غزل شمارهٔ ۱۹۸
ای صوفیان عشق بدرید خرقهها
صد جامه ضرب کرد گل از لذت صبا
کز یار دور ماند و گرفتار خار شد
زین هر دو درد رست گل از امر ایتیا
از غیب رو نمود صلایی زد و برفت
کاین راه کوتهست گرت نیست پا روا
من هم خموش کردم و رفتم عقیب گل
از من سلام و خدمت ریحان و لاله را
دل از سخن پر آمد و امکان گفت نیست
ای جان صوفیان بگشا لب به ماجرا
زان حالها بگو که هنوز آن نیامدهست
چون خوی صوفیان نبود ذکر مامضی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای صوفیان عشق بدرید خرقهها
صد جامه ضرب کرد گل از لذت صبا
هوش مصنوعی: ای صوفیان، عشق لباسها و پوششهای معمولی را پاره کرده و با شادی و لذت از نسیم صبح، همه چیز را زیباتر کرده است.
کز یار دور ماند و گرفتار خار شد
زین هر دو درد رست گل از امر ایتیا
هوش مصنوعی: کس که از یار خود دور مانده و به رنج و زحمت دچار شده، در این میان، گل به خاطر درد و رنجی که دارد، از عشق و محبت او میروید.
از غیب رو نمود صلایی زد و برفت
کاین راه کوتهست گرت نیست پا روا
هوش مصنوعی: ناگاه صدایی از عالم غیب شنیده شد و سپس ناپدید گردید. این صدا به ما گفت که این مسیر کوتاه است، اگر قدمی در آن نگذاری.
من هم خموش کردم و رفتم عقیب گل
از من سلام و خدمت ریحان و لاله را
هوش مصنوعی: من هم ساکت شدم و به دنبال گل رفتم و از طرف خودم به ریحان و لاله سلام و درود میفرستم.
دل از سخن پر آمد و امکان گفت نیست
ای جان صوفیان بگشا لب به ماجرا
هوش مصنوعی: دل پر از حرف و گفتگو شده و دیگر نمیتوانم بگویم. ای جان! ای عارفان، لب خود را بر سر قصه و ماجرا بگشایید.
زان حالها بگو که هنوز آن نیامدهست
چون خوی صوفیان نبود ذکر مامضی
هوش مصنوعی: در مورد آن حالها صحبت کن که هنوز به وجود نیامدهاند، زیرا این حالتها شبیه به رفتار صوفیان نیست و یادآوری گذشته در میان آنها نیست.