غزل شمارهٔ ۱۹۷۵
عشق شمس الدین است یا نور کف موسی است آن
این خیال شمس دین یا خود دو صد عیسی است آن
گر همه معنی است پس این چهره چون ماه چیست
صورتش چون گویم آخر چون همه معنی است آن
خواه این و خواه آن باری از آن فتنه لبش
جان ما رقصان و خوش سرمست و سودایی است آن
نیک بنگر در رخ من در فراق جان جان
بی دل و جان می نویسد گرچه در انشی است آن
من چه گویم خود عطارد با همه جانهای پاک
از برای پاکی او عاشق املی است آن
جان من همچون عصا چون دستبوس او بیافت
پس چو موسی درفکندش جان کنون افعی است آن
دیده من در فراق دولت احیای او
در میان خندان شده در قدرت مولی است آن
هرک او اندر رکاب شاه شمس الدین دوید
فارغ از دنیا و عقبی آخر و اولی است آن
و آنک او بوسید دستش خود چه گویم بهر او
عاقلان دانند کان خود در شرف اولی است آن
جسم او چون دید جانم زود ایمان تازه کرد
گفتمش چه گفت بنگر معجزه کبری است آن
فر تبریز است از فر و جمال آن رخی
کان غبین و حسرت صد آزر و مانی است آن
غزل شمارهٔ ۱۹۷۴: ای چراغ آسمان و رحمت حق بر زمینغزل شمارهٔ ۱۹۷۶: عشق شمس حق و دین کان گوهر کانی است آن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق شمس الدین است یا نور کف موسی است آن
این خیال شمس دین یا خود دو صد عیسی است آن
هوش مصنوعی: عشق، همانی است که شمس الدین را مشخص میکند یا نوری است که به موسی داده شده است. این عشق ممکن است فقط یک خیال باشد یا به نوعی دو صد عیسی را نشان دهد.
گر همه معنی است پس این چهره چون ماه چیست
صورتش چون گویم آخر چون همه معنی است آن
هوش مصنوعی: اگر همه چیز معنا باشد، پس این چهره زیبا که شبیه ماه است، چه معنی دارد؟ وقتی صورتش را میگویم، اما در نهایت اگر همه چیز فقط معنا باشد، این زیبایی چه جایی دارد؟
خواه این و خواه آن باری از آن فتنه لبش
جان ما رقصان و خوش سرمست و سودایی است آن
هوش مصنوعی: چه بسا که لبان او با تمام زیباییها و فریبندگیهایش ما را مجذوب کرده و در حالتی شاد و سرگردان رقصان باشد.
نیک بنگر در رخ من در فراق جان جان
بی دل و جان می نویسد گرچه در انشی است آن
هوش مصنوعی: به دقت به چهره من نگاه کن؛ در غم فراق، جان بیدل و بیجان به وضوح در آن نوشته شده است، هرچند که این احساس در کلمات نمیگنجد.
من چه گویم خود عطارد با همه جانهای پاک
از برای پاکی او عاشق املی است آن
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه بگویم، اما عطارد با تمامی روحهای پاک به خاطر پاکیاش عاشق اوست.
جان من همچون عصا چون دستبوس او بیافت
پس چو موسی درفکندش جان کنون افعی است آن
هوش مصنوعی: جان من مانند عصا میافتد به دست او؛ پس مثل موسی که عصایش را به زمین انداخت، اکنون جان من تبدیل به افعی شده است.
دیده من در فراق دولت احیای او
در میان خندان شده در قدرت مولی است آن
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر دوری از زندگی دوبارهاش در میان خندهها، به قدرت و عظمت پروردگارش مشغول شده است.
هرک او اندر رکاب شاه شمس الدین دوید
فارغ از دنیا و عقبی آخر و اولی است آن
هوش مصنوعی: هر کسی که در خدمت شاه شمسالدین کوشش کند و در کارهای او تلاش نماید، از نگرانیهای دنیوی و عقبایی رها شده و در واقع، در مسیر آخرت موفق خواهد بود.
و آنک او بوسید دستش خود چه گویم بهر او
عاقلان دانند کان خود در شرف اولی است آن
هوش مصنوعی: او به دستش بوسه زد؛ حالا چه بگویم دربارهاش؟ عاقلان میدانند که او در وضعیت و مقام بالایی قرار دارد.
جسم او چون دید جانم زود ایمان تازه کرد
گفتمش چه گفت بنگر معجزه کبری است آن
هوش مصنوعی: بدن او که به چشم من آمد، باعث شد جانم به سرعت تازه شدن ایمان را احساس کند. به او گفتم: چه چیزی میگوید؟ نگاه کن، این یک معجزه بزرگ است.
فر تبریز است از فر و جمال آن رخی
کان غبین و حسرت صد آزر و مانی است آن
هوش مصنوعی: سوز و زیبایی چهرهای که در تبریز وجود دارد، بینظیر است و حسرت دارد به خاطر جمال و جذابیتی که مشابه آن را نمیتوان در هیچجای دیگری یافت.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۹۷۵ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1399/04/20 07:07
همایون
اگر از غزل هایی باشد که در أوائل آشنایی با شمس و با حضور شمس در کنار خود سروده باشد میتواند قابل تامل باشد با چند مشخصه
اول اینکه بسیار تصنعی و ساختگی است
دوم از شیوایی کلام و وزن برخوردار نیست
سوم کمی حالت چاپلوسی و ناخوشایند دارد
و میتوان گفت شعر یک مرید برای خوشایند مراد و مرادپروری گفته شده است ولی از آنجا که در صداقت جلال دین نمی توان تردید داشت باید گفت بخشی مربوط به رسم ورسوم آن دوران است و بخشی هم به آتشین نشدن عشق است که پس از غیبت شمس روی میدهد
1399/04/20 19:07
..
از شمس و مولوی به تو کی میرسد کسی..

مولانا