گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۸۹

جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدن
آنک آموخت مرا همچو شرر خندیدن
گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم
عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن
بی جگر داد مرا شه دل چون خورشیدی
تا نمایم همه را بی‌ز جگر خندیدن
به صدف مانم خندم چو مرا درشکنند
کار خامان بود از فتح و ظفر خندیدن
یک شب آمد به وثاق من و آموخت مرا
جان هر صبح و سحر همچو سحر خندیدن
گر ترش روی چو ابرم ز درون خندانم
عادت برق بود وقت مطر خندیدن
چون به کوره گذری خوش به زر سرخ نگر
تا در آتش تو ببینی ز حجر خندیدن
زر در آتش چو بخندید تو را می گوید
گر نه قلبی بنما وقت ضرر خندیدن
گر تو میر اجلی از اجل آموز کنون
بر شه عاریت و تاج و کمر خندیدن
ور تو عیسی صفتی خواجه درآموز از او
بر غم شهوت و بر ماده و نر خندیدن
ور دمی مدرسه احمد امی دیدی
رو حلالستت بر فضل و هنر خندیدن
ای منجم اگرت شق قمر باور شد
بایدت بر خود و بر شمس و قمر خندیدن
همچو غنچه تو نهان خند و مکن همچو نبات
وقت اشکوفه به بالای شجر خندیدن

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدن
آنک آموخت مرا همچو شرر خندیدن
هوش مصنوعی: جهان را به لطف و محبت خود مانند بهشت درست کرده و به من آموخته است که مانند آتش بخندم و شادی کنم.
گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم
عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن
هوش مصنوعی: با اینکه من از نیازی که به وجود نداشتم به دنیا آمده‌ام و خود را خوشحال می‌بینم، اما عشق به من یاد داد که چگونه به شیوه‌ای دیگر بخندم.
بی جگر داد مرا شه دل چون خورشیدی
تا نمایم همه را بی‌ز جگر خندیدن
هوش مصنوعی: دلم را مثل خورشید روشن و پرنور کردی تا بتوانم بدون دلسوزی و غم از دل همه خندان باشم.
به صدف مانم خندم چو مرا درشکنند
کار خامان بود از فتح و ظفر خندیدن
هوش مصنوعی: من به مانند یک صدف هستم که وقتی مرا می‌شکنند، می‌خندم. این خندیدن در حقیقت نتیجه‌ی ناآگاهی و ناپختگی خودشان است.
یک شب آمد به وثاق من و آموخت مرا
جان هر صبح و سحر همچو سحر خندیدن
هوش مصنوعی: یک شب، شخصی در کنار من آمد و به من یاد داد که چگونه مانند صبح و سحر، همیشه با خوشحالی و لبخند زندگی کنم.
گر ترش روی چو ابرم ز درون خندانم
عادت برق بود وقت مطر خندیدن
هوش مصنوعی: اگرچه من در ظاهر غمگین و ترش‌رو هستم، اما از درون شاداب و خندان هستم. این حالتی است شبیه به برق که در زمان باران می‌درخشد.
چون به کوره گذری خوش به زر سرخ نگر
تا در آتش تو ببینی ز حجر خندیدن
هوش مصنوعی: وقتی از کوره‌ای عبور می‌کنی، با دقت به زر سرخ نگاه کن تا ببینی که چگونه سنگ‌ها در آتش به خنده درمی‌آیند.
زر در آتش چو بخندید تو را می گوید
گر نه قلبی بنما وقت ضرر خندیدن
هوش مصنوعی: اگر طلا در آتش بخندد، به تو می‌گوید که اگر دل شاد و آرامی نداری، وقتی که مشکلات و خطرها به سراغت می‌آید، نیا و نگو که خوشحالی.
گر تو میر اجلی از اجل آموز کنون
بر شه عاریت و تاج و کمر خندیدن
هوش مصنوعی: اگر تو به مقام و ثروت بزرگی دست یابی، اکنون باید با تواضع و بدون تظاهر، به پادشاه نیز بیاموزی که چگونه باید با افتادگی و مهربانی برخورد کند و در عین حال از این نعمت‌ها بهره‌برداری کند.
ور تو عیسی صفتی خواجه درآموز از او
بر غم شهوت و بر ماده و نر خندیدن
هوش مصنوعی: اگر تو به صفات عیسی (ع)، که نماد رحمت و بخشش است، دست پیدا کردی، از او بیاموز که بر غم عشق و بر روابط زن و مرد بخندی.
ور دمی مدرسه احمد امی دیدی
رو حلالستت بر فضل و هنر خندیدن
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای مدرسه احمد امی را ببینی، باید خوشحال باشی و به علم و هنر بخندی.
ای منجم اگرت شق قمر باور شد
بایدت بر خود و بر شمس و قمر خندیدن
هوش مصنوعی: ای عالم ستاره‌شناس، اگر گفته‌ات دربارهٔ شکافتن ماه درست باشد، باید به خودت و به خورشید و ماه بخندی.
همچو غنچه تو نهان خند و مکن همچو نبات
وقت اشکوفه به بالای شجر خندیدن
هوش مصنوعی: همچون غنچه‌ای که در دل خود شادی نهفته دارد، پنهانی لبخند بزن و مانند درختانی که در زمان شکوفه‌زدن می‌خندند، در برابر دیگران به روشنی و آشکارا ابراز خنده نکن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۸۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/08/05 10:11
سیدجبار مقیمی

با سلام و سپاس از تدارک دیدگان این سایت
یک بیت مانده به آخر این غزل که با "ای منجم"شروع میشود بنظر میرسد حضرت مولانا را به معجزه ی شق القمر اعتقادی نبوده در حالی که از ساحت آن عارف بزرگ بعید به نظر می رسد .لطف فرموده راهنمایی فرمائید.

1391/11/15 02:02
ناشناس

با سلام
در جواب آقای مقیمی:
این بیت دلیل عدم باور مولانا به معجزه شق القمر نمی‌شود؛ چند بیت قبلی‌ در مورد معجزات پیامبران می‌گوید: ... اگر مرگ را باور کردی، پس به تمام مقامات و قدرت و مال دنیا بخند ... اگر عیسی را دیدی پس بر هر چه شهوت بخند ... پیامبر اسلام که به مکتب نرفته را دیدی که قران نوشت، پس بر هر چه فضل و علم اکتسابی دنیاست بخند ... شق القمر را باور کردی، پس بر علم و استدلال خودت و هر چه در کائنات است بخند، چون این چیز‌ها با علم نجوم ثابت نمی‌شود ... خیلی‌ بالاتر از این حرف هاست. (و می‌دانیم که مولانا همواره نفس و خود را نکوهش کرده) اینجا از معجزه شق القمر به عنوان قویترین دلیل برای بی‌ ارزش بودن "خود" مثال زده است.

1393/10/24 16:12

"در جواب آقای مقیمی"
استاد الهی قمشه ای (در کتاب 365 روز در صحبت مولانا)در توضیح این بیت می فرماید: یعنی ای منجم، اگر معجزه شق القمر را باور کردی دیگر به علم و دانش خود و محاسبات و نظریه های خود توانی خندید،چنان که وقتی امّی بودن رسول پذیرفته شود همه فضل و هنر ها که میآموزند از اعتبار می افتد.
مقصود از امی بودن پیامبر فاقد سواد بودن او نیست،بلکه نظر مولانا مقصود از امی این است که علم پیامبر مادر زادی و لدنی است.در این بیان مولانا رمزی نیز هست که اصحاب اشارت در می یابند.

1393/10/24 17:12
دکتر ترابی

برخی می گویند حضرت رسول (ص) را ازین رو
امی خوانده بودند که اهل ام القرا (مکه) بوده است. والله اعلم...

1393/10/25 20:12
تاوتک

برای امی معانی بسیاری قائل شده اند .اینجا همان نانویسا و ناخوانا پذیرفتنیست .در قرآن هم همین لفظ احمد امی بصورت النبی الامی به کار رفته .الذین یتبعون الرسول النبی الامی

1393/10/25 20:12
تاوتک

در مورد بیت ای منجم ...باید گفت میفرماید ای منجم اگر مسأله ی شکافته شدن ماه را توسط رسول اکرم قبول کردی باید بر دانش نجومی خود بر شمس و قمر و دیگر مواردطبیعی از این دست بخندیآن هم به استهزا چون پذیرش این معجزه به معنی نفی قوانین دانشمندان علوم طبیعی ست ..

1395/02/10 10:05
سیدجبار مقیمی

باسلام،از پاسخ های روشن عزیزان ذیل سوال حقیر صمیمانه سپاسگزارم.

1395/03/23 14:05
منوچهر تقوی بیات

ما امروز اندازه، وزن، چگالی و فاصله ی ماه را از زمین می دانیم. فرستادگان داشمندان(منجمان) ناسا بر روی ماه قدم زده اند و خاک قمر را به توبره کشیده و به آزمایشگاه برده اند و تجزیه کرده اند. جلال الدین بلخی دانشمند بزرگی بوده که جهانی را تسخیر کرده است. او می دانسته که اگر ماه به دو نیمه شود زمین و زمان برای ما مردم خاکی بهم می ریزد. ما نمی توانیم بگوییم حرف های او ورای علم و دانش است. به محاسبات دانشمندان و کشف ماه نمی توان خندید ولی به شق القمر و باورمندان به آن می توان خندید اما همانطور که مولوی در بیت آخر می گوید:
همچو غنچه تو نهان خند و مکن همچو نبات
وقت اشکوفه به بالای شجر خندیدن
من خود به شق القمر بسیار اندیشیده ام و تأسف می خورم که چگونه وقت و انرژی ما برای این حرف ها تلف می شود. شب هایی که آسمان صاف است و ماه تمام می درخشد و در آسمان کمی ابر اینجا و آنجا هست،گاهی اتفاق می افتد که خط نازکی از ابر بر روی ماه قرار می گیرد. آن گاه است که شق القمر رخ می دهد. شما نیز می توانید شق القمر را به چشم ببینید و به دیگران بگویید که به اشاره شما ماه به دو نیمه شده است!
منوچهر تقوی بیات

1395/03/24 01:05
سیدمحمد

جناب تقوی بیات
نظر جنابعالی را خواندم
ولی بر خلاف دیدگاه شما ، مولوی به شق القمر باور دارد و درین چامه نیز مهر تأئید دیگری بر آن زده است ، مگر بخواهید با مغلطه باور او را دگرگونه جلوه دهید
حاشیه های دوم و سوم جواب قاطعی بر انحراف دیدگاه شماست
در جواب خیالات شما در مورد هاله ی ابر بر روی ماه نیز به عرض میرسانم که در تاریخ آمده که دو نفر از یاران حضرتش به دونیمه شدن ماه شهادت داده اند
و این شهادت ها مورد قبول دیگران واقع شده
میخواهم به جای خیالبافی شما راه دیگری را نشانتان بدهم تا شماهم به راستی شق القمر کنید : انگشت سبّابه خود را عمودی روی بینی بگذارید و به ماه نگاه کنید ، انگشت را کمی با بینی فاصله بدهید تا شق القمر کرده باشید
خوش باشید

1395/03/24 23:05
عیسی

البته مجعزه و پذیرش معجزه بمعنی نقض علم نیست؛ آنچنانکه برخی دوستان مرقوم کردن. :) بلکه معجزه همواره نشاندهنده محدودیت تفکر انسان هست. فلسفه اش هم همینه. ممکنه چیزی صحیح باشه، ولی محدود. گرچه علوم و مخصوصا غلوم تجربی همواره درحال تکوین هستن و بروز میشن. گاهی هم معلوم میشه تکه هایی از اونها اشتباه بوده. اما بهرحال معجزه بمعنی نقض علم نیست. بهرحال، در مثل هم معمولا مناقشه نمی‌کنن.

1396/02/10 06:05
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com

منجم ، میتواند هر کسی باشد که در تاریکی شب ذهن ، مشغول رصد ماه و ستاره گان است .
منجم هشیار ، بین افسانه و قوانین جاری بر آسمان شب ، تمییز قایل مبشود و راه صبح را میجوید ........
صبح نزدیک است ، خامش ! کم خروش

1396/11/14 21:02
نادر..

عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن...

1397/09/30 02:11
مجتبی فقیهی

سلام به دوستداران مولانا و گردانندگان این درگاه ارزشمند
به فهم بنده پیامبر اسلام بی نیاز از خرق عادات بوده و در زمان آن بزرگوار هم دوران معجزات به سر رسیده بود . خود پیامبر هم به این موضوع تاکید داشت . بی نظمی هم در این خلقت عظیم کائنات راه ندارد عدول از نظم خلقت هم صلب از خالق قادر است . ناگزیر بیاد به این پدیده بصورت سیمبلیک نگاه کرد و از کند و کاو بیهوده پرهیز نمود.
اما همه ی اینها فرع موضوع است
اصلا موضوع نهفته در شعر مولانا و نیت آن بزرگوار در پوشانیدن لباس نظم به این کلمات بسیار متعالی تر است و حقیر به دوستان توصیه می کنم توجهشان را معطوف مراد شاعر کنند
ای برادر قصه چون پیمانه ایست
معنی اندر وی مثال دانه ایست
دانه ی معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

1397/09/02 20:12
امید

با سلام خدمت اساتید محترم ، حالا چه اصراری داریم بر اینکه علم 800 سال پیش و یا 1400 سال پیش را با علوم پیشرفته امروزی توجیه کنیم البته مولانا عارف بزرگی بوده ولی تلسکوپ هابل نداشته و یا فضانورد نبوده که دقیقا بگه شق القمری بوده یا نبوده امروزه این موضوع رد شده پس بیهوده نباید بر آن اصرار ورزید.
همین اصرار بر خرافات و روایات دروغین مردم عموما تحصیلکرده امروزی را از دین و دیانت فراری داده.

1398/02/18 13:05
نفس کش

اصلاً آیه قرآن نمیگوید حضرت محمد شق القمر کرده اند! بلکه ایشان در آن زمان در میان کوههای ابی قبیس در دره (شعب) ابوطالب با دیگر مسلمانان محبوس بودند و شاید ماه را حتی نمیدیده اند! این مسجونیت بیش از سه سال طول کشید و حضرت خدیجه و ابوطالب از شدت مشقت رحلت فرمودند و تاریخ نویسان میگویند گریه اطفال گرسنه هر روز شنیده میشده از داخل دره! قریش هم قراولانی با شمشیر آماده داشته اند برای نگهداشتن مسجونین!
سوال اول و بجا اینستکه چرا حضرت بجای شق القمر شق السیف نکرد!؟
سوال دوم اینستکه چرا هیچ حدیثی نبوی از برای اهل سنت و هیچ حدیث و روایتی از ائمه اطهار در تائید وقوع شق القمر موجود نیست!؟

مولوی میگوید منجم میداند که نور ماه از خورشید است و اگر ماه روی زمین واقع شود زمین حائل شده ماه بی نور خواهد بود بنابراین به عقل و منطق چنین منجمی باید خندید هر چند بر مردم غیر منجم حرجی نیست!
اما هر کسی دو کلمه عربی بداند میفهمد که آیه قرآن ابداً نمیگوید حضرت محمد ماه را دو نیم کرده اند!
آیه میگوید ‏ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ یعنی ساعة و قیامت فرارسید و ماه به دونیم منشق شد و توضیح این را بصورت تعجب و غیر مترقبه بودن قیامت در آیات بعد میدهد و میفرماید بر خلاف انتظار کفار در روز قیامت دعوت کننده حق یعنی برپا کننده قیامت که قائم باشد ظهور میکند و کفار مانند آفت ملخ ( جراد منتشر) او را انکار میکنند و خدا باین جهت از ایشان روی بر میگرداند! این ثابت میکند که تا روز قیامت این مردم مورد لطف و توجه خدا بوده اند که در هنگام ظهور داعی حق و انکار ایشان خداوند از ایشان روی بر میگیرد.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلی‏ شَیْ‏ءٍ نُکُرٍ
پس، از آنان روی برتاب. روزی که داعی [حق‌] به سوی امری دهشتناک دعوت می‌کند، (قمر 6)
البته این قوم مسلمانانی هستند که داعی حق را انکار کرده کافر میشوند و در آیه بعد میفرماید کافران روزی بسیار سخت دارند.
مُهْطِعِینَ إِلَی الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ
بنابراین فاقتربت الساعة وانشق القمر یک فنومن گذشته در آینده است مانند اشاره حضرت موسی در سفر نثنیه اصحاح 33 آیه 2 که وقوعات قیامت را بفعل گذشته بیان میفرماید در حالیکه ایشان نه در سعیر یعنی ناصره تشریف داشته اند و نه در فاران یعنی مکه و نه ظهور قیامت را با شهادت ربوات مقدسین یعنی ده ها هزار مومن در زمان ایشان متحقق شده بوده است

1398/03/22 17:05
..

خندم
چو مرا درشکنند..

1398/06/24 16:08
علی

با عرض سلام خدمت دوستان.
در مورد شعر و بیت مورد نظر، هر دو مفهوم برداشت میشود.
در مورد معجزه هم، نه وقوع معجزه علم را زیر سوال میبرد و نه قوانین مستحکم علمی، مانع وقوع معجزه میشود.
تعاریف علم و معجزه در ذاتشان است و اتفاقا منافاتی ندارند.

1398/09/08 12:12
بابک

مسائل اعتقادی در دین به صورت یک پکیج (مجموعه یا بسته) است. یا باید کلا آن را پذیرفت و یا رد کرد. در مورد شق القمر کسانی که با دلایل علمی و یا عقلی آنرا رد می کنند باید بگویند به چه دلیل سایر باورها مثل آوردن وحی از سوی جبرییل را قبول دارند و یا موارد دیگر. و چرا شق القمر را قبول ندارند. وحی و عروج علمی است و شق القمر غیر علمی. بیایید با خود صدق باشیم.

1399/01/02 23:04
نا شناس

با تشکر از تفسیر زیبای آقای منوچهر تقوی بیات.

1399/01/03 03:04
nabavar

گرامی ناشناس
نظر آقای منوچهر تقوی بیات اشتباه محض است و ایشان به خطا رفته
لطف کنید حاشیه ی دوم و سوم را ، و همچنین نظر آقای سید محمد را بخوانید تا به بیراهه رفتن آقای تقوی پی ببرید

1401/01/15 00:04
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com

اوج کمال ماه (ذهن) ، قرص کامل است.

دو نیم کردن آن یعنی شکاف بر این باور که عقل و هشیاری جسمی غایت بشر است.

 

این شکافتن در عالم مادی محال است و در عالم معنی و روح ممکن.

 

و لازمه تولدی نو.

 

زایش از زهدان عقل و ذهن.

1402/06/04 21:09
پرگل غفاری

سلام میشه یکی از دوستان این شعر رو تفسیر کند ؟ 

1402/06/05 10:09
علی میراحمدی

بنده چون با شرح بیت به بیت اشعار موافق نیستم یک توضیح کلی در مود کل غزل و بر پایه دانسته های خویش می دهم... 
این غزل کلا در مورد شادی و اصل شاد بودن است. مولانا درین غزل شادی را هدیه خداوند میداند هدیه ای که هم به او داده شده و هم به همه جهان و جهانیان (بیت اول) 
او شادی و خوشی را اصل وجود خود میشمارد و میگوید من اصلا خرم و خندان به دنیا امدم ولی در اثر لطافت های عشق نوعی دیگر از شادی را هم تجربه کردم (بیت دوم) 

در بیت سوم خوشی و شادی را یک اصل برآمده از دل روشن و روان بیدار میداند و نه یک امر طبیعی مربوط به اعضای بدن
در بیت چهارم میگوید من هنگام سختی ها و مشکلات هم میخندم و خوش هستم و خامان و دنیاپرستانند که فقط زمان پیروزیها و ظفرمندیها خوش و خرمند. 
بیت ششم :اگرچه ظاهر من گاهی غمگین به نظر بیاید اما در درون خویشتن و از نظر باطنی شاد هستم
در ابیات بعدی به نوعی به برتری مقام آدمی اشاراتی دارد و اینکه اصلا چرا باید انسانها شاد باشند و شاد زندگی کنند
مثلا ثروت و مقام و جاه پادشاهان را عاریتی و ناماندگار میشمارد و در جایی دیگر میگوید مانند عیسی که مجرد زیست و غم زن و همسر نخورد تو نیز از غم شهوت و لذتهای شهوانی بیرون بیا و بر کسانی که غم این امور را دارند بخند
بیت بعدی اگر  در مکتب پیامبر کسب فضل کردی و ایمان آوردی و رشد کردی حق داری بر کسانی که دانشهایی کسب کردند و ادعای فضل و دانش دارند و در واقع هیچ نمیدانند بخندی
در بیت یکی ماقبل آخر هم اشاره به مقام بالای پیامبر دارد و هم به علم اندک دیگران در برابر او 
در بیت آخر هم اشاره دارد به اینکه شادی و خندیدن آدمیان باید درونی و ملایم و متبسمانه باشد و نه آشکارا و سر مستانه. 

 

1402/07/15 07:10
Rafi Sami

سلام خدمت تمام دوستداران حضرت مولانا؛

در مورد بیت شماره ۱۲ غزل ۱۹۸۹

ای منجم اگرت شق و قمر باور شد - بایدت بر خود و بر شمس و قمر خندیدن.

این است که مولانا به اشرف المخلوقات بودن انسان تاکید می‌کند و کرامت انسان را نسبت به سایر مخلوقات الهی بیان می نماید. یعنی ای انسان اگر به معجزه پیامبر که همانا شق القمر است باورمند شدی بالای خود و شمس و قمر بخند، و بر قدرتی که الهی برایت اعطا نموده  نسبت به افتاب، مهتاب و سایر مخلوقات عظیم الجثه الهی که انسان به مراتب کوچکتر از آنها می باشد، داده است خرسند باش و خدای خود را سپاس کن که حکمت آنرا برای حضرت محمد که از جنس آدمی است داده تا از فرسنگ ها دور با اشاره انگشت چنین کاری را انجام دهد و نیز این که اکثریت مخلوقات برای تامین حیات انسان خلق گردیده اند مفتخر باش.

چنانی که حافظ شیرازی نیز می فرماید:

گدای می کده ام لیک وقت مستی بین 

که ناز برفلک و حکم بر ستاره کنم

 

 

1402/09/04 08:12
بی چون

به صدف مانم ... خندم ... چو مرا درشکنند

کار خامان بود از فتح و ظفر خندیدن

 

بیشترین مستی و شادی دنیا پس از باختن و شکست خوردن(با اراده ی خود) حاصل می شود. هرکس این مستی را تجربه کند از غرق اندوه مصیبت ها شدن و یا مست شادی لذات شدن نجات می یابد.

1403/08/14 11:11
امین مروتی

شرح غزل شمارهٔ ۱۹۸۹ دیوان شمس

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

 

محمدامین مروتی

 

در این غزل مولانا از شادمانگی و انبساط خاطری سخن می گوید که در نتیجه ملاقات با شمس و تولد جدیدش، یافته است. ردیف غزل، "خندیدن" است که مبین مراتب سرور و ابتهاج قلبی شاعر است.

 

جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدن

آنک آموخت مرا همچو شرر خندیدن

می گوید شمس به من خندیدن مانند شراره ها اتش را آموخت و جهانم از این خنده ها، شیرین و شکرین شد.

 

گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم

عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن

مولانا می گوید نفس زاده شدن از عدم، مایه شادی و خنده است اما عشق بود که کیفیت خندیدنم را تغییر و تعالی داد.

 

بی جگر داد مرا شه، دل چون خورشیدی

تا نمایم همه را بی‌ز جگر خندیدن

قدما جگر را نماد و محل انباشتن غم می دانستند و شش را نماد شادی. مولانا می گوید شمس بی جگرم کرد تا من غمی نداشته باشم.

 

به صدف مانم، خندم چو مرا درشکنند

کار خامان بود از فتح و ظفر خندیدن

می گوید من از شکسته شدن و شکست خوردن نفسانیت، شاد می شوم. مثل صدفی که دهان باز می کند و مرواریدش پیدا می شود.

 

یک شب آمد به وثاق من و آموخت مرا

جان هر صبح و سحر همچو سحر خندیدن

در شب وجودم با او آشنا شدم و او به من خندیدنِ مانند روز را آموخت.

 

گر ترش روی چو ابرم، ز درون خندانم

عادت برق بود وقت مطر خندیدن

اگر ظاهرم مانند ابر غمگین و گرفته است، مانند برقی که درون ابر است خندانم و تنها زمان بارش(ایثار وجود) خنده ام را می بینید.

 

چون به کوره گذری خوش به زر سرخ نگر

تا در آتش تو ببینی ز حجر خندیدن

سنگ در دل کوره ذوب می شود و می خندد. من همان سنگ طلایم که در کوره عشق خندان شده ام.

 

زر در آتش چو بخندید تو را می گوید

گر نه قلبی، بنما وقت ضرر خندیدن

طلا از ذوب شدن در کوره، نمی ترسد و به مطلاها و طلاهای تقلبی می گوید اگر واقعی هستید، باید برعکس سنگ های تقلبی، در آتش کوره بخندید و شاد باشید که اصالت تان ثابت می شود.

 

گر تو میر اجلی از اجل آموز کنون

بر شه عاریت و تاج و کمر خندیدن

میر اجل عزرائیل است که بر حکومت های موقتی پادشاهان دنیا می خندد.

 

ور تو عیسی صفتی خواجه درآموز از او

بر غم شهوت و بر ماده و نر خندیدن

حضرت عیسی نیز تا آخر عمر مجرد ماند و اهمیتی به شهوت و زناشویی نمی داد.

 

وَرْ دَمی مدرسهٔ اَحْمدِ اُمّی دیدی

رو، حَلالَسْتَت بَرِ فَضْل و هُنر خندیدن

و اگر فضایل پیامبر امی و بیسواد اسلام را ببینی، بر همه فضل و هنرها و سوادها می خندی. یعنی فضایلی وجود دارد برتر از سواد و اطلاعات و آن تحولات وجودی است.

 

ای منجم اگرت شق قمر باور شد

بایدت بر خود و بر شمس و قمر خندیدن

به منجم هم می گوید اگر شق قمر را دیده باشی، باید به معلومات نجومی خودت بخندی که با معجزه ی شق القمر، از اعتبار افتاده اند.

 

همچو غنچه تو نهان خند و مکن همچو نبات

وقت اشکوفه به بالای شجر خندیدن

خنده ات را آشکار مکن. مانند غنچه در دل خودت بخند. نه مانند درخت که با شکوفه بر سر آوردن، خنده اش را بر همه جهانیان آشکار می کند. ظاهراً مولانا از چشم زخم یا از بدخواهی دیگران نسبت به اهل دل می ترسد.

 

24 آبان 1403