گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۷۲

عاشقا دو چشم بگشا چارجو در خود ببین
جوی آب و جوی خمر و جوی شیر و انگبین
عاشقا در خویش بنگر سخره مردم مشو
تا فلان گوید چنان و آن فلان گوید چنین
من غلام آن گل بینا که فارغ باشد او
کان فلانم خار خواند وان فلانم یاسمین
دیده بگشا زین سپس با دیده مردم مرو
کان فلانت گبر گوید وان فلانت مرد دین
ای خدا داده تو را چشم بصیرت از کرم
کز خمارش سجده آرد شهپر روح الامین
چشم نرگس را مبند و چشم کرکس را مگیر
چشم اول را مبند و چشم احول را مبین
عاشقان صورتی در صورتی افتاده‌اند
چون مگس کز شهد افتد در طغار دوغگین
شاد باش ای عشقباز ذوالجلال سرمدی
با چنان پرها چه غم باشد تو را از آب و طین
گر همی‌خواهی که جبریلت شود بنده برو
سجده‌ای کن پیش آدم زود ای دیو لعین
بادیه خون خوار اگر واقف شدی از کعبه‌ام
هر طرف گلشن نمودی هر طرف ماء معین
ای به نظاره بد و نیک کسان درمانده
چون بدین راضی شدی یارب تو را بادا معین
چون امانت‌های حق را آسمان طاقت نداشت
شمس تبریزی چگونه گستریدش در زمین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشقا دو چشم بگشا چارجو در خود ببین
جوی آب و جوی خمر و جوی شیر و انگبین
هوش مصنوعی: عاشقان، دو چشمتان را باز کنید و در درون خود، چیزی شگفت‌انگیز ببینید؛ جوی آبی جاری، جوی خمیری که از شراب پر است و جوی دیگری که مملو از شیر و عسل است.
عاشقا در خویش بنگر سخره مردم مشو
تا فلان گوید چنان و آن فلان گوید چنین
هوش مصنوعی: عاشقان، به درون خود نگاه کنید و به نظر مردم اهمیت ندهید. نگران نباشید که فلانی چه می‌گوید یا چه نظری دارد.
من غلام آن گل بینا که فارغ باشد او
کان فلانم خار خواند وان فلانم یاسمین
هوش مصنوعی: من خدمتگزار گلی هستم که در زیبایی و درک عمیق خود، از چیزهای بی‌ارزش دور است. برخی او را خار می‌نامند و برخی دیگر او را یاسمن، اما او از این قضاوت‌ها بی‌خبر و فارغ است.
دیده بگشا زین سپس با دیده مردم مرو
کان فلانت گبر گوید وان فلانت مرد دین
هوش مصنوعی: چشم‌هایت را باز کن و بعد از آن با دید مردم رفتار کن. چراکه آن فرد بی‌دین به این صورت حرف می‌زند و این شخص معتقد به دین است.
ای خدا داده تو را چشم بصیرت از کرم
کز خمارش سجده آرد شهپر روح الامین
هوش مصنوعی: ای خدا، از لطف و رحمت تو چشمی بصیرت به من داده‌ای که به خاطر آن، حتی فرشتۀ بزرگ یعنی جبرائیل نیز تحت تأثیر قرار گرفته و به سجده می‌افتد.
چشم نرگس را مبند و چشم کرکس را مگیر
چشم اول را مبند و چشم احول را مبین
هوش مصنوعی: چشم نرگس را نبند و چشم کرکس را نپوشان. چشم اول را نبند و چشم احول را ننگر. این جمله به ما می‌گوید که نباید زیبایی‌ها را نادیده بگیریم و از دیدن چیزهای خوب و دلنشین بازبمانیم. در عوض، باید با دقت به اطرافمان نگاه کنیم و زیبایی‌ها را درک کنیم.
عاشقان صورتی در صورتی افتاده‌اند
چون مگس کز شهد افتد در طغار دوغگین
هوش مصنوعی: عاشقان مانند مگسی هستند که از شهد به شیرینی می‌افتند و در حالتی مست و سرمست به عشق مشغولند. آن‌ها در دنیایی که به شدت شیرین و لذت‌بخش است، غرق شده‌اند.
شاد باش ای عشقباز ذوالجلال سرمدی
با چنان پرها چه غم باشد تو را از آب و طین
هوش مصنوعی: ای کسی که در عشق پرشور و با ویژگی‌های والا و جاودانه‌ای زندگی می‌کنی، با این همه امکانات و ویژگی‌های برتر، چه دلیلی برای ناراحتی از دنیای مادی و محدودیت‌ها داری؟
گر همی‌خواهی که جبریلت شود بنده برو
سجده‌ای کن پیش آدم زود ای دیو لعین
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که جبریلت بنده تو شود، پس زود برو و برای آدم سجده کن، ای دیو نکبت.
بادیه خون خوار اگر واقف شدی از کعبه‌ام
هر طرف گلشن نمودی هر طرف ماء معین
هوش مصنوعی: اگر در دشت خطرناک و وحشتناک آگاهی پیدا کنی، کعبه من را در نظر بگیر، در هر سو باغ هایی پر از گل و در هر سمت چشمه های آب زلال خواهید دید.
ای به نظاره بد و نیک کسان درمانده
چون بدین راضی شدی یارب تو را بادا معین
هوش مصنوعی: ای کسی که به تماشای خوب و بد دیگران نشسته‌ای، چون با این وضعیت راضی شدی، کاش خدا تو را یاری کند.
چون امانت‌های حق را آسمان طاقت نداشت
شمس تبریزی چگونه گستریدش در زمین
هوش مصنوعی: آسمان قادر به تحمل امانت‌های الهی نبود، پس چگونه شمس تبریزی آن را بر روی زمین گسترش داد؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۷۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/08/11 01:11

زیباست:
شاد باش ای عشقباز ذوالجلال سرمدی
با چنان پرها چه غم باشد تو را از آب و طین

1396/08/02 00:11
سپیده

این غزل در دیوان شمس تصحیح استاد شفیعی کدکنی نیست.

1400/09/19 18:12
هادی رنجبران

شفیعی کدکنی تصحیح نکرده! بلکه گزیده ای از غزلیات مولانا را توضیح داده.

1396/08/02 03:11

سپیده جان،
خوشا و خرما که در گزیده شفیعی نیست!!!
غزل نمی نماید و زبان آن آزار دهنده است.

1400/09/17 07:12
کعبه

با سلام

دیروز این غزل زیبا را خواندم و از بیت سوم آن که همچون گوهری است درخشان لذت بردم:

من غلام آن گل بینا که فراغ باشد او / کان فلانم خار خواند وان فلانم یاسمین 

البته تا جایی که می دانم استاد شفیعی کدکنی گزیده غزلیات شمس را منتشر کرده اند و بالطبع این غزل شاید در آن گزیده نباشد.