبیعت مانده است
چاره‌اش نبود ز فکر چون رسن
هوش مصنوعی: هر کسی که در دام طبیعت گرفتار شده باشد، نمی‌تواند از فکر و اندیشه خلاص شود، مثل کسی که در چاه افتاده و چاره‌ای جز پذیرش وضعیت خود ندارد.
چونک برپرید کاسد گشت حبل
چون یقینی یافت کاسد گشت ظن
هوش مصنوعی: زمانی که یقین و اطمینان به وجود بیاید، گمان و تردید از بین می‌رود و دیگر جایی برای شک و سردرگمی نمی‌ماند.
همزبان بی‌زبانان شو دلا
تا به گفت و گو نباشی مرتهن
هوش مصنوعی: ای دل، همچون کسانی که زبان گفت و گو ندارند، با دیگران هم‌زبان و همدل شو تا وابسته به گفتگو و کلمات نباشی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۱۲ به خوانش عندلیب