گنجور

غزل شمارهٔ ۲

ای طایِرانِ قُدْسْ را عشقَت فُزوده بال‌ها،
در حلقهٔ سودایِ تو روحانیانْ را حال‌ها،
در «لا اُحِبُّ الْآفِلین»، پاکی ز صورت‌ها، یَقین؛
در دیده‌های غیب‌بین، هر دَم زِ تو تِمثال‌ها.
افلاکْ از تو سرنگون، خاک از تو چونْ دریایِ خون؛
ماهَت نخوانم، ای فُزون ازْ ماه‌ها و سال‌ها.
کوهَ ازْ غَمت بِشْکافْتِه، وان غَمْ به دل دَرتافْتِه؛
یک قَطرِه خونی یافْتِه از فَضلَت این اَفضال‌ها.
اِی سَروَرانْ را تو سَّنَد، بِشْمار ما را زان عَدَد؛
دانی سَران را هم بُوَد اَندر تَبَعْ دُنبال‌ها.
سازی زِ خاکی سیّدی، بر وِی فرشته حاسِدی،
با نقدِ تو جانْ کاسِدی؛ پامال گَشْتِه مال‌ها.
آن کاو تو باشی بالِ او، ای رفعت و اِجلالِ او؛
آن کاو چُنین شُد حالِ او، بر روی دارد خال‌ها.
گیرم که خارَمْ خارِ بَد، خار از پیِ گُل می‌زَهَد؛
صَرّافِ زَر هم می‌نَهَد، جُو بر سَرِ مِثقال‌ها.
فِکری بُدَه‌سْت اَفعال‌ها؛ خاکی بُدَه‌سْت اینْ مال‌ها.
قالی بُدَه‌سْت اینْ حال‌ها؛ حالی بُدَه‌سْت اینْ قال‌ها.
آغازِ عالَمْ غُلْغُلِه، پایانِ عالَمْ زِلْزِلِه؛
عشقی و شُکْری با گِله، آرام با زِلْزال‌ها.
توقیعِ شَمْس آمَد شَفَق؛ طُغرایِ دولت، عشقِ حَق.
فالِ وِصال آرَد سَبَق؛ کان عشق زَد اینْ فال‌ها.
از «رَحمَةٌ لِلْعالَمین» ِاقبالِ دَرویشانْ بِبین؛
چون مَهْ مُنَوَّرْ، خِرقه‌ها، چون گُلْ مُعَطّر، شال‌ها.
عِشقَ امْرِ کُل، ما رُقعِه‌ای؛ او قُلْزُم و ما جُرعِه‌ای.
او صَد دَلیل آوردِه و ما کردِه اِستِدلال‌ها.
از عشق، گَردون مُؤتَلِف، بی‌عشق، اَختَر مُنْخَسِف؛
از عشقْ گَشتِه دالَ الِف، بی‌عشقَ الِف چون دال‌ها.
آبِ حَیات آمد سُخُن، کایَد زِ عِلْمِ من لَدُن؛
جانْ را از او خالی مَکُن، تا بَردَهَد اَعمال‌ها.
بر اَهلِ مَعنی شُد سُخن، اِجمال‌ها تَفصیل‌ها.
بر اهلِ صورت شُد سُخن، تَفصیل‌ها اِجمال‌ها.
گر شِعرها گفتند پُر، پُر بِهْ بُوَد دریا زِ دُر؛
کز ذوقِ شِعر آخر شُتُر خوش می‌کِشَد تَرحال‌ها.

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای طایِرانِ قُدْسْ را عشقَت فُزوده بال‌ها،
در حلقهٔ سودایِ تو روحانیانْ را حال‌ها،
هوش مصنوعی: ای پرندگان مقدس، عشق تو بال‌های شما را بلندتر کرده است و در گرداب شور و شوق تو، روحانیان حالاتی شگفت‌انگیز دارند.
در «لا اُحِبُّ الْآفِلین»، پاکی ز صورت‌ها، یَقین؛
در دیده‌های غیب‌بین، هر دَم زِ تو تِمثال‌ها.
هوش مصنوعی: در گفتار "من کسانی که غروب می‌کنند را دوست ندارم"، پاکی و زیبایی چهره‌ها آشکار است؛ و در نگاه کسانی که به امور پنهانی واقفند، هر لحظه تصویرهایی از تو وجود دارد.
افلاکْ از تو سرنگون، خاک از تو چونْ دریایِ خون؛
ماهَت نخوانم، ای فُزون ازْ ماه‌ها و سال‌ها.
هوش مصنوعی: آسمان‌ها به خاطر تو به زمین آمده‌اند و خاک نیز به حدی پرانرژی و حیاتی‌است که مانند دریای خون است. من تو را از ماه‌ها بهتر می‌دانم و نمی‌توانم تو را فقط به عنوان یک ماه بخوانم.
کوهَ ازْ غَمت بِشْکافْتِه، وان غَمْ به دل دَرتافْتِه؛
یک قَطرِه خونی یافْتِه از فَضلَت این اَفضال‌ها.
هوش مصنوعی: کوه از غم تو شکافته شد و آن غم در دل من نفوذ کرد؛ من تنها یک قطره خون یافتم که از برکات این خوبی‌ها به دست آمده است.
اِی سَروَرانْ را تو سَّنَد، بِشْمار ما را زان عَدَد؛
دانی سَران را هم بُوَد اَندر تَبَعْ دُنبال‌ها.
هوش مصنوعی: ای رندان، تو را سندی است، پس ما را نیز به شمار آن عدد بیاور. آیا می‌دانی که سروران نیز پیروانی دارند که در پی آن‌ها هستند؟
سازی زِ خاکی سیّدی، بر وِی فرشته حاسِدی،
با نقدِ تو جانْ کاسِدی؛ پامال گَشْتِه مال‌ها.
هوش مصنوعی: سازهایی از خاک ساخته شده است که بر روی آن فرشته‌ای حسرت می‌خورد. با مال و ثروت تو، جان خود را تلف می‌کنی؛ همچنین مال‌ها و دارایی‌ها به دست فراموشی سپرده می‌شوند.
آن کاو تو باشی بالِ او، ای رفعت و اِجلالِ او؛
آن کاو چُنین شُد حالِ او، بر روی دارد خال‌ها.
هوش مصنوعی: تو که بلندی و عظمت اویی، کسی که حالش این‌گونه شده، بر چهره‌اش نشانه‌ها و خال‌هایی وجود دارد.
گیرم که خارَمْ خارِ بَد، خار از پیِ گُل می‌زَهَد؛
صَرّافِ زَر هم می‌نَهَد، جُو بر سَرِ مِثقال‌ها.
هوش مصنوعی: اگرچه من خار بدی هستم، اما خار نیز به خاطر گل رشد می‌کند؛ و همچنین در کارگاه زرگری، حتی جو هم بر وزن مثقال‌ها است.
فِکری بُدَه‌سْت اَفعال‌ها؛ خاکی بُدَه‌سْت اینْ مال‌ها.
قالی بُدَه‌سْت اینْ حال‌ها؛ حالی بُدَه‌سْت اینْ قال‌ها.
هوش مصنوعی: یک اندیشه‌ای به وجود آمده است که به اعمال و کردارها مربوط می‌شود؛ سرنوشت و وضعیت ما وابسته به این کارهاست. زیبایی و زیبایی‌های زندگی ما از این احوال ناشی شده است؛ و در واقع، این حالت‌ها هستند که دور و بر ما را شکل می‌دهند.
آغازِ عالَمْ غُلْغُلِه، پایانِ عالَمْ زِلْزِلِه؛
عشقی و شُکْری با گِله، آرام با زِلْزال‌ها.
هوش مصنوعی: آغاز جهان با سر و صدا و هیاهوست و پایان آن با تکان‌ها و لرزش‌ها همراه است. عشق و شکرگزاری در دل انسان‌ها وجود دارد، اما در عین حال به آرامش در میان چالش‌ها و سختی‌ها نیز می‌رسند.
توقیعِ شَمْس آمَد شَفَق؛ طُغرایِ دولت، عشقِ حَق.
فالِ وِصال آرَد سَبَق؛ کان عشق زَد اینْ فال‌ها.
هوش مصنوعی: خورشید به چهره‌اش سرخی و زیبایی آورده، و نشانه‌ای از حکومت و عشقِ راستین در آن وجود دارد. این نشانه‌ها آینده‌ای از وصال و پیوند را نوید می‌دهند، زیرا عشق است که این پیام‌ها را به ما می‌دهد.
از «رَحمَةٌ لِلْعالَمین» ِاقبالِ دَرویشانْ بِبین؛
چون مَهْ مُنَوَّرْ، خِرقه‌ها، چون گُلْ مُعَطّر، شال‌ها.
هوش مصنوعی: از رحمت جهانیان، درویشان را تماشا کن: مانند ماهی نورانی و مانند گلی خوشبو هستند، لباس‌هایشان همچون شال‌های معطر است.
عِشقَ امْرِ کُل، ما رُقعِه‌ای؛ او قُلْزُم و ما جُرعِه‌ای.
او صَد دَلیل آوردِه و ما کردِه اِستِدلال‌ها.
هوش مصنوعی: عشق اساس تمامی امور است، ما فقط یک بخش کوچک از آن هستیم؛ او دلیل و نشانه‌های واضحی ارائه می‌دهد و ما فقط از روش‌های استدلالی استفاده می‌کنیم.
از عشق، گَردون مُؤتَلِف، بی‌عشق، اَختَر مُنْخَسِف؛
از عشقْ گَشتِه دالَ الِف، بی‌عشقَ الِف چون دال‌ها.
هوش مصنوعی: عشق باعث ایجاد نظم و هماهنگی در جهان می‌شود، در حالی که بدون عشق، همه چیز به تام و تباهی می‌رسد. عشق باعث می‌شود که اشیاء و موجودات به هم پیوسته و مرتبط باشند، اما بدون عشق، ارتباطات و پیوندها از بین می‌روند و به صورت تکه‌تکه و نامنظم در می‌آیند.
آبِ حَیات آمد سُخُن، کایَد زِ عِلْمِ من لَدُن؛
جانْ را از او خالی مَکُن، تا بَردَهَد اَعمال‌ها.
هوش مصنوعی: گفت‌وگویی از آب حیات به میان آمده است که به دانش و علم ناشی از منبعی الهی اشاره دارد. به مخاطب توصیه می‌شود که روح خود را از این علم تهی نکند، زیرا این علم می‌تواند اعمال انسان را بهبود بخشد و به او زندگی ببخشد.
بر اَهلِ مَعنی شُد سُخن، اِجمال‌ها تَفصیل‌ها.
بر اهلِ صورت شُد سُخن، تَفصیل‌ها اِجمال‌ها.
هوش مصنوعی: برای کسانی که به عمق معانی توجه دارند، صحبت‌ها به صورت مختصر و مفید است و نکات کلیدی به وضوح بیان می‌شود. اما برای افرادی که فقط به ظواهر می‌نگرند، سخن به جزئیات می‌پردازد و در این جزئیات ممکن است اصل مطلب گم شود.
گر شِعرها گفتند پُر، پُر بِهْ بُوَد دریا زِ دُر؛
کز ذوقِ شِعر آخر شُتُر خوش می‌کِشَد تَرحال‌ها.
هوش مصنوعی: اگر شاعران اشعار زیادی سروده باشند، دریا هم از دُر و مروارید پر خواهد شد؛ زیرا از ذوق شعر، شتر با شادابی و نشاط بیشتری به سفرهایش ادامه می‌دهد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1391/06/18 18:09
CCX

با سلام
بیت دوم که تلمیح به آیه ی شریف انعام 76 دارد
"لا احب افلین" باید به صورت "لا احب الافلین" نوشته شود
با تشکر
و...

1392/02/29 22:04
امین کیخا

حق را گروهی هغ می نگارند ولی من هنوز به درستی نمی دانم اما رودکی می فرماید
مهرجویی زه من و بیمهری. هده خواهی زه من و بیهده ای
اینجا هده خواهی یعنی حق خواهی

1392/02/09 21:05
ناشناس

ادم به رقص در میاد.

1392/02/09 23:05
امین کیخا

از غلغله کلمه غلغلستان را هم داریم

1392/09/20 23:12
ناکام کرد

با سلام
در بیت 14 به نظرم کلمه « متلف» مُؤتَلِف : الفت گیرنده و مونس و متجانس و قرین درست می باشد .
از عشق گردون مُؤتَلِف بی‌عشق اختر مُنْخَسِف ...
از عشق گشته دال الف بی‌عشق الف چون دال‌ها

1392/09/21 00:12
تاوتک

زهیدن در معنی تولد و زادن به کار رفته است

1392/09/21 00:12
تاوتک

درباره رابطه شتر و شعر میتوان به آوازهایی که برای تندتر دویدن شتر ها خوانده میشده (حدی)اشاره کرد اما هرگاه واژه شتر و شعر را میشنویم اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب برایمان تداعی میشود که بیانگر همین رابطه است

1394/04/09 10:07
sasha mft

با سلام خیلی ممنون میشم در مورد مصرع :
از عشق گشته دال الف بی‌عشق الف چون دال‌ها
توضیح داده بشه

1394/06/01 07:09
شیخ

ساشا به نظر میاد منظور از تبدیل اف به دال و برعکس نوعی تشبیه حروف ا و د به راست قامتی و خمیدگی ظاهری و روحی از بود و نبود عشق باشه

1396/10/20 22:01
همایون

این غزل به خوبی عرفان و شناخت جلال دین پیش از دوستی با شمس را نشان می دهد و سند خوبی برای ارزیابی دستاورد عظیم این دوستی است
آلودگی باور ها و ادبیات دینی سامی که در غزل های آینده زدوده می شود یکی از این نشانه هاست
و اینکه جلال دین از ابتدا به شعر اهمیت می داده و ذوق آن را داشته و آیین درویشی و عشق را نیز از پدر عارف مسلک خود آموخته است
سستی مضامین این غزل چنانچه در برابر تک تک موارد مشابه در غزل های آینده جلال دین قرار بگیرد توانایی او را در اوج گیری پرواز معنوی نشان می دهد

1396/11/26 23:01
آیدا

من برام شعرها خیلی سنگینه چطوری میتونم بیشتر بفهمم

1396/12/02 21:03
جادوگر

میشود دید میشود احساس کرد که جناب در حال سماع سروده اند

1397/02/28 14:04
سیدجبار مقیمی

با سلام و عرض ادب،جهت استحضار عزیزان مشتاق، در برنامه معرفت مورخه 7 فروردین ماه 97 بخشی از غزل توسط استاد حکبم غلامحسین ابراهیمی دینانی شرح و تفسیر شد.برای استماع آن میتوانید به سایت یا تلگرام برنامه معرفت مراجعه فرمایید.

1402/10/25 00:12
امیررضا چاراستاد

سلام

من رفتم جستجو کردم برنامه‌ای در این تاریخ که نوشتید وجود نداره.

1397/06/22 22:09

دیوانه میشم وقتی این غزل رو میخونم

1397/06/22 22:09

واقعا قشنگه

1397/07/03 13:10
محمدرضا

این شعر زیبا از مولانا جلال الدین محمد بلخی متخلص به مولوی سرشار از حکمت و عرفان می باشداین بیت چقدر زیباست
از رحمة للعالمین اقبال درویشان ببین
چون مه منور خرقه‌ها چون گل معطر شال‌ها
رحمه للعالمین اشاره به وجود مبارک حضرت رسول الله می باشد.در کل استخوان بندی شعر بسیار محکم و قوی بوده و روح خواننده را سرشار از معنویت می کند.

1397/08/03 02:11
مهدی قناعت پیشه

پاسخ حاشیه های غزل قبل در بیت اول و ادامه آمده که: ای طایران قدس را عشقت فزوده بال‌ها، در حلقه سودای تو روحانیان را حال‌ها
منظور کلیه عرفا حلقه ها یا درجات مختلف خدائی است که با دفع شیطان در درونمان میآید و خط راست و راستی و صداقت شیطان را کنار زده راه خدا را میگشاید و همه مشمولین یگانگی هستیم تنها مطلب اینکه یا شیطان یا خدا ولی در درجات مختلف

1397/08/18 11:11
علی

دوستان ادب دوست سلام، گیشنهاد میکنم برای آشنایی بیشتر با حضرت مولانا و حضرت شمس تبریزی، کتاب ملت عشق را حتما مطالعه بفرمایید.

1397/08/18 12:11
علی

نویسنده کتاب ملت عشق خانم الیف شافاک و مترجم خانم زهرا یعقوبیان هستند.

1398/07/25 11:09
تکین

اقای علی، افاضات شما چه ربطی به این بیت دارد؟!! چرا میخواهید خرافه های مذهبیتان را در هر چیزی بگنجانید؟! من تردید دارم که شما حتی یک غزل مولانا را بدرستی درک کرده باشید ، چرا که به یقین تمام اشعار میدارم که درک فقط یک غزل مولانا شما را از تمامی این خرافه ها نجات میبخشید!

1399/12/20 01:02
محمد شصت وشیش

سلام
دوستان کسی نیست این غزل رو خط بخط تفسیر کنه

1400/04/23 17:06
فرزانه

تاثیرعشق در هستی سبب پیوند سپهر گردون و وحدت کل هستی شده است و بی عشق جهان هستی تیره و تاریک خواهد بود، عشق خمیدگی حرف "دال " را به "الف" تبدیل می کند و بر عکس در صورت نبودن عشق "الف" به "دال" تبدیل می شوند . *موتلف: الفت گیرنده *منخسف: تیره و تاریک ۱۵_ آبِ حیات آمد سَخُن کاید ز علم "مِن لَدُن"* جان را از او خالی مکُن تا بردهد اعمال‌ها سخنی که از علم باطنی سرچشمه گیرد مانند آب حیات، زندگی آفرین است. پس جان و روانت را از این نوع علوم خالی مکن ، تا اعمال نیک از انها بر اید. *من لدن: علم الهی ۱۶_ بر اهلِ معنی شد سخن، اِجمال‌ها، تفصیل‌ها بر اهلِ صورت شد سخن، تفصیل‌ها، اِجمال‌ها برای صاحبدل کلام حق بصورت اجمالی(فشرده، مختصر) هم بیان بشود ، او به تفصیل از نکات دروک خواهد داشت در حالی که اگر نکته ای را با تفضیل برای ظاهر بینان بیان کنند،دریافت او بسیار اندک خواهد بود.(ظاهر بین درک معرفت حقیقی ندارد) ۱۷_ گر شعرها گفتند پُر، پُر بِه بُوَد دریا ز دُر کز ذوقِ شعر، آخِر شتر، خوش می‌کَشَد* تَرحال‌ها* اگر شعری گفته می شود پر محتوا باشد بسیار ارزشمند است مانند دریایی که پر از مروارید باشد نسبت به دریایی بدون مروارید ارزشمندتر خواهد بود. تاثیر خواندن شعر برای شتر عاملی برای سریعترحرکت کردن و تحمل بیشتر می کند. یعنی شتران به وجد می آیند دیگر حساب کن شعر پر معنی با انسان چه می کند .. *می کشد: تجمل می کند *ترحال: کوچ کردن

1400/04/23 17:06
فرزانه

1_ای طایران قُدس را عشقت فزوده بال‌ها در حلقه سودایِ تو، روحانیان را حال‌ها ای وجودی که عشق تو به طالبانت (عارفان) بالها برای پرواز داده است و این عارفان در وادی عشق تو حالت های روحانی پیدا کرده اند. ۲_در لا اُحِبُ الآفِلین پاکی* ز صورت‌ها یقین در دیده‌های غیب بین، هر دَم ز تو تِمثال‌ها حضرت ابراهیم گفت : من افول کنندگان را نمی پرستم (ایه ۷۶ سوره انعام)، بی شک تو از این صورت ها منزه هستی و در نزد روشن بین ها و باطن بین ها هر لحظه تجلّی از تو نمایان می شود . * پاکی: تو پاک هستی ۳_ افلاک از تو سرنگون خاک از تو چون دریای خون ماهت نخوانم ای فزون از ماه‌ها و سال‌ها کهکشا نها از عشق تو سرنگون می شوند و زمین مانند دریایی از خون می شود.(اشاره به نشانه های رستاخیز)، من تو را به ماه تشبیه نمی کنم ای معشوقی که از ماه و سال برتری. تو لازمانی و لاتشبیه ی. ۴_ کوه از غمت بشکافته، وان غم به دل درتافته یک قطره خونی یافته از فضلت این افضال‌ها کوه طور از تجلی عشق تو متلاشی شد و این همان عشقی است که در دل ذرات قرار دارد و به اراده تو یک قطره خون( نطفه) به انسانی با این فضل و کمال تبدیل شده است. ۵_ای سروران را تو سند* بشمار ما را زان عدد دانی سران را هم بود اندر تبع* دنبال‌ها ای وجودی که تکیه گاه بزرگان حقیقی طریقت(انبیاء و اولیا) هستی، ما را هم در شمار آنان قرار بده، تو اگاهی که این واصلان دنباله رو تو هستند و ما هم دنباله رو آنهایم . *سند: تکیه گاه *تبع:دنباله ۶_ سازی ز خاکی سَیّدی، بر وی فرشته حاسِدی* با نقدِ تو جان، کاسِدی*، پامال گشته مال‌ها خداوندا از خاک انسان را آفریدی و فرشته ای (ابلیس) به آن حسادت کرد و با اینکه انسان کامل داری توانایی و ارزشی بود که ابلیس به آن حسادت کرد باز در برابر توانایی تو قادر متعال بسیار ناتوان است. *حاسدی:حسادت کننده *کاسدی: کسادی، بی رونق ۷_ آن کو تو باشی بالِ او، ای رِفعت* و اِجلال* او آن کو چنین شد حالِ او، بر روی دارد خال‌ها آن کسی که تو بال پروازش باشی ، بزرگی و جلالش قابل بیان نیست و کسی که دارای این حال است،علائم این عشق و حال خوب در رفتار، گفتار و کردارش پیداست. *رفعت:بلند مرتبه *اِجلال: بزرگواری ۸_گیرم که خارَم خارِ بَد، خار از پیِ گُل می‌زِهد* صَرّافِ زر هم می‌نهد جَو بر سرِ مثقال‌ها فرص کنم که من خارِ بدی هستم ولی خار بدنبال گل وجود دارد (گُل بی خار وجود ندارد و زندگی خار در کنار گُل است)، ولی صراف هم برای وزن کردن طلا از کوچکتر واحد وزن استفاده می کند.یعنی خوبی و بدی همیشه در کنار هم هستند و نقص وجود من در کنار تو خالق جبران می شود . *می زهد: زندگی می کند، زاد و ولد می کند ۹_ فکری بُده ست اَفعال‌*ها، خاکی بُده ست این مال‌ها قالی بُده ست این حال‌ها، حالی بُده ست این قال‌ها هر عملی قبلا فکر بوده و این ارزش ها ابتدا از خاک بوده (ثروت ها از زمین سرچشمه می گیرد، گیاهی، جمادی و حیوانی.) حال خوش امروز قبلا قال (گفتار) بوده و از گفتارها مطلبی در درون انسان جا می گیرد و حال خوش ایجاد می شود و این نکته معنوی که در مال حال خوب ایجاد می کند خود گفتار عارفی است. *افعال:اعمال ۱۰_ آغاز عالم غلغله پایان عالم زلزله عشقی و شکری با گله آرام با زلزال‌ها* جهان هستی با غوغا و شور عشق شروع شد و همگی مست شدند و در نهایت با زلزله بپایان می رسد.( اشاره به آغاز قیامت). عشق و سپاسگزاری با گلایه از ناملایمات کنار می آیند و در طوفان ناملایمات همیشه در اعتدال هستند. *زلزال ها:زلزله،لرزیدن زمین ۱۱_ توقیعِ* شمس آمد شَفَق*، طُغرا*یِ دولت عشقِ حق فالِ وصال آرَد سَبَق*، کان عشق زد این فال‌ها امضای شمس (خورشید) سُرخی افق است و عشق حق هم امضای نیک بختی است،(سعادت حقیقی در گرو عشق الهی است) وصال حق از عشق سبقت می گیرد و از این عشق است که به وصال خداوند نایل می شویم. *توقیع: امضا *شفق: سرخی افق *طعرا: قوس ، منجنی * سبق: سبقت گرفتن ۱۲_ از رَحمَة لِلعالمین، اقبال درویشان ببین چُون مَه منوَّر خرقه‌ها، چون گُل مُعطَّر شال‌ها اقبال درویشان از برکت وجود خداوند است . این درویشان از انوار خداوند، نورانی شده اند و این نور بر لباس هایشان هم سرایت کرده است، باطن نورانی ،ظاهر را هم نورانی می کند. ۱۳_ عشق امرِ کل، ما رُقعه‌*ای، او قُلزَم* و ما جُرعه‌ای او صد دلیل آورده و، ما کرده استدلال‌ها* عشق حق عظمت هستی و ما ناچیز در برابر ان ، او دریای محبت و ما جرعهای در برابر آن . خداوند دلیل های زیادی برای اثبات عشقش به ما نشان داده و ما در مقابل همش چون و چرا کردیم و دلیلدبرای رد آن می آوریم. *رُقعه: صفحه قُلزم: دریای *استدلال: دلیل آوردن ۱۴_ از عشق، گَردون مؤتَلِف*، بی‌عشق، اختر مُنخَسِف از عشق، گَشته دال، الف، بی‌عشق، الف چون دال‌ها

1400/05/21 12:08
مهرداد شادمهر

سپاس فراوان

1402/06/26 11:08
مسافر

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 975 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

parvizshahbazi

aparat