گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۹۷

هر که را گشت سر از غایت برگردیدن
ساکنان را همه سرگشته تواند دیدن
هر کی از ضعف خود اندر رخ مردان نگرد
بر دو چشم کژ او فرض بود خندیدن
هر کی صفرا شودش غالب از شیرینی
تلخ گردد دهنش گاه شکر خاییدن
عقل میدانی او خود خر لنگ افتاده است
در براق احدی دید کسی لنگیدن
ای کسی کز حدثان در حدثی افتادی
چون چنینی تو روا نیست تو را جنبیدن
باید اول ز حدث سوی قدم پیوستن
وانگهان بر قدمش نیمچه‌ای ببریدن
خانه شاه بزن نقب اگر نقب زنی
گوهری دزد از آن خانه گه دزدیدن
من علامات گهر گفتم لیکن چه کنم
کورموشی چو ندارد نظر بگزیدن
شمس تبریز سخن‌های تو می بخشد چشم
لیک کو گوش که داند سخنت بشنیدن

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که را گشت سر از غایت برگردیدن
ساکنان را همه سرگشته تواند دیدن
هوش مصنوعی: هر کسی که به انتها رسیده و دیگر نمی‌تواند برگردد، می‌تواند در اطرافش همه را در حال سردرگمی و گیجی ببیند.
هر کی از ضعف خود اندر رخ مردان نگرد
بر دو چشم کژ او فرض بود خندیدن
هوش مصنوعی: هر کسی که از ناتوانی خود در برابر مردان شرمنده است، نباید بر دو چشم کج او بخندد، چرا که این کار برایش واجب و ضروری است.
هر کی صفرا شودش غالب از شیرینی
تلخ گردد دهنش گاه شکر خاییدن
هوش مصنوعی: هر کس تحت تأثیر گرما و صفرا قرار بگیرد، دهنش از شیرینی تلخ می‌شود و گاهی هم شیرینی را می‌چشد.
عقل میدانی او خود خر لنگ افتاده است
در براق احدی دید کسی لنگیدن
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که درک و عقل انسان به تنهایی نمی‌تواند به درستی مسیر را تشخیص دهد. به تصویر کشیده شده است که عقل مانند یک خر لنگ است که توانایی حرکت صحیح و سریع را ندارد و در نتیجه نمی‌تواند به درستی حقیقت یا مسائل را درک کند. در واقع، انسانی که تنها به عقلش تکیه کند، ممکن است دچار اشتباهاتی شود که به دلیل نقص در فهم اوست.
ای کسی کز حدثان در حدثی افتادی
چون چنینی تو روا نیست تو را جنبیدن
هوش مصنوعی: ای کسی که به سبب حوادث و مشکلات به گرفتاری دچار شده‌ای، با این حال تو نباید به این وضعیت تن بدهی و به دنبال راهی نباشی.
باید اول ز حدث سوی قدم پیوستن
وانگهان بر قدمش نیمچه‌ای ببریدن
هوش مصنوعی: اول باید از غفلت و خطا دور شوی و سپس به سمت قدم‌های درست بروی. بعد از آن، کمی از راهی که طی کرده‌ای فاصله بگیر و به راه نویی بپرداز.
خانه شاه بزن نقب اگر نقب زنی
گوهری دزد از آن خانه گه دزدیدن
هوش مصنوعی: اگر به خانه‌ی پادشاه نفوذ کنی و آنجا را بگردی، ممکن است گوهری ارزشمند به دست بیاوری.
من علامات گهر گفتم لیکن چه کنم
کورموشی چو ندارد نظر بگزیدن
هوش مصنوعی: من نشانه‌های ارزشمندی را بیان کرده‌ام، اما چه می‌توانم کرد که کسی که نابیناست، نمی‌تواند به انتخاب آنها بپردازد.
شمس تبریز سخن‌های تو می بخشد چشم
لیک کو گوش که داند سخنت بشنیدن
هوش مصنوعی: شمس تبریز سخنان خود را به تو می‌دهد، اما آیا کسی هست که بتواند آن را بشنود و درک کند؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۹۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1402/10/09 23:01
یکی (ودیگر هیچ)

به نام او

هر که را گشت سر از غایت برگردیدن

ساکنان را همه سرگشته تواند دیدن

هرکسی سرش را از بینهایت پیش رو برگرداند ومقدرشود تا چشمانش به حقیقت گشوده شود  آنگاه می تواند سرگردانی ساکنان این دنیای مجازی را ببیند . از دید مولانا امورات دنیای مقابل دیدگان بشرهمه حواس پرتی هستند بجز اموری که مربوط به حقیقت وجود و یافتن بینایی معنوی می باشد.

هر کی از ضعف خود اندر رخ مردان نگرد

بر دو چشم کژ او فرض بود خندیدن

هرکسی که از روی عدم آگاهی مردان راه خدا را افراد بیچاره و حقیری می بیند  در واقع بر عقل و بینش او باید خندید(از روی استهزاء)

هر کی صفرا شودش غالب از شیرینی

تلخ گردد دهنش گاه شکر خاییدن

هر کسی که هنگام آزمون های الهی منیت بر او غالب شود و لب به شکایت گشاید در هنگام پخش فیوضات الهی دست خالی و ناکام خواهد ماند.

عقل میدانی او خود خر لنگ افتاده است

در براق احدی دید کسی لنگیدن

عقل دنیوی ومنفعت اندیش او در راه یافتن به حریم الهی مانند خر لنگ در گل فرو مانده است و کاری از پیش نمی برد.

آنکه بر اسب رهوار و بینش الهی استوار است هیچگاه از راه صعود به عوالم الهی درمانده نخواهد شد.

ای کسی کز حدثان در حدثی افتادی

چون چنینی تو روا نیست تو را جنبیدن

ای کسی که بخاطر حادثه بوجود آمدن  این جهان تو نیز وجودی یافته ای ! تا هنگامیکه وجودی نیافته ای (یعنی هنوزاز حیوان به انسان تبدیل نشده) هیچ تکلیفی بر عهده تو نمی باشد .

باید اول ز حدث سوی قدم پیوستن

وانگهان بر قدمش نیمچه‌ای ببریدن

باید اول از حادث به سوی قدیم تشرف یافت!!(بدین معنی که موجودات همه حادث هستند و آنکه قدیم است ذات الهی است!) 

بنابراین تا وقتی که موجود از جمادی و نباتی و حیوانی به مرحله انسان شدن نرسیده هیچ تکلیفی بر عهده او نیست و از روی غرایز زندگی کرده و عمر خویش را به پایان می برد اما هنگامیکه وارد انسانیت گشت صاحب اختیار می گردد تا همچنان مانند حیوان از روی غرایز خویش عمر به پایان رساند و یا با تعهد به انجام تکالیف راه میان بری به سمت بالا و نزدیکی به ذات (قدیم) برای خویش بگشاید.

خانه شاه بزن نقب اگر نقب زنی

گوهری دزد از آن خانه گه دزدیدن

از آنجاییکه اولین قدم در راه سلوک طلب می باشد بنابراین اگر طالب نیل به مراتب الهی باشی می بایست که طلب خویش را به جلوه ذات الهی در عالم امکان عرضه نمایی و در زمان مناسب گوهر مقصود را بربایی!

من علامات گهر گفتم لیکن چه کنم

کورموشی چو ندارد نظر بگزیدن

من نشانه ها و آثار این گوهر مقصود را گفتم بنابراین آنکه این معرفت آگاهی و بینایی معنوی را نخواهد مانند موش کور بودن را برگزیده است !

شمس تبریز سخن‌های تو می بخشد چشم

لیک کو گوش که داند سخنت بشنیدن

ای شمس تبریز حرف های پندآمیز تو بینایی و چشم معنا به روح انسان هدیه می کند ولی گوش حیوانات کر است و توان شنیدن سخنان تو را ندارد!!

 

 

 

1402/10/10 12:01
کژدم

گمان کنم در بیت یکم معنای غایت را با معنای غایط اشتباه گرفته‌اید.

1402/10/10 20:01
یکی (ودیگر هیچ)

در معنی فرقی نمی کند نهایت آرزوها و آمال همان فضولات واضافات راه سلوک است!

1402/10/10 20:01
کژدم

جملهٔ شگفت‌انگیزی بود!  😄