گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۶۷

ای تو را گردن زده آن تسخرت بر گرد نان
ای سیاهی بر سیاهی جان تو از گرد نان
ای تو در آیینه دیده روی خود کور و کبود
تسخر و خنده زده بر آینه چون ابلهان
تسخرت بر آینه نبود به روی خود بود
زانک رویت هست تسخرگاه هر روشن روان
آن منافق روی ظلمت جان تسخرکن که خود
جمله سر تا پای تسخر بوده‌ست آن قلتبان
هر کی در خون خود آید دست من چه گو درآ
هر کی او دزدی کند حق است دار و نردبان
هر کی استهزا کند بر خاصگان عشق حق
تیغ قهرش بر سر آید از جلاد قهرمان
ندهدش قهر خدا مهلت که تا یک دم زند
گرچه دارد طاعت اهل زمین و آسمان
عبرت از ابلیس گیرد آنک نسل آدم است
کو به استهزای آدم شد سیه روی قران
تا که بهتان‌ها نهد آن مظلم تاریک دل
خنبک و مسخرگی و افسوس بر صاحب دلان
احمد مرسل به طعن و سخره بوجهل بود
موسی عمران به تسخرهای فرعونی چنان
صبرها کردند تا قهر خدا اندررسید
دود قهر حق برآمدشان ز سقف دودمان
از ملامت‌های حسادان جگرها خون شود
درد استهزای ایشان داغ‌ها آرد به جان
گر از ایشان درگریزی در مغاره خلوتی
عشق چون چوگانت آرد همچو گوی اندر میان
تا چشاند مر تو را زهری ز هر افسرده‌ای
تا کشاند نزد تو از هر حسودی ارمغان
تا بده است این گوشمال عاشقان بوده‌ست از آنک
در همه وقتی چنین بوده‌ست کار عاشقان
گر تو اندر دین عشقی بر ملامت دل بنه
وز فسوس و تسخر دشمن مکن رو را گران
عاشقی چون روگری دان یا مثل آهنگری
پس سیه باشد هماره چهره‌های روگران
بر رخ روگر سیاهی از پی قزغان بود
و آنگهی جمله سیاهی گرد شد بر قازغان
همچنان در عاقبت این روسیاهی عاشقان
جمع گردد بر رخ تسخرکن خنبک زنان
عشق نقشی را حسودان دشمنی‌ها می کنند
خاصه عشق پادشاه نقش ساز کامران
نقش ساز نقش سوز ملک بخش بی‌نظیر
جان فزایی دلربایی خوش پناه دو جهان
خاص خاص سر حق و شمس دین بی‌نظیر
فخر تبریز و خلاصه هستی و نور روان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تو را گردن زده آن تسخرت بر گرد نان
ای سیاهی بر سیاهی جان تو از گرد نان
هوش مصنوعی: تو که به خاطر نان گرفتار شده‌ای، چرا به خودت اجازه می‌دهی که در حسرت آن سیاهی باقی بمانی؟ جان تو از این وابستگی به نان رنج می‌برد.
ای تو در آیینه دیده روی خود کور و کبود
تسخر و خنده زده بر آینه چون ابلهان
هوش مصنوعی: ای کسی که در آینه چهره‌ات را می‌بینی و با کوری و کبودی به آن می‌نگری، مانند احمق‌ها به آینه می‌خندی و تمسخر می‌کنی.
تسخرت بر آینه نبود به روی خود بود
زانک رویت هست تسخرگاه هر روشن روان
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که زیبایی و جذابیت چهره‌ات به قدری چشم‌نواز است که هیچ نیازی به آینه برای نمایش آن نیست. چهره تو خود به تنهایی محلی است که هر روان روشنی جذب آن می‌شود و به تماشای آن می‌نشیند.
آن منافق روی ظلمت جان تسخرکن که خود
جمله سر تا پای تسخر بوده‌ست آن قلتبان
هوش مصنوعی: دشمنان دین و تظاهرکنندگان باید بدانند که خودشان در همه ابعاد وجودشان به منافی بودن دچار هستند.
هر کی در خون خود آید دست من چه گو درآ
هر کی او دزدی کند حق است دار و نردبان
هوش مصنوعی: هر کسی که به مشکلات و سختی‌ها دچار شود، من چه می‌توانم بگویم؟ هر کس که مرتکب خیانت و دزدی شود، به خودی خود در خطر است و بایستی عواقب کارش را ببیند.
هر کی استهزا کند بر خاصگان عشق حق
تیغ قهرش بر سر آید از جلاد قهرمان
هوش مصنوعی: هر کسی که به شوخی و تمسخر به معشوقان خاص عشق الهی پردازد، به سرعت با خشم و قهر طاقت‌فرسا روبه‌رو خواهد شد، گویی که دست قهری قوی و بی‌رحم بر سر او فرود می‌آید.
ندهدش قهر خدا مهلت که تا یک دم زند
گرچه دارد طاعت اهل زمین و آسمان
هوش مصنوعی: خدا به کسی که قهرش کند، فرصتی نمی‌دهد حتی برای یک لحظه، هرچند ممکن است او اطاعت تمام بندگان زمین و آسمان را داشته باشد.
عبرت از ابلیس گیرد آنک نسل آدم است
کو به استهزای آدم شد سیه روی قران
هوش مصنوعی: آن کسی که از ابلیس عبرت می‌گیرد، همان آدمی است که به خاطر تمسخر کردن آدم، در روز قیامت روسیاه می‌شود.
تا که بهتان‌ها نهد آن مظلم تاریک دل
خنبک و مسخرگی و افسوس بر صاحب دلان
هوش مصنوعی: با تسلط بر دل‌های تیره و غمگین، او به زودی به تخریب و تمسخر نیکوکاران خواهد پرداخت و بر حال آن‌ها افسوس خواهد خورد.
احمد مرسل به طعن و سخره بوجهل بود
موسی عمران به تسخرهای فرعونی چنان
هوش مصنوعی: احمد (پیامبر اسلام) با طعنه و تمسخر بوجهل (یکی از شخصیت‌های منفی) روبه‌رو بود، همان‌طور که موسی (پیامبر بنی‌اسرائیل) با تحقیرهای فرعون مواجه بود.
صبرها کردند تا قهر خدا اندررسید
دود قهر حق برآمدشان ز سقف دودمان
هوش مصنوعی: همه صبر کردند تا زمانی که غضب خداوند فرارسید و نتیجه‌ی این غضب، مانند دودی از سقف خانواده‌شان بیرون آمد.
از ملامت‌های حسادان جگرها خون شود
درد استهزای ایشان داغ‌ها آرد به جان
هوش مصنوعی: حسادت دیگران باعث می‌شود که درد و رنج زیادی بر دل انسان بنشیند و آزارهایی که از تمسخر آن‌ها به وجود می‌آید، زخم‌های عمیقی را بر جان وارد می‌کند.
گر از ایشان درگریزی در مغاره خلوتی
عشق چون چوگانت آرد همچو گوی اندر میان
هوش مصنوعی: اگر از این‌ها دوری کنی، در جایی خلوت و آرامش پیدا می‌کنی که عشق مانند تیری به سمت تو خواهد آمد، درست مانند گوی که در میانه قرار می‌گیرد.
تا چشاند مر تو را زهری ز هر افسرده‌ای
تا کشاند نزد تو از هر حسودی ارمغان
هوش مصنوعی: باید تو را با زهر هر ناامیدی آشنا کند، تا حسادت هر کسی را به تو بیاورد و خالی از حسد کند.
تا بده است این گوشمال عاشقان بوده‌ست از آنک
در همه وقتی چنین بوده‌ست کار عاشقان
هوش مصنوعی: در بیان این بیت، به نظر می‌رسد که عاشقان همیشه با چالش‌ها و سختی‌ها مواجه بوده‌اند و این موضوع بخشی از تجربه‌ زندگی آنهاست. به نوعی، نشان می‌دهد که این مشکلات جزو روند طبیعی عشق و عاشقی بوده و همیشه وجود داشته‌اند.
گر تو اندر دین عشقی بر ملامت دل بنه
وز فسوس و تسخر دشمن مکن رو را گران
هوش مصنوعی: اگر در عشق، دین و اعتقاد داری، نباید به سرزنش دل توجه کنی و از تهمت‌ها و تمسخرهای دشمنان بگریزی و نگران نباشی.
عاشقی چون روگری دان یا مثل آهنگری
پس سیه باشد هماره چهره‌های روگران
هوش مصنوعی: عاشق واقعی مانند کسی است که با دقت و هنر عمل می‌کند؛ او مانند آهنگری است که در حین کار، چهره‌اش همواره ممکن است کثیف و سیاه شود.
بر رخ روگر سیاهی از پی قزغان بود
و آنگهی جمله سیاهی گرد شد بر قازغان
هوش مصنوعی: اگر بر چهره‌اش سایه‌ای از سیاهی باشد، به طوری که تمام نورها را بپوشاند، در آن صورت همه جا را تاریکی فرامی‌گیرد.
همچنان در عاقبت این روسیاهی عاشقان
جمع گردد بر رخ تسخرکن خنبک زنان
هوش مصنوعی: در پایان، افرادی که عاشقانه تلاش کرده‌اند و به نوعی در این مسیر دچار مشکلات و بدنامی شده‌اند، گرد هم می‌آیند و دیگران به آن‌ها می‌خندند و به تمسخرشان می‌پردازند.
عشق نقشی را حسودان دشمنی‌ها می کنند
خاصه عشق پادشاه نقش ساز کامران
هوش مصنوعی: عشق، در دل حسودان دشمنان را به وجود می‌آورد، به‌ویژه اگر عشق مربوط به پادشاهی باشد که خوشبخت و موفق است.
نقش ساز نقش سوز ملک بخش بی‌نظیر
جان فزایی دلربایی خوش پناه دو جهان
هوش مصنوعی: سازنده‌ای هنرمند و بی‌نظیر که با اثرش جان انسان را تازه می‌کند و زیبایی‌اش درخشندگی خاصی دارد، پناهی دلنشین در دنیای دوگانه زندگی است.
خاص خاص سر حق و شمس دین بی‌نظیر
فخر تبریز و خلاصه هستی و نور روان
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف شخصیت برجسته‌ای می‌پردازد که در علم و دانش به مراتب خاص و منحصر به فرد است. او به عنوان فخر یک شهر معتبر شناخته می‌شود و وجودش به عنوان منبع نور و زندگی برای دیگران محسوب می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۶۷ به خوانش عندلیب