غزل شمارهٔ ۱۹۶۵
در میان ظلمت جان تو نور چیست آن
فر شاهی می نماید در دلم آن کیست آن
می نماید کان خیال روی چون ماه شه است
وان پناه دستگیر روز مسکینی است آن
این چنین فر و جمال و لطف و خوبی و نمک
فخر جانها شمس حق و دین تبریزی است آن
برنتابد جان آدم شرح اوصافش صریح
آنچ می تابد ز اوصافش دلا مکنی است آن
زانک اوصاف بقا اندر فنا کی رو دهد
مر مزیجی را که آن از عالم فانی است آن
آن جمالی کو که حقش نقش کرد از دست خویش
یا یکی نقشی که آن آذر و مانی است آن
هر بصر کو دید او را پس به غیرش بنگرید
سنگسارش کرد می باید که ارزانی است آن
ای دل اندر عاشقی تو نام نیکو ترک کن
کابتدای عشق رسوایی و بدنامی است آن
اندرون بحر عشقش جامه جان زحمت است
نام و نان جستن به عشق اندر دلا خامی است آن
عشق عامه خلق خود این خاصیت دارد دلا
خاصه این عشقی که زان مجلس سامی است آن
خاک تبریز ای صبا تحفه بیار از بهر من
زانک در عزت به جای گوهر کانی است آن
غزل شمارهٔ ۱۹۶۴: شمس دین بر یوسفان و نازنینان نازنینغزل شمارهٔ ۱۹۶۶: جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در میان ظلمت جان تو نور چیست آن
فر شاهی می نماید در دلم آن کیست آن
هوش مصنوعی: در دل تاریکی وجود تو، چه نوری ساطع میشود؟ آن سعادتی که در قلبم میدرخشد، از آن کیست؟
می نماید کان خیال روی چون ماه شه است
وان پناه دستگیر روز مسکینی است آن
هوش مصنوعی: خواب و خیال آن چهره زیبا مانند ماه است و آن کسی که در روز نیازها و مشکلات، پناه و یاریگر مسکینان است.
این چنین فر و جمال و لطف و خوبی و نمک
فخر جانها شمس حق و دین تبریزی است آن
هوش مصنوعی: این تحت تأثیر زیباییها، ویژگیها و خوبیهای شگفتانگیز کسی است که میتوان او را باعث افتخار جانها دانست و او شخصیتی مانند شمس تبریزی، نماینده حق و دین، به شمار میآید.
برنتابد جان آدم شرح اوصافش صریح
آنچ می تابد ز اوصافش دلا مکنی است آن
هوش مصنوعی: اگر روح انسان نتواند اوصاف خود را به طور واضح بیان کند، آنچه را که از اوصافش میتابد و آشکار میشود، نمیتواند به درستی درک کند. پس دل، نباید به سراغ آن برود.
زانک اوصاف بقا اندر فنا کی رو دهد
مر مزیجی را که آن از عالم فانی است آن
هوش مصنوعی: چون خصوصیات جاودانگی در دنیای فانی وجود ندارد، چگونه میتواند چیزی که به این جهان زودگذر تعلق دارد، به آنجا راه یابد؟
آن جمالی کو که حقش نقش کرد از دست خویش
یا یکی نقشی که آن آذر و مانی است آن
هوش مصنوعی: آن زیبایی که خداوند به خلاقیت خود آفریده است، همانند یک اثر هنری است که نیز میتواند مانند آثار آذر و مانی، یعنی هنرمندان بزرگ، جلوهگر باشد.
هر بصر کو دید او را پس به غیرش بنگرید
سنگسارش کرد می باید که ارزانی است آن
هوش مصنوعی: هر کسی که او را ببیند و سپس به غیر او نگاه کند، سزاوار سنگسار است. باید توجه داشت که این مجازات برای کسی است که ارزش واقعی او را درک نکند و به چیزهای کمارزشتر توجه نماید.
ای دل اندر عاشقی تو نام نیکو ترک کن
کابتدای عشق رسوایی و بدنامی است آن
هوش مصنوعی: ای دل، در مسیر عشق به فکر نام نیکو نباش، چون آغاز عشق به رسوایی و بدنامی میانجامد.
اندرون بحر عشقش جامه جان زحمت است
نام و نان جستن به عشق اندر دلا خامی است آن
هوش مصنوعی: در عمق دریای عشق او، جان افراد با سختی به دست میآید و جستجوی نام و نان در عشق، نشانهای از نادانی در دل است.
عشق عامه خلق خود این خاصیت دارد دلا
خاصه این عشقی که زان مجلس سامی است آن
هوش مصنوعی: عشق معمولی که بین مردم وجود دارد، این ویژگی را دارد که به راحتی در دسترس باشد، اما عشق خاصی که در آن مجلس محبوب به وجود آمده، ویژگیهای منحصر به فرد و عمیقتری دارد.
خاک تبریز ای صبا تحفه بیار از بهر من
زانک در عزت به جای گوهر کانی است آن
هوش مصنوعی: ای باد، از خاک تبریز برای من هدایتی بیاور، زیرا در آنجا خاکی است که به لحاظ ارزش و احترام، به جواهرات میارزد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۹۶۵ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1393/11/10 21:02
میثم
با سلام
در بیت نهم مصرع اول کلمه زحمت اشتباه نوشته شده است و درست آن "رحمت"میباشد.
اندرون بحر عشقش جامه جان رحمت است
1395/05/26 06:07
امیر
خیر همهن زحمت صحیح است یعنی باید ترک جان نمون و جامه ی جان را ترک کرد.
1395/05/26 06:07
امیر
خیر همان زحمت صحیح است یعنی باید ترک جان نمون و جامه ی جان را ترک کرد. زحمتش را کم کرد.

مولانا