گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۰۱

دم ده و عشوه ده ای دلبر سیمین بر من
که دمم بی‌دم تو چون اجل آمد بر من
دل چو دریا شودم چون گهرت درتابد
سر به گردون رسدم چونک بخاری سر من
خنک آن دم که بیاری سوی من باده لعل
بدرخشد ز شرارش رخ همچون زر من
زان خرابم که ز اوقاف خرابات توام
در خرابی است عمارت شدن مخبر من
شاهد جان چو شهادت ز درون عرضه کند
زود انگشت برآرد خرد کافر من
پیش از آنک به حریفان دهی ای ساقی جمع
از همه تشنه‌ترم من بده آن ساغر من
بنده امر توام خاصه در آن امر که تو
گویی‌ام خیز نظر کن به سوی منظر من
هین برافروز دلم را تو به نار موسی
تا که افروخته ماند ابدا اخگر من
من خمش کردم و در جوی تو افکندم خویش
که ز جوی تو بود رونق شعر تر من

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دم ده و عشوه ده ای دلبر سیمین بر من
که دمم بی‌دم تو چون اجل آمد بر من
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبای من، با لبخند و ناز خود به من زندگی بده، چون بدون تو وجودم بی‌معناست و مانند زمانی‌ست که مرگ به سراغم آمده.
دل چو دریا شودم چون گهرت درتابد
سر به گردون رسدم چونک بخاری سر من
هوش مصنوعی: وقتی دل من مانند دریا می‌شود و هر جا که تو باشی، سرشار از احساسات می‌شوم، به عرش آسمان می‌رسم چون که بخار از دریا بلند می‌شود.
خنک آن دم که بیاری سوی من باده لعل
بدرخشد ز شرارش رخ همچون زر من
هوش مصنوعی: خوشا زمانی که تو برایم شرابی بیاوری که از زیبایی‌اش چهره‌ام مانند طلا بدرخشد.
زان خرابم که ز اوقاف خرابات توام
در خرابی است عمارت شدن مخبر من
هوش مصنوعی: از آنجا که در حال و روز بدی هستم، به خاطر گذران زندگی‌ام در خرابات تو است. بنابراین نمی‌خواهم کسی از وضعیت من باخبر شود.
شاهد جان چو شهادت ز درون عرضه کند
زود انگشت برآرد خرد کافر من
هوش مصنوعی: اگر دلِ عاشق گواهی از درون خود بدهد، به سرعت انگشت به نشانه‌ی کفر خود بلند می‌کند.
پیش از آنک به حریفان دهی ای ساقی جمع
از همه تشنه‌ترم من بده آن ساغر من
هوش مصنوعی: ای ساقی، پیش از اینکه باده را به رقبای دیگری بدهی، بدان که من از همه آن‌ها تشنه‌ترم. پس لطفاً آن جام را به من بده.
بنده امر توام خاصه در آن امر که تو
گویی‌ام خیز نظر کن به سوی منظر من
هوش مصنوعی: من در خدمت تو هستم، به‌ویژه در آن چیزی که می‌گویی. به من نگاه کن و به سوی چهره‌ام بیا.
هین برافروز دلم را تو به نار موسی
تا که افروخته ماند ابدا اخگر من
هوش مصنوعی: چشم بر افروز دلم را با آتش موسی تا همیشه شعله‌ور بماند جرقه‌ی وجودم.
من خمش کردم و در جوی تو افکندم خویش
که ز جوی تو بود رونق شعر تر من
هوش مصنوعی: من خودم را در عمق احساسات تو غرق کردم، زیرا نیروی حیات شعری که دارم از وجود و احساسات تو نشأت می‌گیرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۰۱ به خوانش علی اسلامی مذهب
غزل شمارهٔ ۲۰۰۱ به خوانش عندلیب